بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

برای یکی از خوب های زمین...

شما را نمی دانم، اما من "تنها بودن" را همان اندازه دوست دارم که از "تنها ماندن" می هراسم.

تفاوت این دو عبارت، شاید، در استمراریست که دومی را معطوف و متاثر می کند. تنها ماندن، پیوستگی ِ رعب آوری دارد و این که نمی دانی تا چه وقت تنهایی ات کش می آید ترس دارد.

نمی دانم! احساس می کنم تنها بودن یک جور اختیار و انتخاب همراه خودش دارد و تنها ماندن خالی از هر جور اختیار و انتخابیست. واقع بینانه اش می شود این که تنها ماندن میل عجیبی به "جبر" دارد.


القصه؛

به دلایلی که بالا گفتم -و به شما حق می دهم آن ها را مزخرف و بی پایه بدانید- تمام عمرم، یا صادقانه تر بگویم، تمام آن بخش از عمرم را که به خاطر می آورم را به دنبال "رفیق" بوده ام. از همان چهارسالگی که یک هفته ی آزگار از ساعت هشت صبح تا بوق سگ جلوی درب خانه ی جدیدمان چمباتمه زدم و با حسرت بازی کردن بچه ها را نگاه کردم تا بالاخره دلشان سوخت و توسط شورای کودکان! کوچه ی مهر تائید صلاحیت شدم و به عضویت دار و دسته ی چپ و خل های تاکسیرانی در آمدم تا همین دیروز و امروز...


تمام این سال ها اعتقاد داشتم (و دارم) که آدم ِ امروز تنها تر از آن است که روی تنها ماندن ریسک کند و بالشت زیر سر دنیایش را به طمع نرم تر شدن با پوچی ِ تنهایی پُر کند. اعتقاد داشتم (و دارم) که بدترین قمار آدم های امروز، قمار  روی آدم های دوست داشتنی زندگی شان است. عوارض تنها ماندن، عوارض تنها ماندن در دنیایی که تنهایی بزرگترین درد و معضل پنهان آدم هایش است، به امتحان کردنش نمی ارزد. هر چند شما مختارید به امتحان...


از همان روز اول بزرگترین بهانه ام برای حضور در دنیای وبلاگ نویسی حضور در جمع "آدم ها" بود و فرار از تنهایی. 

و حالا بعد از نزدیک به دو سال، خوشحالم. بسیااااار خوشحالم از این بابت که اینجا، شانس آشنایی با آدم هایی را داشته ام که دوست داشتنی و مفید زندگی می کنند. صمیمی هستند و صمیمیت را رواج می دهند. بودنشان حال آدم و دنیای آدم ها را خوب می کند و نبودنشان خیلی زود، احساس می شود. 

تعریف "رفیق" را از نگاه شما نمی دانم اما از نگاه من رفیق کسی نیست که به موسیقی مورد علاقه ی من گوش می کند، کسی نیست که گرایش سیاسی من را دنبال می کند، حتی کسی نیست که شبیه من زندگی می کند. "رفیق" یعنی کسی که بودنش زندگی را شبیه "زندگی" می کند و حجم تنهایی های ناگزیر زندگی را به شکل خوشایندی می کاهد. رفیق یعنی یکی شبیه "بابک اسحاقی"، کسی که جای خالی ِ بودنش خیلی زود پای رفتن ِ روزهای زندگی را می لنگاند و کسالت بارشان می کند...


تولدت مبارک رفیق، زنده باشی و برقرار، خیلی زیااااد...