بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

دنیای قهوه ایِ آقای شین

آقای "شین" خسیس است.

آن قدر خسیس که هر روز صبح بعد از این که به رسم عادت دستان همیشه عرق کرده اش را به منظور دست دادن به سمتم دراز می کند و دست می دهد بلافاصله زیر چشمی نگاهی به انگشتانش می اندازد و یقین دارم این کار را از بیم اینکه نا غافل یکی از انگشتانش را کف دستم جا گذاشته باشد انجام می دهد. 


آقای "شین" خسیس است.

آن قدر خسیس که هلوهای نسبتا عظیم الجثه ی ظرف میوه ی میان وعده اش را از ترس تقسیم نکردن با سایر همکاران به یکباره و پنهان از چشم دیگران داخل دهانش می گذارد و وقتی چونان آبمیوه گیری تمام شیره ی جان میوه ی زبان بسته را کشید، هسته اش را هم به شکل تحریک آمیزی می مکد. خود من همین چند روز قبل در حالی که پشت میز اتاقش نشسته بود و لبانش از فرط مکیدن هسته ی هلو مثل مقعد مرغ سرخ و متورم شده بود، مُچ اش را گرفتم!


آقای "شین" خسیس است.

آن قدر خسیس که با توجه به شناخت چند ساله ام از ایشان به راحتی می توان نمودار تغییر کاربری زیر شلواری سبز کم رنگی را که امروز پوشیده و به قاعده ی 10 سانتش از جوراب لنگ چپش بیرون زده و دالّی می کند را پیش بینی و ترسیم کنم بدین صورت که:


زیر شلوار آقای "شین" ---> تغییر کاربری به شلوارک برای پسر آقای شین ---> تغییر کاربری به دم کُنی برای قابلمه ی برنج ---> تغییر کاربری به خشک کن سینک ظرفشویی ---> تغییر کاربری به کهنه ی نظافتِ کف آشپزخانه


و این نمودار تا زمانی که تار از پود پارچه جدا نشده قابلیت بسط و توسعه دارد.


بله، آقای شین خسیس است و من عجیـــــب دلم برایش می سوزد. نه به خاطر موارد بالا که تمامش به خود و زندگی شخصی اش مربوط می شود و هیچ دخلی به من و دیگران ندارد.


آقای شین "خسیس" است.

آن قدر که تاثیرات مثبت کلمه ها و جملاتش را هم از دیگران دریغ می کند. کلمه به کلمه ی جملاتی که احساس می کند ممکن است تاثیر مثبتی روی مخاطبش بگذارند را داخل دهانش می چرخاند، دندان های آسیابش را روی ساختار کلمات می فشارد، شیرینی کلمات را با دقت می مکد و وقتی درست عین یک تکه آدامس جویده شده، بی مزه و تهوع آور و نا فرم شدند در عین بی ملاحظگی و در کمال خونسردی توی صورت طرف مقابل تف شان می کند... 


آقای شین خسیس است و من دلم عجیـــــــــب برایش می سوزد و شک ندارم دنیای آقای شین به قاعده ی یک اتاق زیر شیروانی با دیوارهای قهوه ای کوچک و کسالت آور است. حتی گاهی اوقات فکر می کنم رنگ قهوه ای ِ دنیایش بو هم می دهد، یک بوی بد!!!


+ بازی کفش های "وانیا"را از دست ندهید...



نظرات 55 + ارسال نظر
خورشید جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 18:46

300000 بار اومدم این کامنت رو نوشتم ارسال نشد.
ببخشید از تاخیر.
یه نوع دیگه از خساست هم محروم کردن دیگران از حس و حالای خوبمونه.
یه نفر می گفت:«برای هرچی که خدا به ما داده باید زکات بدیم.» خوب حال خوبمون هم شامل این نعمت ها میشه. با شریک کردن دیگران در خوشی هامون زکاتش رو میدیم.
به نظرم وقتشه آقای شین سطل رنگ و قلم مو به دست بگیره. دنیاش باید رنگ عوض کنه.

حسام جمعه 8 شهریور 1392 ساعت 18:51

این آقای شین ها زیاد شدن...

1تــنها یکشنبه 10 شهریور 1392 ساعت 16:37 http://1bimar.blogfa.com/

دی:)

قاصدک سه‌شنبه 12 شهریور 1392 ساعت 12:36 http://adambarfi-167.blogfa.com

آقا شما برگشتین؟
در حال برگشتنین؟
برنگشتین؟
در حال برنگشتنین؟
قراره برگردین؟
ما دلمون تنگ شده ها...

خـانومـ سیـن چهارشنبه 13 شهریور 1392 ساعت 00:05 http://s-abri.blogfa.com

مقعد مرغ ؟! :)))

بله، مقعد مرغ :-)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد