بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

مثل ...

مثل هیجان تیوب سواری روی شیب تند دامنه ی کوه ، مثل سوزش خوشایند یه زخم قدیمی ، مثل ته مزه ی تلخ یه فنجون قهوه ی داغ ، مثل دل آشوبه ی پای سفره ی عقد ، مثل سنگ ریزه وسط بشقاب مرصع پلو ، مثل هپروتِ قبل از تگری زدن ، مثل بادوم تلخ لای گز لقمه ای شیرین .


مثل نوستالژی ...




راستی امشب یک رب مانده به 10

نظرات 24 + ارسال نظر
جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 17:45

سلام

علیک

سرکار خانم همیشه در صحنه

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 17:56

والا تیوب سواری اون هم روی شیب تند که اصلا هیجان نداره فقط خطردارههههههههههههههههههههههه حسن، زخم قدیمی هم دیگه از سوزشش گذشته، مگر اینکه زخمو بِکَنی که بسوزه،
حالا مورد سومی خداییش لذت بخشه،
دل آشوبه ی پای سفره ی عقد هم که تجربه شو نداشم ولی بعید میدونم خوب هم باشه آآآآآآآآآآآآآآآآ هی ادم دوست داره بره دستشویی نمیزارنش،
سنگ ریزه وسط هر غذایی بیاد گند میزنه به غذاهه میره
منظور از تگری خوردن چیست؟
بادوم تلخ هم هرجا بیاد گند میزنه به حس و حال ادم چه برسه بیاد وسط گز

ببین برادر اینا اصلا مثالهای خوبی نبودن برای مقایسه با نوستالژی آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمن بگم، نگی نگفتی

۱- چیزی که خطر داره لزوما خالی از هیجان نیست ! هست ؟
2- بعضی زخم ها تا همیشه می سوزن
3- قهوه دوست داری نه ؟!
4- ایشالا تجربه می کنی ...
5- تگری زدن نه تگری خوردن ، حالت تهوع بعد از شرب خمر افراطی را گویند
6- تلخی طعم بادوم تلخ مقطعیه قبول نداری ؟
7- همه ی اینا نظر شماست به فراخور تعریفی که از نوستالژی داری ، تو ویکی پدیا یه چرخی بزن احتمالا به این تعریف از نوستالژی می رسی

" نوستالژی را میتوان به طور خلاصه یک احساس درونی تلخ و شیرین به اشیا، اشخاص و موقعیتهای گذشته، تعریف کرد."

در هر صورت هر چی شما بگی دربست قبوله ، خو چون شما عزیزی دیگه

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 17:58

کی؟کِی؟کجا؟
بروووووووووووووووووووووو اقاااااااااااااااااااااااا این وصله ها به ما نمیچسبه(اشاره به جواب کامنت اول)

اهاااااااااااااااااااان منظورت صحنه های اجتماعی بوووووووووووووووووووووووووود؟ بله ،بله. من همیشه همه ی راهچیمایی ها و انتخابات شرکت میکنم و حیلی متعهد ،مقید و کلا خیلی ادم کار درستی ام
بله

آورین آورین ...

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:01

راستی راستی مگه یه ربع به 10 چه خبه خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه خب میخام اگه چیزی پخش میکنن برم بگیرم
راستی راستی اولین پستتون و اقاهه اشتباهی تو ساعت 14 و خورده ای گذاشته(ایکون یه جزیره ی ریییییییییییییییییییییییز بین)
خب میگم خالا چرا نه و نیم نَه؟
یک ربع به 9 چطور؟
هشتو نیم؟
هشت و ربع؟

قضیه یارو رو که بردن جهنم شنیدی ؟!!!

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:06

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآای صاب خونه. خجالت نمیکشی مهمون تو خونته میزاری میری؟
اینه رسم مهمون نوازی؟
پس کو اون فرهنگ مهمان دوستیه ایرانی؟
پس کووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو؟


جیغ جیغ نکن بچه

اینجام داشتم جواب کامنت دومتو می دادم

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:19

اهاااااااااااااااااااااااااااان من همیشه فک میکردم نوستالژی شیرینه خو، دضمن دستت درد نکنه گفتی تو ویکی پدیا چی گفته چون عمرن من نمیرفتم ببینم چی گفته
حالا بماند نمیخام به اون تگری زدنت گیر بدمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا. من کارت امر به معروف دارممیدونی که؟

نه نشنیدم قضیه ی یارو رو که بردن جهنم؟

منم نشنیدم راستیتش ( آیکن پیشی بیا منو بخووور )

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:24

میگم دلایل جالبی پشت انتخابات بوداااااااااااااااااااااا، حالا دیگه تا همین حد تعریف بسه دیگه زیادیش واست خوب نیست
ولی خوب شد من پرسیدم بقیه هم دلایلتو فهمیدن. از خودم تشکر میکنم به خاطر سوالای مفیدم

همینه که میگم عزیزی دیگه ...

دل آرام پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:27 http://delaramam.blogsky.com/

یعنی من قربون جزیره برم که ماشالا همیشه اکتیو ِ
مثل حس عجیبی که قبل از "زنگ زدنش" ، قبل از "رسیدنش" ، میاد سراغت

دقیقا

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:29

سلااااااااااااااااااام دلارام
خب چیکار کنم. حوصله م سر رفت بس هیشکی آپ نمیکنهههههههههههههههههههههه. دوس دارم برم بترکونم وباشونوتو هم میای؟(هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم:دی)


خدا نصیب هیییییییچ وبلاگی نکنه این بلای خانمان سوز رو ( نا گفته پیداست که هم اینک مزاح فرمودیم )

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:44

بلای وبلاگ سوووووووووووووووز درسته

حالا ببینا،شاعر میگه:
من نباشم کی هی اینجا و اونجا کامنت میزاره؟!
من نباشم کی هی کامنتای بی ربط میزاره؟
من نباشم کی هی بهتون گیر الکی میده ؟
من نباااااااااااااااااااااااشم....
خب پس تو انتخابات به من رای بدین

یعنی نامزدم میشی ؟! ( آیکن یه آدم جوگیر )

آه بانو... پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:45

.
ای بابا مث اینکه اشتباهی اومدم چت روم ...

بعضی وقتا تنوع لازمه خانوووووم
سخت نگیرین شوما
خوش اومدین در ضمن

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:47

میگم جای نصیب جانم و کیانا جانم خالی ،حوصله م سر رفت بس هیشکی نیست تو این مجازیستان

شما هم موافقی دیگه؟که هیشکی نیست من باش اتیش بسوزونم؟


آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ گرفتمش.نفر دومی که انلاینه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/کیهههههههههههههههههههههههههه؟

مام که با روناک بانو داریم می ریم خرید ، آی من شکارم از خرید ، آی من شکارم از پول خرج کردن ، آی من بدم میاد از مانتو فروشی و مغازه های کیف و کفش زنونه ، آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:49

سلاااااااااااااااااااااااااام آه بانو جان
بیا تو .دم در بده.بیا با هم حرف بزنیم یکم. من حوصله م سر رفته خب

چت روم که خوبهههههههههههههههههههههههه. نیگا خود صاب خونه وقتی چیزی نمیگه دیگه شابه روی ما نیار:دی

بهروز(مخاطب خاموش) پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:52

سلام...

مثل یه نامه به دست خط خودت برای عزیزترینت تو یکی از حساس ترین برش های زندگیت که ته یه کشو پیدا می کنی و تا تهش می خونی و قبل اینکه کار دست دلت و چشمات بده...دوباره تا می کنی میذاری ته کشو.

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:52

نه نه ولش کن. نامزد مجلس کلاس نداره. رایتونو نگه دارین سر ریاست جمهوری بم رای بدین. این بهتره. نه؟


میگم به روناک جان هم بگو بیاد 4تایی حرف بزنیم. فک نکنی خودمو دوتا حساب کردما روی بودن آه بانو هم حساب باز کردم

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 18:54

ااااااااااااااااااااااِ دارین میرین خریییییییییییییییییییییید
چه خووووووووووووووب. خیلی هیجان داره.
حالا کجا میرین خرید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایشالله خریدای خوب خوب کنه روناک جان

ایشالله همه پولاتو خرج کنه حالت گرفته شه

برو برو من مواظب خونت هستم(یوهاهاها)

حراست وبلاگستان پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 19:00

خانوما اقایون از همین الان حکومت نظامی اعلام شده
خیلی آروووووووووووم و بی سر و صدا میاین و خیلی آرووووووووووووم میخونین و خیلی آروووووووووووم کامنت میزارین. از گذاشتن کامنتای بی ربط به جِد خودداری کنین دقیقا مثل جزیره که کامنتاش همه با ربطن
پیشاپیش از همکاریه شما سپاسگزاریم

دقیقا مثل جزیره

آه بانو... پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 19:59

.
الوووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چقده حرف میزنی توووووو

اعصاب نداریااا آه بانو جان
چرا بچه رو دعوا می کنی خو اومده خونه داداشش مهمونی داره آتیش می سوزونه ...

دختری از یک شهر دور پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 20:23 http://denizlove.blogsky.com/

اقا یه سوال!!!! ببخشیدا!!!!!!!! واقعا شرمنده!!!!!! جسارته اما باید سوالمو بپرسم خوب!!!!‌چی مثل اینا؟؟؟ یعنی یک رب مانده؟؟؟ اخه یکم توضیح بده رفیق جـــــــــان!!!!! نمیگی من زیادی دانشمندم؟؟؟

میدونی چرا شک کردم چون زیادی فاصله بود بین این لینک پایینی و راستی اولش بود پس میشه حدس زد که مثل... ربطی به این وبلاگ نداره درسته؟؟؟

مثل نوستالژی دیگه

بله این پست هییچ ربطی به وبلاگ " یک رب مانده " نداره ، فقط آخرش اطلاع رسانی نمودیم

الهام پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 21:04 http://dolfin2222.blogfa.com

مثل وقتی که سال داره تحویل میشه و هنوز تو حموم موندی و مامانت همش داره صدات میکنه..

شما که خوبی اون رفیق شفیقت که معمولا مثالاش رو توی دستشویی فضا سازی می کنه ...

جزیره پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 ساعت 21:21

شرا(چرا) منو دعوا کرد؟
اعصاب مصاب نداره آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ، چرا خودتو ناراحت میکنی خاهرم
حالا یکی هم ذوق داره بزنین تو ذوقشا
خونه داداششو خیلی خوب اومدی. من دیگه از این به بعد اینجا احساس غریبگی نمیکنم.


خرید خوش گذشششششششششششششششت؟
چیا خرید روناک جون؟
الان شپش ته جیبته دیگه؟

نه بابا خانوم تر از این حرفاست
الان ته جیبم شپش هم نیست ( شوخی می کنم )

سپیده جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 00:38 http://sepid1993.blogfa.com

من چقدر سریع تحت تاثیر عکس ها قرار میگیرم
این عکس ی طوریه!ی چیزی میگه!
چقدر خاصه!
"مثل سوزش خوشایند یه زخم قدیمی" ازین خیلی خوشم اومد!

20night جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 00:42 http://godsmile.mihanblog.com/

مثل حســـــِ خاصـــِ بعد از اعترافـــــــ
بــــــــ
عشـــــــــــــــــــــــــــــق!!!!
4شبانه روز و 4ساعتی میگذرد...
از اعترافم....

مثل بی پاسخ گذاشتن....3 شب پیامک های نگرانِ عشقت....و حالا... بی خبری و حسرت....
اما بی اشک....!!!

مثل حالی که ندانی که پایان می یابد....
و تنها به نوستالوژی هاش گذشته می اندیشی!!!!


پ.ن.مثل اینکه بی دعوت مفتخر به حضور نمیدانید؟!

کلئوپاترا جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 13:17 http://hand-written.blogfa.com

مثل سرسری دویدن ها زیر برف از سر ذوق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد