بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

به نام آزادی

قبل از نوشت : حرف های امروزم را آن ها که پرنده باز ( اینجا منظورم از پرنده صرفا کبوتر است و بس ) بوده اند یا آن هایی که طعم آزاد بودن را با گوشت و پوست و استخوانشان چشیده اند خوب می فهمند ، آن ها اگر این چند خط را نخواندند هم نخواندند اما بقیه ...


اوج که می گرفتند ذهنت نا خودآگاه می رفت وسط ظهرهای گرم تابستان که جوجه کفترهای زبان نفهمی بودند که کف پشت بام یا روی خر پشته با بالهایی که یکی در میان با نخ بسته بودی می چرخیدند و دانه از روی زمین بر می چیدند و جست های کوتاه می زدند و چپکی چشم می انداختند به آسمان ، یاد روزهایی می افتادی که دانه های گندم کف مشتت خیس می شد از فرط گرما ، یاد اینکه کل تابستان صورتت سه چهار بار سوخته و پوست انداخته زیر افتاب تا این زبان بسته ها جلد شدن را بیاموزند .

روی هوا بازی که می زدند * چیزی ته دلت جا به جا می شد ، دلت قنج می زد ، شوق پرواز نبود ، لذت آزادی ای بود که به دردانه هایت ارزانی کرده بودی و می دیدی که خوب اموخته اند استفاده از این آزادی را ، هر چند موقت باشد .



اما راستش فقط یک پرنده باز می داند که تمام لذت پرنده بازی نه به پرنده های رنگ و وارنگی است که کف گنجه داری ، نه به آن دردانه هایی که هر روز از گنجه بیرون می کشی و هنرنمایی شان را در اوج آسمان به نظاره می نشینی . فقط یک پرنده باز می داند که تمام هیجان پرنده بازی به حق انتخابی است که به پرنده ات می دهی . تمام هیجانش وقتی است که از کبوترت یک نقطه ی سیاه مانده خال آسمان و دستت به هیچ جایی بند نیست ، تنها کاری که می کنی نشستن و نگاه کردن است در حالی که دائم از خودت می پرسی : " حالاکه دیگر نه خبری از آب هست و نه از دانه ، دلیل دیگری برای انتخاب بام این خانه بین این همه بام بلند و کوتاه پیدا می کند ؟ " ، تمام مزه ی پرنده بازی وقتی است که نقطه ی سیاه روی آسمان بزرگتر و بزرگتر می شود ، بعد آرام می آید و جایی روی پشت بام " خانه ی تو " می نشیند ...

تعریف تان از آزادی را نمی دانم چیست ! هر چه هست این را از یک پرنده باز به یادگار داشته باشید که " دادن آزادی به انسان ها ، بدون حق انتخاب ، مضحک ترین سلاح کشنده ی استعداد های آدمی است "


*‌ بازی زدن : اهل فن ادا و اطوار ها و لوس بازی های پرنده در هنگام پرواز را می گویند ٪


بعد از نوشت : جزیره ی عزیز ، بابت خلف وعده ی یک ساعتی این حقیر را عفو می فرمایید ان شاءالله ، نفهمیدم کی خوابم برد


نظرات 21 + ارسال نظر
سپیده سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 22:12 http://sepid1993.blogfa.com

ما در کمین بودیم

جزیره سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 22:19

ما هم دوم
بریم بخونیم

سپیده سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 22:19 http://sepid1993.blogfa.com

من قاعدتا پرنده باز نبودم و نیستم اما به نام آزادیتونو خوب درک میکنم
و وختی ک انسانهای دوست داشنتیت رو با تموم علاقه و دلبستگی ای ک داری در بیکران آسمانِ انتخاب رها میکنی و ب معنای واقعی آزادی رو تقدیمشون میکنی ک روی بام دلت بنشینند یا ن و برمیگردند کنج دل درب و داغونتو سرجای مخصوص خودشون میشینن
اونوخت حس لذت آزادی و انتخاب رو ب خودت و کفتر! دلت چشوندی
مرسی از ب نام آزادیت برادر جان

به نظر این حقیر بخش عمده ای از تعریف منطقی آزادی را همین " حق انتخاب " - البته از نوع بی قید و شرط و بدون اعمال قدرتش - تشکیل می دهد
خواهش می شه خانم

جزیره سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 22:23

اولا:برادر خجل نفرمایید مارو .این چه حرفیه میزنین. اختیار دارید شما. ممنون.
انشالله از فردا شب دیگه خوابتون نبره اگه هم خوابتون برد به روناک جاااااااااااااااان بسپارید بیدارتون کنن(ایکون یه خواننده ی پررو)


و آممممممممممممما:
من کفتر باز نبودم ولی واقعا عاشق این حرفی ام که زدید. جَلد شدن یه کبوتر. اینکه چرا در اوج ازادی دوبار بر میگرده. عاااااااااااشق این حرکت پرنده هام یعنی
یه جمله گفتین که با یه بار خوندن نفهمیدم.برم دوباره بخونم و در موردش نظر بدم

پرنده ها می فهمند خیلی چیزها را ، مثلا حق نون و نمک را خوووووب می فهمند

جزیره سه‌شنبه 18 بهمن 1390 ساعت 22:28

دادن آزادی به انسان ها ، بدون حق انتخاب ، مضحک ترین سلاح کشنده ی استعداد های آدمی است
این بود اون جمله هه

اهاااااااااااااااااااان گرفتم.واقعا. آه از نهادمون برخاست

خدا رو شکر که گرفتی

آنسه چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 11:46 http://man91.blogfa.com/

شاید به تعبیر همان کفتر بازی که یاد کردید ، به انتظار نشستن برای بازگشتن کبوتری که روزها و هفته ها به او جلد شدن را اموخته ایم... رهایی نام بگیرد
اما این ها همه در کبوتر که بال و پرش را میبندی خلاصه میشود... ان زمانی که یاد میگیرد تو را همیشه در خاطر بسپارد... هر کجا که باشد بالش را به سمت تو بچرخاند...
اما ازادی برای انسانی که بال و پرش را میبیندی به شعاع تنفر و ثبت ارزوی مضاعف رهایی اوج میگیرد و زمانی که راه برای قدم برداشتن باز ببیند دیگر به بازگشت نخواهد اندیشید...!
سلام دوست عزیز :)
دلم برای بلاگ اسکای تنگ شده بود...!

سلام رفیق
بال و پر بستن مخصوص جوجه کبوترهای زبان نفهم است رفیق ، آن هایی که در اسارت سر از تخم بیرون آورده اند ، بالشان را می بندی تا روزی که زبان پرواز و جلد شدن را بیاموزند

برای انسانی که آزاد و رها به دنیا می آید بال و پر بستن معنا ندارد ، نتیجه اش می شود فرمایش شما ، برای همین است که انسان را هنگامه ی آزادی وارد بازی کردم

پگاه چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 19:47 http://bamdadepaiizi.blogfa.com/

گفته اید:"دادن آزادی به انسان ها ، بدون حق انتخاب ، مضحک ترین سلاح کشنده ی استعداد های آدمی است"
آزادی مگر چیزی جز داشتن حق انتخاب است؟؟؟
حق انتخاب واژه... حق انتخاب عقیده...حق انتخاب چگونه فکر کردن...زندگی کردن...و غیره.

حیوانات بسیار خوب می فهمند گاهی بیشتر از برخی آدم ها... اما برای فهیم باقی ماندنشان باید در مقابلشان "انسان" بود. آن وقت دیگر نه آبی لازم است نه دانه ای و نه هیچ چیز دیگر.

آن جایی که عرض کردم " نمی دانم تعریف تان از آزادی چیست " حق پرسیدن این سوال را برای مخاطب محفوظ کردم ، به نظر من آزادی چیزی فراتر از " حق انتخاب " است ، آزادی حتی چیزی فراتر از اینست که به انتخابت احترام بگذارند و اجازه دهند نتیجه ی انتخابت را با چشمانت به نظاره بنشینی

در مورد حیوانات اما با شما کاملن موافقم

سین بانو چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 19:47 http://poostemoze.blogfa.com

دادن آزادی به انسانها بدون حق انتخاب...
چقدر به دلم نشست این جمله.

خوشحالم ...

سین بانو چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 20:09 http://poostemoze.blogfa.com

آقای جعفری نژاد من حق اکرانش رو میدم به شما. اکران کنید اگه حال و حوصله ش رو داشتین.من که خوشحال میشم.

حقا که تنبلی دختر

برمودا پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 06:43

این یک هفته ای که خیلی نت نبودم...کولاک کردید....
عذر تقصیر بابت تاخیر...

چه خوب گفتید...
" دادن آزادی به انسان ها ، بدون حق انتخاب ، مضحک ترین سلاح کشنده ی استعداد های آدمی است "
این جمله را خوب فهمیدم و درک کرده ام....این روزها با این مفهوم دارم زندگی میکنم!!!

خوشحالم که برگشتید...باهمان قلم....و گفته هایی که تلنگری است برای روزمره گی هایمان!!!

شما لطف دارید
باید ببینم تعریف تان از کولاک چیست ؟!

na30b پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 09:48 http://fosil.blogsky.com/

عرض شود که من هیچ با این موضوع موافق نیستم و اینکه اون کبوتر جان ها که بر میگردن بخاطر دون و آبشون برمیگردن و اگه جای دیگه ای رو بلد باشن که توش دون و آب هست میرن اونجا
بعدشم اینکه هیچ با این موضوع موافق نیستم البته هستم ولی 50 50 موافقم نه صد در صد
بعدشم دلایل تو ذهنمو نمیتونم شفاف بنویسم نه اینکه نتونم توضیحخ بدم چشام میسوزه میخوام مانیتور رو خاموش کنم
(آیکن یک خواننده ی خوشحال که اساسی زده تو برجک نویسنده ی محترم)

سلام

تجربه نشان داده که بازگشت کبوترها صرفا برای دانه و آب نیست ، البته در ان مورد هم مثل خیلی چیزهای این دنیا می توان استثنا قائل شد

در مورد نویسنده و برجک هم باید عرض کنم نویسنده ی این سطور اساسا نه برجک دارد و نه حتی اساس ، اما این نوید را به شما می دهد که به وقت مقتضی تلافی کند

na30b پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 13:56

سلام از بنده ست
تهدید میفرمایید ؟ در ملأ عام ؟
محض یادآوری فردا آخر هفته ست هاااااا
معرفی چهره داریم حواستون باشه
نگین نگفتم

شوما که باس منو خوووب بشناسید
من مرده مقام و عنوانم ، اصش من از خدامه یه بار دیگه برم روی یکی از سکوهای چهره ی هفته بایستم ، جنس و رنگ و عنوان سکو هم اصلا برام مهم نیست ( آیکن یه عشق شهرت )

پگاه پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 14:03 http://bamdadepaiizi.blogfa.com/

ببخشید آقای جعفری نژاد میشه بیشتر توضیح بدید؟؟؟

سلام
عرض می کنم خدمتتان
" حق انتخاب " اولین مولفه ی " آزادی " است و شاید اساسی ترین مولفه اش اما آزاد بودن ( حداقل برای این حقیر ) به حق انتخاب ختم نمی شود ، هر انتخابی عقبه و آتیه ی خود را دارد که مطمئنا در خیلی از انتخاب ها قابل پیش بینی نیست ، یعنی ممکن است انتخاب شما درست یا غلط باشد ، از نظر من آزادی واقعی هنگامی است که حق انتخاب را در کنار ضریب خطایی که در هر انتخابی طبیعی است به انسان ها اعطا کنیم ...
بدبختانه در خیلی از موارد حق انتخاب را در یک پکیج با یک سری شرط و شروط به انسان ها ارائه می کنیم ، به نظر شما این تعریف از آزادی می تواند کامل و بی نقص باشد ؟

برمودا پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 22:46

من هر روز میومدم اینجا خبری نبود...
چند روز نبودیم...دیدیم که بــــــله...2تا آپ داشتید...

اگه سمت آسمونم بیاید خوشحال میشم...
شاید بتونید کمکم کنید تا درک کنم...بعضی چیزها رو..

مریمانه جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 14:14 http://maryam-tak.blogfa.com

مرا در اسمان به پرواز در می اورند بی انکه بخواهم. مرا به بند می کشند بی انکه بخواهم. به من دانه های جبر می خورانند بی انکه بخواهم. مرا کبوتری ازاد و رها می خوانند بی انکه بتوانم.

