بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

سپاس

از دور که چشمش به میوه های روی درخت افتاد فکر کرد که خستگی راه بهش فشار آورده و میوه های روی درخت چیزی جز یه توهم شیرین نیست . به نزدیکی درخت که رسید مطمئن شد که اشتباه نکرده اما باورش نمی شد تو این فصل از سال هنوز درختی بار میوه اش رو نگه داشته باشه ، کوله پشتیش رو پای درخت گذاشت و هر طوری بود چند تا از میوه های رسیده و خوشرنگ درخت رو چید و زیر درخت دراز کشید و شروع کرد به خوردن . حالا دیگه شکمش سیر شده بود و چشماش واسه خواب عجیب بی تابی می کردن ، چشماشو بست و آروم به خواب رفت .  

 

قبراق و سرحال از خواب بیدار شده بود و آماده ی رفتن می شد ، از بچگی یادش داده بودن که باید لطف دیگران رو جبران کنه ، می خواست از درخت تشکر کنه ، هر چی نباشه چند ساعتی زیر سایه اش خوابیده بود و با میوه های خوشمزه اش شکمش رو سیر کرده بود .  

چاقوی تیز کمریش رو از غلاف بیرون کشید و یه جایی رو تنه ی درخت نوشت : " دوستت دارم "  

 

امشب یک رب مانده به 10

نظرات 38 + ارسال نظر
پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:27 http://forold.blogsky.com/

اول

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:27 http://forold.blogsky.com/

دوم

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:28 http://forold.blogsky.com/

سلام بر سرباز گمنام بزرگ

سلام بر شما

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:28 http://forold.blogsky.com/

این آیکن رو یادم رفت برای پست قبل بذارم

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:29 http://forold.blogsky.com/

منظورم این آیکن بود

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:29 http://forold.blogsky.com/

خصوصی دارید قربان

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:31 http://forold.blogsky.com/

میگم گمنام جون تو کوچه اونوری داشتن رو دیوار شعار مینوشتن بدو تا در نرفتن

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:32 http://forold.blogsky.com/

اون خصوصی رو دورغ گفتم همینجوری برای خنده ش

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:34 http://forold.blogsky.com/

واستا برم ببینم چی نطق کردی
نطق رو درست نوشتم؟

پرچانه چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 15:36 http://forold.blogsky.com/

صد در صد طرف یک سرباز گمنام بوده و بس
با این تشکراشون
والا

روزگارمو پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 08:45

سلام.
حکایت دوستی های این دوره وزمونه است کاکا.

هیشکی! پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 09:21 http://hishkii.blogsky.com/

رو درخت با نوک خنجر زنده باد درخت نوشتیم....

بنویسیم تا بمونیم ، پشت سایه جون نبازیم ...

بهارهای پیاپی پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 11:18 http://6khordad.blogfa.com

می خواست ابروشو درست کنه زد چشمشو کور کرد؟!
کسی می گفت: "ممکن است بیان کلمات محبت آمیز راحت به نظر برسد اما تاثیر آن تا ابد ماندگار است."
و من حالا دارم فکر می کنم به تاثیرات خوب و تاثیرات بد.

سلام بهار ...

گلی برگ برگ پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 16:45 http://goldooni.blogfa.com/

این داستان رو قبلا شنیده بودم البته یه ورژن دیگش رو...
اما باز هم خالی از لطف نبود...
خوب این آدمها جر دسته سادیسمیها قرار می گیرند و باید تا می تونی از زندگیت ایگنورشون کنی وگرنه خودت هم جزء مازوخیسمیها قرار می گیره...

اولا نشنیده بودی و خونده بودی ، اونم تو " نوشته های دم دستی "
با سادیسمی بودن بعضیا شدید موافقم

دل آرام پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 21:21 http://delaramam.blogsky.com/

این که شد دوستی خاله خرسه !

ابجی مریم جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 01:12

من اگه یه وقتی یکی رو خیلی دوست داشته باشم. خیلی ها. بعد اصلا بعید نیست از شدت دوست داشتن خفه اش کنم. همچین ادمیم من

شوما حتما یه دکتر برو آبجی جان
خدا رو شکر که ما هیییییییچ وقت دوست داشتنی نبوده و نیستیم

رهـــا جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 12:06 http://fair-eng.blogsky.com

سلام
خوشحالم که می نویسید... :)
چه "دوستت دارم" دردناکی! همه آدما وقتی کسی رو دوست دارن، زخم می زنن؟!!
پست جالبی بود. ممنون
سبز باشید

ممنون
سلامت باشید

ابجی مریم جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 14:40

هی میگم یه دکتر خودشو به من نشون بده چون همچین مورد نادری به پستش نمیخوره ها ولی کو گوش شنوا. کو انگیزه یادگیری.

شایدم ازت قطع امید کردن مریمی

ابجی مریم جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 20:34

بیاه. برادر بزرگ کنی به جای اینکه بشه عصای دستت، با دکترا دست به یکی کنه ازت قطع امید کنن.

من که اصش از همون اول هم به شوما جماعت بد اصفهونی هیچ امیدی نداشتم ... این از من

ابجی جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 22:55

واقعا؟؟؟؟؟؟
اون وقت میگن چرا امار اعتیاد رفته بالا.
( ایکنه یه ادم افسرده سر در گریبون)

حالا معتاد نشو یه فکری واست می کنم ...

برمودا جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 23:31

حواسمان باشد....
چگونه دوستت دارم هایمان را بیان کنیم...
نکند خنجر به دست باشیم!

حواسمان باشد ...

مداد سفید جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 23:44 http://www.yeksib.blogfa.com

آخ. این قسمتشو که خوندم: " چاقوی تیز "، خیلی دردناک بود... :(

معمولا همیشه اینجای قصه زیادی جالب نیست ...

پرچانه شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 11:08 http://forold.blogsky.com/

سوتی دادین جناب سوتی
در حد بنز الگانس
و ما موفق شدیم سوتی تون رو استاد کنیم
http://www.ololon.blogsky.com/category/cat-2/

دقیقا منظورت از سوتی چیه ؟

خدا کنه اونی که من فکر می کنم نباشه که شدیدا علیه خودت ازش استفاده می کنم

سودی یه چشم شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 15:21 http://mayoob.persianblog.ir

خوبه 20 لیتر بنزین بهش هدیه نداده......

اونم یه مدلشه ...

صبا شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 22:30 http://daily90.blogfa.com

سلام.دوست نادان که میگن ،همینه دیگه .
خدا کنه از این بلاها سر دوستامون نیاریم.

سلام ...

پرچانه یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 09:29 http://forold.blogsky.com/

خوب اونوخت شما چی فکر میکردی؟

این از اون دست سوالاتی است که پست آخرت بهشون اشاره کردی

پرچانه یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 13:03 http://forold.blogsky.com/

اصن هم خنده نداشت
بی ادب

با این دفعه سر جمع 8 بار به بنده گفتی بی ادب
بابا به خدا من اینقدر بی ادب نیستم که شما روش تاکید می کنی
در ضمن وقتی خودت میگی اون روز بد برداشت کردی از کامنت من تو وبلاگ محسن پس انتظار داری من از برداشت غلط حضرت عالی درست برداشت کنم

مگر شدنیییییییییییست ؟

ابجی دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 11:12

همه چی ارومه؟

نه آبجی جان

چونان اسب عصاری که طناب به گرده اش انداخته اند کار می کنیم این آخر سالی ...

مشغول رفع و رجوع گندکاری های یه از خدا بی خبریم

Pedix سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 01:52 http://Pedix.blogfa.com

سلام جعفر نژاد عزیز ... یه زحمت برات داشتم ... اگه میشه یه جمله برای تبریک عید همراه با اسم وبلاگیت بنویس و ازش عکس بگیر و برام بفرست ... ممنون میشم ازت

به روی چشم قربان
شما رحمتید نفرمایید لطفا

زینب سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 13:00 http://my-life-story.blogsky.com/

سلام
چه تشکر بی رحمانه ای!

سلام ...

آه بانو... سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 19:28

.
خواندمت ...

و حس کردم انگار< او > عاشقانه هایش را روی قلبم حکاکی کرده است خیلی عمیق ...!!!

میسوزم ...!

تا بوده همین بوده ...
حک می کنند

گاهی می مانند
گاهی هم دست در دست روزگار ، می روند

میس الی سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 23:35

منم زیاد سخ نگرفتم آقای جعفری


اصن حدیث داریم ادم اگه خودشو از هرچی شک هس مبرا کنه اون دنیا به عنوان شوکر میشه ازش استفاده کرد( این الان نخ نما تر از اونی بود که شما گفتی!)

کلن گفتم این به اون در شه که یه موقه احساس عذاب وجدان نکنین!

اینم که خوصوصیه..اینجا تیکه خوصوصی هم نداره..واویلا!

عاطی چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 18:17


این آدم از اون دسته هاست که اگه عاشق یه نفر بشه و بهش نرسه اسید می پاچه به اوون بیچاره هه!

شایدم نه!

:)

دقیقا از هموناست ...

راستی حالت بهتره ان شاءالله ...

جزیره چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 19:06

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

سلام به روی ماهت آبجی خانوم ...

Pedix چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 20:18 http://Pedix.blogfa.com

شما سرور بنده هستید ... اگه تا قبل از بیست و پنجم بفرستی خیلی خوب میشه که خودمم برای کارای پست آماده بشم ...

چشم قربان ...

جزیره چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 20:50

ببین خوش امد گوییت ضعیف بوداااااااااااااااااااااااااامن چهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار روز نبودم(انگار 40 سال نبودم)

روناک جان خوب شد؟سوپ درست کردی؟شلغم خریدی؟ وظایفتو انجام دادی؟

خوب شده ، ممنون خواهر خانم که به فکری ، وظایفم رو هم انجام دادم منتشم می کشم تازه ...

الهام چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 22:42 http://elham7709.blogsky.com

قشنگ بود...

سلام و ممنون

شادی شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 21:45 http://wordsofshadi.blogsky.com

ااااا
چه قدر آخرش بد تموم شد
تشکر خاله خرسه بود که.

به آخر خوب عادت نکنید ، آخر خیلی از قصه های زندگی خوب نیست ، بدبختانه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد