بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

طعم سرد خاطره...



نوستالژی تقاص گرفتن از روزگار است. روزگاری که با شقاوت ِ تمام گردن ثانیه های خاطره انگیز زندگی مان را زده است. روزگاری که زیر تابوت خاطره انگیزهایمان پیروزمندانه قهقهه می زند.

"خاطره بازی" پوزخند زدن به آینده است از دل گذشته های دور، گذشته های خوب...


***

شاید فقط آن هایی که طعم هر دو را چشیده اند با من هم عقیده باشند که هیچ بستنی یخی ای، حتی این جدیدترین مدلش که عطر طالبی را با اصالت فالوده شریک شده، طعم و مزه ی "آلاسکا" را نمی دهد.


روزی که از زبان معلم جغرافیا شنیدم "آلاسکا" ایالتیست در ینگه دنیا که در زمستان دمای هوایش گاه به 60 درجه زیر صفر می رسد یقین کردم وجه تسمیه ی بستنی یخی های ما و ایالت یانکی ها، برودتی است که با اولین گاز از روی زبانت رسوخ می کند تا ته و توی استخوان جمجمه ات.


بر خلاف بستنی های امروز ساختار پیچیده ای نداشت. نه شبیه عروسک بود، نه پیچ و تاب داشت. ساده بود، شاید چون آن روزها همه چیز ساده بود. یک تکه یخ شیرین و رنگی ِ استوار بر چوب، از همان هایی که پزشک اطفال به بهانه ی وارسی لوزتین ام بی ملاحظه تا ته حلقم فرو می بُرد. ساده بود و یقین دارم همین سادگی بود که طعمش را ماندگار کرد...

هنوز یادم نرفته روزی که "خانم جان" از بازار، قالب پلاستیکی آلاسکا خریده بود. از آن روز در ساختن آلاسکا خود کفا شدیم. یک روز با طعم لیمو و پرتقال، یک روز شیر و شکر و کاکائو...  


+ به رفقای قدیمی این خانه، به با سابقه های رفاقت، برمودا و قاصدک و مریم بزرگمهر عزیز