برگشتید به سلامتی
خوش گذشته ان شاءالله ؟

پگاه جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 14:56 http://bamdadepaiizi.blogfa.com/

سلام
از نظر من آزادی بی حد و مرز برای انسانها که ناگزیر از حضور در اجتماع هستند قابل پذبرش نیست. چون تمامی انسانها به یک اندازه قابلیت تصمیم گیری صحیح را در امور متفاوت ندارند و آن ضریب خطایی که شما فرمودید گاهی می تواند عواقب غیر قابل جبران و وحشتناکی برای دیگران(نه تنها خود شخص) به بار بیاورد. پس موظفیم آن پکیجی که فرمودید رو بپذیریم که من اسمش رو قانون میذارم.(البته قانونی که بر مبنای اصول انسانی بنا شده باشد و همه با هر عقیده و هر جنسیتی در تمامی موارد در برابر آن یکسان باشند) نه هر قانونی...!!!!!!!!!!!!
و این قانون می تواند باعث شود که انسانها کاملا آزاد باشند و این آزادی تا جایی برقرار است که برای فردی دیگر با نگرش متفاوت مشکلی ایجاد نکنند
اما در موارد کاملا شخصی با حرفتان موافقم...مثل اعتقادات مذهبی.
همیشه دوست دارم در هر زمینه ای بحث کنم و اگر شد به نتیجه ای برسم. معذرت میخوام بابت این قضیه. اگر علاقه ای نداشتید بفرمایید.

سلام

فرمایش شما در مورد قانون و لزوم وجود چهارچوبی برای تعیین حد و حدود را دربست قبول دارم و فکر می کنم منظور هر دوی ما در نهایت نزدیک به هم است ، مشکل من دقیقا هنگامی است که آزادی یک انسان متداخل می شود با آزادی دیگری ، مشکلم با راه حلی است که آدم های امروزی برای رفع این تداخل بر می گزینند ، این است که به استهزا می کشاند مفهوم آزادی و حق انتخاب را

در مورد علاقه ی شما به بحث کاملا در این مورد با شما اشتراک نظر دارم و این شاید مهم ترین دلیل نوشتن باشد برای این حقیر

ممنون از این که وقت می گذارید برای خواندن اینجا

پگاه شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 14:22 http://bamdadepaiizi.blogfa.com/

بله فکر میکنم هر دو تقریبا در این بحث به یک نقطه ی مشترک می رسیم. راه حل هایی که آدم های امروزی ارائه می دهند تنها بر مبنای منفعت طلبی است و اشکال کار در همین است.
ممنون از صبر و حوصله تان.

بدبختانه بر مبنای منفعت خودشان است ... تنها

آه بانو... شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 17:29

.
فقط میگم پرواز را به خاطر بسپار ...

با این پستتون یاد کبوترای پاپر و نوک قنار بعضیا افتادم

که خیلی ناز بودن...!

خوبه

مجتبی شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 18:51 http://mojtabajavani1.blogfa.com/

یک دیالوگ معروفی آقاجان که میگه:
بیه بیه بیه. البته با برخورد کف دستها و ششصت های گره کرده در یکدیگر.....

آزادی بدون حق انتخاب که دیگه اسمش آزادی نیست. اسارته......

آقا تبریک میگم شما به عنوان چهره برتر (سه بلاگر و نصفی) انتخاب شدین. پولش رو بی زحمت بریزین به حساب

خراب این دیالوگ معروفم

ممنون از لطفت مجتبی جان

گلی برگ برگ شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 20:39 http://goldooni.blogfa.com/

سلام...
انگار من آخرین کسی بودم که از راه اندازی بلاگ شما با خبر شدم!!!! رفتم سراغ نوشته های دم دستی به یاد قدیم...می دونی که نسل ما نسل خاطر بازهاست...گفتم بذار برم تو آدرست و ببینم بلاگت راه افتاده یا نه!!!!! دیدم بله....تولدش نزدیک به تولدم بوده و من غافل ازون!!!!!
بلاگ جدیدت مبارک داداش جعفری جان!

ممنون گلی جان ، ممنون

آژو پنج‌شنبه 30 شهریور 1391 ساعت 15:37

کبوتر داشت یاد گروس عبدالملکیان افتادم
پرندگان پشت بام را دوست دارم
دانه‌هایی را که هر روز برایشان می‌ریزم
در میان آن‌ها
یک پرنده‌ی بی‌معرفت هست
که می‌دانم روزی به آسمان خواهد رفت
و برنمی گردد.
من او را بیشتر دوست دارم

آزادی...بعضیا تا ازاد نشن مفهوم اسارت رو نمیتونن توضیح بدن..

البته که بر عکسش هم صدق می کنه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد