درست نمی دانم آدمیزاد از چه وقت به فکر درز گرفتن دنیای پیرامونش افتاد. شاید از همان زمانی که جلو و عقبش را با برگ استتار می کرد و بین درختان جنگل تاب می خورد. به هر حال مستندات به شدت پافشاری می کنند که این حرکت بشر، فرایندی کاملا برون گرایانه بوده، و البته هنوز هم هست. شاهدش هم این که میل انسان در پوشاندن درز، اوایل صرفا به درزهای دور و بر خودش محدود می شده و به مرور زمان این میل تبدیل به وسواسی درمان ناپذیر شده و محل زندگی، روابط اجتماعی و حتی ساختار فرهنگی جوامع بشری را تحت تاثیر قرار داده است.
آدمیزاد از خیلی سال پیش پنجره های خانه اش را که احتمالا قرار بوده راهی برای ورود نور به محیط درون خانه باشد با پارچه و پرده می پوشاند.
آدمیزاد از خیلی سال پیش -یعنی خیلی قبل تر از مرلین مونرو و الویس پریسلی- زشتی های بیرونی اش را به ضرب و زور سرخاب و سفیدآب و زشتی های درونی اش را با توسل به دروغ می پوشاند.
آدمیزاد از خیلی سال پیش به دامنه ی وسیع کاربرد "ماله" در زندگی اجتماعی اش پی برد و "ماله کشی" به عنوان یک مهارت، جهت رفع و رجوع گند کاری هایش مطرح شد.
و بالاخره این که آدمیزاد از خیلی سال پیش دریافت که بین آدم ها، راز بقا یعنی این که: "حتی الامکان خود ِ واقعی ات نباش"
اول فعلن
آورین
منم دوم
تو هم آورین
منظورت از این عنوان بندی چیه؟"من...طق"
در مورد پست چی بگم خب؟!جز سر تکون دادن به نشونه ی تاسف در مواردی که جزشون نیستم و البته سرافکندگی به نشونه ی شرمندگی در مواردی که جزشون هستم...
ولی خب اکثریت دچار مرض ظاهربینی شدیم واسه همینه ماله به دست شدیم...
من ظورم کمه، شما اگه زورت زیاده بگرد دنبال یه عنوان بهتر
ظاهر بینی و ظاهر سازی دو چیز متفاوته که البته در راستای هم تعریف می شن
خو الان من در باب این پست فلسفی و منطقی و اینا چی بگم؟ هان؟
اما در مورد راز بقا در بین آدمها: میخوام صد سال بقا نداشته باشم؛ والا با اون .... استغفرالله
هوم.خب حرف حساب جواب نداره . حرفای این پست راسته و تلخ. کاش اینطوری نبود
شما کلن به مغزت فشار نیار خاموش جان
اون سه جفت سلول خاکستریه باقی مونده رو هم بذار برای تصمیم گیری های سرنوشت ساز
هرررررر
درود
و این روزها نسل آدم با سرعت زیاد در حال انقراض است و خدا نکند روزی برسد که انسانیت به سمتی برود که از انسان جز موجود دو پا انسانیتی نماند
بله، متاسفانه با شما موافقم
اگر از "من...طق" منظورت پست منطقیه باید بگم که عنوان "پست های نیشدار" بیشتر برازنده ی این پست بود
قرارم به نیش زدن نبود، مقصود به چالش کشیدن بود
می دونین خود بودن سخت نیست... شاید خیلی راحت تر و لذت بخش تر از "خود ماله کشیده " باشه
اصل هر چیز از آرایش شده اش قشنگتره
اما شهامت می خواد
آدمها ترس دارن
از اینکه اون "خود" مورد تایید آدمهای دیگه نباشه
یا حتی یک آدم ... اونها رو تایید نکنه
می ترسن که همه تاییدش نکنن
ولی اگر خود واقعی باشن و تعداد کمی اون خود رو تایید کنن
زندگی شون خیلی موفق تر و لذت بخش تر می شه
دوست داشتم این پست تون رو :)
البته که وقتی معیار سنجشت اصالت باشه: "اصل هر چیز از آرایش شده اش قشنگ تره"
اما معیار ها نسبی هستند مریم جان
خوشحالم که دوستش داشتی
دقیقا....چقدر بااین جمله موافقم
که'زشتی های بیرونی اش را به
ضرب و زور سرخاب و سفید آب
و زشتی های درونی اش را با
توسل به دروغ می پوشاند..'
کلا پستتون حرف نداشت...
مرررررررررررررررررررررررسی
یاحق...
ممنون آوا جان
شما لطف دارین
سلام آقای "ایشان"
شما فقط چشم طمع به اون زنبیل گل گلی ما داشتید دیگه ؟؟؟؟؟
(الان وقت ندارم بخونم می رم دوباره می یام )
علیک سلام هاله بانو جان
کور شم اگه دست به زنبیل شما زده باشم، آهای جزیره بیا خودت جواب صاب زنبیل رو بده
سلام
دنیای مجازی فضای نت نیست بلکه همین دنیای هر روزه ما می باشد ...
سلام
دنیای مجازی هااااا
آدم های مجازی که دارن یه سری نقش مجازی رو بازی می کنن
مسخره ست، نه؟!
سلام
خیــــــــــــــلی زیبا نوشتید!:گل ل ل ل ل
لطف شما زیادت می کند به سر من و نوشته هایم
من اومدم که راجع به پست یه سری حرفها بزنم اما توجهم به کامنتها جلب شد. موافق نیستم با مریم راد عزیز که گفته «اصل هر چیز از آرایش شده اش قشنگتره» اما این مخالفت به معنی مخالفت با پست نیست.
به نظر من خیلی از ماله ها کشی ها رو نمیشه به این راحتی نقد و نهایتا محکوم کرد. هیچی قطعی نیست. اینکه انسان تلاش کنه که همیشه خود واقعیش باشه خیلی خوب و مطلوبه اما آیا همیشه شدنیه؟
من با مریم موافقم، البته جایی که معیار سنجشمون اصالت باشه
و من به شدت اعتقاد دارم اگه آدم ها با اصلتشون وارد روابط اجتماعی بشن خیلی از مشکلات و تنش های بین آدم ها اساسن بروز نمی کنه
قصد من محکوم کردن و یا حتی نقد کردن ماله کشیدن ها نیست بهار جان
حرف من گلایه کردن از دنیاییه که آدمیزاد رو مجبور می کنه برای بقا و برای کیفیت بخشیدن به زندگیش ماله دستش بگیره و دنیاش رو درز بگیره
آدم نا گزیره تو این دنیا...
این که آدم تلاش کنه خودش باشه علاوه بر اینکه خوبه، یه راه حله برای واضح شدن زندگی یا به عبارت "زندگی در وضووووووح"
شاید یه روز در موردش حسابی با هم حرف زدیم
کاملاااااااااااا درسته!
توی این دنیا هیچ چیزی "کاملا" درست نیست آذرنوش جان
به نسبیت اعتماد کن دوست من
اگه معیار سنجش اصالت باشه دیگه نمی تونیم پای آرایش رو وسط بکشیم. اصالت و ظاهر باهم جور در نمیان. باید جدا جدا بحثشون کرد. به هر حال موافقم با اینکه به اصالت بپردازیم.
پس با این حساب این پست یه جورایی پرداختن به جبره. پرداختن به اینکه انسان ناگزیره که یه وقتایی خودش نباشه.
و کاش هیچوقت چنین اجباری نباشه.
آرایش و پیرایش همیشه هم برای ظاهر نیست بهار جان
بله. و کاش هیچوقت چنین اجباری نباشه
عجب تیتری!
عجب سعادتی
خوشحالم از حضورت داود خان
سلام
من مخالفم اما نه به شدت و کاملاً
به نظر من بعضی جاها باید خودت نباشی تا بتونی دیده بشی چه میدونم باید ظاهر سازی کنی درز بذاری رو اون چیزی که هستی
مثلا یه بنا رو در نظر بگیر وقتی میره توو خیابون که نمیشه با لباس بنایی بره
باید لباس مناسب بپوشه و از قضا آدم شیک پوشی هم باشه حالا اگه کسی توو خیابون اون بنده خدا رو ببینه به دوستش میگه یارو رو انگار نه انگار کارگره ببین چه تیپی زده
یکی نیست بگه آخه مردحسابی انتظار داشتی با لباسای گلی و کثیف بیاد توو خیابون؟
این یه مثل ساده بود خیلی ساده
من میگم بعضی وقتا برای اینکه دهن بعضی از آدمای... بسته بشه باید ماله کش بود
باید ظاهر سازی کرد
باید خودت نباشی
محمدحسین جان یه ضرب المثل هست که میگه خونه نشینیه بی بی از بی چادریه
فکر کنم خیلی به این پست مرتبطه
ما بعضی وقتا بخاطر جو موجود توی جامعه مجبوریم اونی باشیم که نیستیم حتی من دیدم که طرف مجبور به ظاهر سازی ای شده که حتی خودش ازش متنفره
وای اونقدر حرف زدم دستم درد گرفت
مثال اولت رو قبول ندارم مریم جان، ینی اساسن فکر می کنم به موضوع بحث ما ربط چندانی نداره
دهن بعضی آدما رو هر کاری کنی بسته نمی شه
ولی پاراگراف آخر رو کم و بیش قبول دارم
اوهوم
...
آقااجازه
انقد توی زر و زور دنیا غرق شدم که اصلا یادم رفته خوده واقعیم چه شکلیه
عنوان مطلبتون درسته منقرض شدم رفت پی کارش!!
...
خود واقعیه آدم راحت منقرض میشه و احیاء کردنش مثل احیاء کردن نسل دایناسورها یه تلاش باطله، البته همیشه استثناء هم وجود دارد
شاید من بدونم ! چی را؟ الان میگم خدمتتان.
فکر کنم از زمانی که دیگران به خودشان اجازه دادند در کار و نوع زندگی همدیگه سرک بکشند ، دخالت کنند، خوب و بد را از نظر خود به دیگران یاد بدهند،آدمیزاد نیز چاره ای در سانسور رفتارهای خود و درز گرفتن دنیای پیرامونش ندید!
موافقم، به شدت
البته اعتقاد دارم آدم ها باید خوبی هاشون رو به هم یاد بدهند و باز هم البته با راه حل معقول و مقبول
ببخشیدا ولی سه جفت رو از کجا آوردین؟ من در کل یه سلول بیشتر ندارم که فک نکنم خاکستری باشه
تک سلولی، آمیب، باکتری؟!
خودت رو معرفی کن، بازی دیگه تموم شد
حرفهای پر درد میزنی آقای بلاگر... نداشته ها رو به رخ میکشی...آدمهای منقرض شده رو به رومون میاری...
من دیگه چی بگم وقتی داری حرف از حقایق میزنی...
ما شرمنده اگه دلت نا آروم شد، دل آروم
من انقدر حرف دارم راجع به کل پُست... انقدر حرف دارم... انقدر حرف دارم، بالاخص بالاخص راجع به:
«زشتی های بیرونی اش را به ضرب و زور سرخاب و سفیدآب و زشتی های درونی اش را با توسل به دروغ می پوشاند»
ولی...
به قول مولانا:
من ز بسیاری گفتارم خمُش
یا به قول حافظ:
زین قصه بگذرم، که سخن می شود بلــــــــــــــــند
انصافاً که حق گفتین.
غلام پیروانی رو می شناسی؟!!
تو مریم انصاریشونی
دلم میخواست میشد بگم که داری با بدبینی به پیرامونت نگاه میکنی محمد عزیزم. اما حیف که نمیشود :(
حیف که نمی شود
چه پست پرباری و چه کامنتدونی چالش انگیز و پربارتری.
کلا با این پست موافقم و فقط میتونم برای اون جمله آخرش تاسف بخورم
راستی چرا؟؟؟
نمی دونم که...
و جالبتر اینکه همه هم میدونیم که داریم فیلم بازی میکنیم و فیلم برامون بازی میکنن، ولی باز ادامه میدیم، شاید چون خودمون هم باورمون شده!!
راستی هم تیمی دیدی چه شانسی شانسی با گل به خودی مساوی رو گرفتن
و جالبتر اینکه "مگه راهی به غیر از ادامه دادن هم داریم؟!"
ینی خداوند عالم از امیر قلعه مرغی و این شیش تایی ها خوش شانس تر هیچ موجودی رو خلق نکرده، احتیمااااالن
هیچ می دونی معجزه ای رو که در خود واقعی بودن دیدم و تجربه کردم در هیچ پدیده ی دیگه ای ندیدم؟!
شاید استتار خیلی موقت و خیلی سطحی حس خوبی داشته باشه اما واقعی بودن و با واقعیت کنار اومدن به طرز عجیب و خارق العاده ای آرامش بخشه و جذابه! اونقدر جذاب که یکهو چشم باز می کنی و می بینی جماعتی دارن تو رو به خاطر چیزی تحسین می کنن که تو وجود خودشون هم هست اما جسارتش رو نداشتن بروزش بدن!
بعد یکهو می بینی به خاطر همین جسارت در خیل آدم هایی که خودشون رو لای زرورق چشم هم چشمی ها و دروغ ها و پنهان کاری ها پیچیدن با همه ی معایبت همه ی محاسن رو یکجا جمع کردی! در اولین پله مورد اعتمادی و این یعنی همه چیز!
برای آن ها که احترام و محبت و امثالهم رو گدایی می کنند برای اون ها که سعی می کنن مثل کلاغ ادای کبک رو در بیارن برای همه ی اون هایی که خودشون نیستن و یه دردی همیشه آزارشون می ده من فقط یه نسخه می پیچم: با همه ی ضعف ها و کمبودهاشون فقط و فقط خودشون باشن! نه کمتر و نه بیشتر! به خدا که معجزه می کنه!
امضا: ژولیت
بینندگان عزیز
هم اکنون نظر شما رو به یک عدد ژولیت که به شدت خودش می باشد جلب می کنم
چه من ... طق تلخی
دلمان گرفت
ما شرمنده
ترجیح میدم خودم باشم...حتی اگه مجبور باشم راز بقا رو نادیده بگیرم...
فکر کنم ضرر نمی کنی، البته فقط فکر می کنم و امیدوارم
سلااااااام :)
چه کامنت دونی شده :)
بهارهای دنبال هم عزیز شاید این الان تو دنیای ما خیلی زیاد باشه "ماله ها کشی ها رو نمیشه به این راحتی نقد و نهایتا محکوم کرد" درست می گی... اما ماله ها از شفافیت ها کم می کنه... ماله کشیدن ها نمی زاره نفس بکشی ... آرامش رو می گیره و خیلی وقت ها اوضاع رو بد تر می کنه... پس راهش ماله کشیدن نیست ...
مطمئنا خود بودن به معنی این نیست که بنا با لباس بنایی اش در انظار ظاهر بشه
خود بودن یعنی یک بنا اگر در شغل و موقعیت بنایی هست و برای تغییر موقعیت اش الزامی نمی بینه... از اینکه شغل اش رو بپرسن واهمه نداشته باشه
و خیلی وقت ها هم به این معنی نیست که تمام عیب و ایرادهامون رو فریاد بزنیم
اما می تونیم خودمون رو با تغییر و تحریف چیز دیگه ای نشون ندیم
اولین نفری ک ضربه می خوره خود آدمه که درونش با بیرونش یکی نیست
و مطمئنا به این معنی نیست که افتخار بشه به ضعف ها و عیب ها ... و بر طرفشون نکرد
اینکه خود باشی و قبول کنی خودت رو و عیب هاش رو برطرف کنی (نه با ماله کشی) حتما شدنی هست
و یکی از بهترین تاثیر هاش می شه بیشتر توجه کردن به خود و کمتر توجه کردن به دیگران ...
و همون طور که ژولیت گفته آرامشی وصف ناپذیر داره... انگار می کنه که همه چیز تو دستاته ... آرامشی پایدار...
و لذت از یک فکر و زندگی شفاف
نمی دونم تونستم منظورم رو درست برسونم یا نه
اما از نظرات همه واقعا استفاده کردم
ممنونم مریم راد عزیز
بسیار استفاده بردم از راهنمایی ات
منظور من طرفداری از ماله کشی نبود. من هم به نادرست بودنش واقفم اما حرفم اینه که باید ببینیم چه عواملی باعث میشه که یه عده به سمت ماله کشی روی بیارن. حرفم اینه که هیچی قطعی نیست. نمیشه به این راحتی گفت فلانی که داره خود واقعیشو انکار می کنه کار بدی مرتکب شده. حرفم اینه که دنبال چراها باشیم.
به نظرم این پست با این موضوع رو بهتر بود مفصل تر از این می نوشتین جناب جعفری نژاد. هرچند صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
این روزها دستم به طولانی نوشتن نمی ره دوست من
عذر تقصیر
آره درست می گی همه چی نسبیه و آدم نمی تونه وقتی تو موقعیت آدمهای دیگه نیست قضاوت بکنه
نمیگم کار بدی مرتکب شده اما کار درستی هم نمیکنه
می دونی نمی شه گفت مجبوره که این موقعیت رو ادامه بده ...
اگر آدمی داره از این موقعیت استفاده می کنه و هر روز همون جای قبلی واستاده و اصرار داره ... باید آرامش اش رو هم داشته باشه... و اگر این همون خود واقعی و خواسته واقعی اش نباشه ... پس نمی تونه آرامش هم داشته باشه....
می بینی خیلی واضح خودش رو نشون می ده
ببین خیلی وقتها آدمها تو موقعیت های سخت و ناخواسته قرار می گیرن ... این خاصیت زندگی و آدماشه.. ولی این دلیل خوبی نیست که چون همیشه و همه جا زندگی بر وفق مرادم نیست .... اونی که هستم نباشم ... و داشتن آرامش رو از خودم سلب کنم..
هر چند باز هم می گم نمیشه هیچی رو با قطعیت گفت.. ولی خب نظره دیگه ... به نظرم باید خیلی وقتا خوبه که یادمون بمونه، "خود" از پس اش بر میاد .. بهش اعتماد کنیم ... عوض اش نکنیم .. دوست اش داشته باشیم و بهترش کنیم ... شفاف و آرام
ممنون بهار
آدمیزاد است و حرف ..آدمیزاد است و رنگ به رنگ بودن و نقش بازی کردن . هر روز نقابی بر چهره زدن و نقش تازه ای را بازی کردن. آدمیزاد است دیگر ...دیگران را نردبان می کند برای رسیدن های خودش...برای لذت هایش...برای گدایی ...ادای خوب بودن و یکرنگی هم در می آورد ...اما کافی است کسی این نقاب خیالی اش را بشکند و کنار بزند ...بعضی ها حتی با کنار زدن نقابشان هم باور نمی کنند خود واقعی شان را ...
آدمیزاد است دیگر ..به پای عمل که می رسد لنگ می زند و برای نجات خودش به هر دست آویزی دست می اندازد ...
دلیل و توجیه ها هم خود حکایتی است شنیدنی ...
اما اگر خود واقعی ات باشی ..خود خودت احتیاج به هیچ حجابی نداری .احتیاج به هیچ پنهان کاری و فرار...
صاف و ساده و صادق که باشی شاید سخت بگذرد اما لذت دارد. ..
و خلاصه اینکه آدم از لحظه ای که خودش نباشد منقرض می شود..
آرام آرام منقرض می شود
ممدقلی دم خروس رو باور کنیم یا قسم حضرت عباستو؟
ال تایتل و پست
قرارم بر همین بود که عنوان ِ پست نوشته ی پاراگراف آخر را نقض کند مریمی جان
سلام
نمودِ هر آدمی مساوی با « بود ِ» او نیست . هر آدمی یک بود دارد و برای بقا مجبور است بسته به شرایط به هزار نمود ، نمودار شود ! آدمیزاد است دیگر ... تفصیری ندارد !
- بابت همه ی نوشته های دلنشینت ممنون .
سلام قربان
همه اش همین است که گفتی
ممنون از لطفت
«غلام پیروانی» رو که... ... ... ... .. نه متأسفانه بجا نمیارم.
شما علی دایی رو چی؟ می شناسین؟
من مریم انصاریشونم دیگه.
استاد اسدیشونی
یعنی الان همگیمان منقرض شده ایم؟؟
چه خوب...
کلن افسوس خوردن برای اتفاقاتی که اپیدمی می شود زیاد کار به درد بخوری نیست
می خواندم :
حرف ها زده می شوند
شنیده می شوند
کشیده می شوند
اما این گوینده اش است که
وجودش درد می گیرد
نه همیشه، نه همه جا
صرفا جهت اعلام حضور
حاضریتون ثبت شد
ایشالا دوره ی غیبت از خجالتتون در بیایم
همه منقرض شدیم ولی من قبل انقراضم تو رو لینک کردم رفیق.... بلاگر جدی را باس لینک کرد حتی منقرض شدش را
پس من هنوز یه شانس دارم
متاسفانه :((
متاسفانه
من که افسوس نخوردم
می دونم
منم به خاطر این که گفتی "چه خوب" تحسینت کردم، البته به صورت زیر پوستی
برای پوشش و قایم موشک بازی ادم ها در همان فاز اولیه اش هم ، انباشت و راز بقا خانوادگی و فردی هم به ان اضافه کن ، که انسان زمانی که روی دوپا ایستاد جدا از پوشش محل ادامه نسل و خروجی تغذیه به پوشش چهار دیواری هم برای انباشت اذوقه و خانواده ، دست زد و بقیه پوشش ها بدنبال ان روانند ..
موافقم
هر چند سخت نوشته بودینش