بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

بازی وبلاگی ( شاید )

رها بانوی عزیز اواخر سال نود دعوتم کرد به یک بازی وبلاگی ، قرار بود سالی که گذشت را در یک عکس خلاصه کنیم . حالا باورتان بشود یا نه ، خوشتان بیاید یا نیاید ، درکش بکنید یا نکنید عکس زیر خلاصه سال 1390 است برای این جانب ...



یادت هست ؟ این همان دو سکوی سنگی است ، همان هایی که 4 سال دوست داشتنی ترین نقطه ی این دنیا بود برای من ، برای تو ، همان دو سکوی سنگی که نشستن رویشان و گپ زدن و نقشه کشیدن برای آینده را به نشستن کنار زاینده رود ( که آن روزها پر آب بود و پر از حیات ) و نشستن روی صندلی های فلان کافی شاپ خیابان میر و نشستن در سالن تاریک سینمای حوالی میدان انقلاب اصفهان ترجیح می دادیم . همان هایی که وقتی درس ات را یک ترم زودتر از من تمام کردی و رفتی ، 6 ماه تمااااااام چشم دیدنشان و دل تنها نشستن رویشان را نداشتم . 

یادت هست می گفتی : " بالاخره این روزهای دوری تموم می شه و یه روزهایی می رسه که از بس پیشت می شینم و فک می زنم که با خودت می گی ای خدا ینی نمیشه این دختره یه چند روز بره و دور و برم نباشه ! "

نمی دانم کجای محاسباتم اشتباه بود ، نمی دانم کجای هزارتوی زندگی را ندیده بودم اما راستش را بخواهی این چند روز هر بار که سال 90 را با تمام روزها و ساعات و دقیقه هایش زیر و رو می کنم می بینم آن چیزی نبود که می خواستم ، که می خواستی . می بینم سالی که گذشت پر بود از کار و ماموریت های طولانی و دردسر و مشغله های مزخرفی که نتیجه ی همه و همه اش پشیزی اضافه حقوق و حق ماموریت بود که حتی یادم نیست کجای روزمرگی هایم به گِل و گُه کشیده شد . سال گذشته را که مرور می کنم خنده ام می گیرد ، به غیر قابل پیش بینی بودن و مزخرف بودن زندگی خنده ام می گیرد ، به این که نمی توان تشخیص داد چیزی که آرزوی رسیدنش را داریم فرصت است یا مخاطره خنده ام می گیرد ...
گفته بودی هنگام تحویل سال به هم قول بدهیم . تو به من ، من به تو . دیدی که نشد ، یعنی حتی درست نفهمیدم کی سال تحویل شد . اما حالا می خواهم اینجا ، جلوی 4 نفر دیگر قول بدهم . شاید در معذوریت این 4 نفر دیگر متعهد شوم به وفای به عهد . می خواهم قول بدهم که 91 را بیشتر باشم ، تا بیشتر با هم باشیم ، تا بیشتر زندگی کنیم ، تا سال بعد ( اگر بودم ) دیگه با دیدن عکس بالا حسرت آن دو تا سکوی سنگی و روزهای دانشگاه را نخورم  ... می دانم که یادت هست .
پی نوشت 1 : بازی ها ( چه وبلاگی و چه غیر ) اصولا و اساسا نباید تلخ باشند ، اما ناچاریم قبول کنیم واقعیت های زندگی گاهی تلخ است و آزاردهنده ، فراموش کردن زندگی و غرق شدن در روزمرگی هم تلخ است و هم مایه ی حسرت . ببخش اگر بازیت رو تلخ کردم رها خانم ...


پی نوشت 2 : اگر خواستید ، به شیوه ی خودتان سال نود خودتان را در یک عکس خلاصه کنید ...

نظرات 35 + ارسال نظر
بابک اسحاقی پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 13:49

اول

ای جااااان ، باریکلا عمو جون

بابک اسحاقی پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 13:50

راستش می خواستم اواخر پارسال یه پست بذارم از همه عکس هایی که پارسال گرفتم
الان یادم افتاد اینکار رو بکنم

بذار داداشم ، بذار ...
اصلا من حاضرم چیزایی رو که یادت میره همش رو به خودم بگی سر موقع یادت بیارم ، بدون هیچ گونه چشم داشتی ( البته سعی می کنم چشم داشتی نداشته باشم ، آخه سخته می دونی که ! )

جزیره پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 15:04

سلام علیکم

علیک سلام خانوووم

جزیره پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 15:18

فراموش کردن زندگی و غرق شدن در روزمرگی هم تلخ است و هم مایه ی حسرت :واقعن موافقم

حالا یه سوال بی ربط و فضولانه:مگه شما و روناک جان پارسال ازدواج کردید؟چیه؟سوال پیش اومده خو. الان نباید میپرسیدم یعنی؟!


تا سال بعد ( اگر بودم ):این حرکت زشت بابک اسحاقی به شما هم سرایت کرده؟!دفعه ی اخرت باشه میگی:اگه باشماااااااااااااااااااااااااا.یعنی چی؟ خجالت نمیکشین؟
هستین ،حالا حالاها هستین،1000سال هستین.اصلا واسه چی نباشین. من واقعا عصبی میشم وقتی یکی اینجوری میگه آ،گریه م هم میگیره تازه.
تازه ما میخایم بچه هاتونو ببینیم.
ایشالله سایه ت سالیان سال حفظ شه . و اینکه ایشششششششششالله که سال 91 برای خودت و روناک جان پر باشه از لحظات خوب و اینکه حسرت اون دوتا صندلی رو نخورین.
و اینکه بازی جالبی بوده

اگه منظورتون از ازدواج این باشه که اومدیم زیر یه سقف ، نه خیر از یه سال خیلی بیشتره اما خو من فقط در مورد سال نود صحبت می کردم خوب

چشم سعی می کنم کمتر در مورد اون جمله ای که دوست نداری بنویسم

ممنون از کامنت های همیشه مثبت و قشنگت جزیره جان

نیــــــــلو پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 17:52 http://kalamehayeman.blogsky.com

خب این پستا بیخ گلوی آدما فشار میده...

ما شرمنده

رهــا پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 20:32 http://fair-eng.blogsky.com

سلام
خوشحالم که تو این بازی شرکت کردید. درسته که این تصویر سال نود نیست، اما بهترین تصویری بود که دیدم، و چه ساده و صادقانه نوشتید.
خوشحالم که آدمایی رو می بینم که همه ارزش زندگی رو به کار و ترفیع و ... نمیدونن.... آدمایی که قدر این لحظه ها رو میدونن...
امیدوارم نه فقط سال 91، بلکه همیشه درکنار همسر و در آینده فرزندتون زندگی سبز و پرباری داشته باشید... :)

ممنون خانم هم بابت دعوت کردنم به این بازی و هم بابت آرزوی قشنگت

جزیره پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 22:11

اولا بله منظورم همون بود.
ثانیا،کمتر نه داداش من، اصلا ننویس. چیه؟وبلاگ مخاطب محور همینه دیگه
بعدشم کهههههههههههههه مخلصیم، اصلا به من میگن: جزیره مثبتههههه
انرژی مثبتو میشناسی؟من جزیره شونم

تو اصغرشونی

belladona پنج‌شنبه 10 فروردین 1391 ساعت 23:51 http://nabeghehaye89.blogsky.com/

سلام
چقد این پست قشنگ بود، شما چیطوری اینقد خوشگل می نویسن؟ و البته صدآفرین که همچین عکسای قشنگ و پرغروری دارین. اگه سال نود همینه که من تو عکس می بینم به نظر من که سال نود شما سراسر شکوه و زیبایی بوده.ایشالله که امسال هم براتون سرشار از بهترین ها و قشنگ ترین ها باشه.
آقا ما از این پی نوشت دو شما سواستفاده نمودیم و سال نودمون رو تو یه عکس خلاصه کردیم تا روشن بشه این تفاوت بین ماه من و ماه گردون که میگن چیه تا بیشترتر قدر این عکس رو بدونید

شما به بنده لطف دارین ، ممنون
خوب کاری کردید که بازی کردید

سپیده جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 00:05 http://sepid1993.blogfa.com

سلام
اتفاقا عکس قشنگیه پر از معنی،اون باغچه ی کوچیک.
آفرین قولتون،حالا قول بده ک زیرِ قولت نزنی!
عکس ما هم همچین قابل نیست ک واسش پست بذاریم اون صندلی ها رو بذارید کنار،یه جفت کفش کتونی بذارید جاش،بعد پشتش هم رد پای گام زدن بذارید جاده هم رو به روی کفشه باشه ینی که هنوز خیلی مونده!
این میشه عکس 90 من!

سلام
چطوری خانوم خانوما ، دلمون براتون تنگ شده بودا
ایشالا جاده رو بدون خستگی تا انتهاااااااااااا بری خانوم

نیما جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 00:33 http://akhare-khat.blogsky.com

این چار نفر و معذوریت رو فراموش کن جناب جعفری نژاد، توی چشماش نگاه کن... مطمئن باش اونجوری بیشتر معذوریت داری... اونجوری هیچوخت حرفت رو فراموش نمیکنی !

راست میگی نیما جان ، شاید اینطوری بهتر باشه ، چشما آدم رو ملزم می کنن به بودن ، موندگار می کنن آدم رو

فرشته جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 01:55 http://www.houdsa.blogfa.com

چقدر پستت قشنگ بود...چقدر حس خوبی داشت...

ممنون خانم ، لطف دارید شما

صبا جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 12:06 http://daily90.blogfa.com

سلام.سال نو مبارک.حس خوبی به آدم میده این متن و عکس.عشقتون پایدار.

سلام خانم معلم عزیز
سال نوی شما هم مبارک

ممنون خانم

یکی از همین مریم ها جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 12:43 http://www.pilaar.ir

من عکس یه سراب میزاشتم.

نکن این کارو خانم ، نکن این کارو آبجی جان

افسانه جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 16:18 http://nemigooyamha.blogfa.com/

سکوهای سال ۹۱ پر از گپ و گفت و لبخند و عشق باشه... چه قدر قشنگ بود حتی اگر تلخ، شیرین باشد ۹۱...

ممنون خانم بابت این همه آرزوی خوب ، ممنون

ترنم جمعه 11 فروردین 1391 ساعت 17:17 http://chatresabz.mihanblog.com/

وای! خیلی عکس قشنگی بود و همچنین متن عمیقی. خوش بحال خانومت. حتما واسه خودشم خوندی این متنو و قطعا کلی تحسینت کرده. این عکسه منو یاد خاطرات خودم انداخت، یاد گذشته ها. کاش همیشه خوب زندگی کنیم و همیشه گذشتمون یااد آور خوبیها باشه.
راستی برادر! سال نوتون مبارک و پر از سلامتی و خوشی

معمولا نوشته هایم را برای کسی نمی خوانم ، اما کسانی که باید بخوانند خودشان می خوانند ان شاءالله

ممنون خانم ، سال نوی شما هم مبارک ، برای شما هم سرشار باشد از شادی و سلامتی ان شاءالله

یکی از همین مریم ها شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 00:37

چرا. مگه غیر اینه. هیشکی که ندونه گاد میدونه که چرا سراب

یکی از همین مریم ها شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 12:41 http://www.pilaar.ir

بدجور نیگا میکنی

چشمام اینطوریه ...

الهام شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 13:18 http://elham7709.blogsky.com/

عکس جالبی بود
امیدوارم سال خوبی رو شروع کنید
بدون حسرت و دغدغه...

ممنون خانم
من هم امیدوارم برای شما هم پر بار باشد و بی حسرت

پرچانه شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 16:21 http://www.forold.blogsky.com/

عکس رو که دیدم گفتم به به چه رمانتیک عجب سالی داشتن خوش بحالشون
تفسیرش رو که خوندم گفتم آخی جان چقدر شکل ما بودن طفلکی ها
ولی به نظر من خیلی غلو کردید(غلو درست نوشتم؟)
بابا شاعر با اون همه ی دبدبه کبکبه ش میگه: من از این دنیا چی میخوام؟ دوتا صندلی خالی
حالا شما دوتا صندلی خالی دارید همدیگه رو هم شکر خدا دارید باز هم ....
هی جوونی کجایی که یادت بخیر

اغراق نبود ، سال گذشته خیلی دور بودم از زندگی ، از زندگی کردن

پرچانه شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 16:24

اصلا حالا فهمیدم همین شماها هستید که نعمت زوالی میکنید بعد خدا زلزله شو برای ما میفرسته طوفانش رو برای اونا

بعید می دونم هییییچ زلزله ای حریف آبجی نصیبه ی ما بشه ...

نوزاد شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 17:35 http://newgreenhouse.persianblog.ir/

یه سوال نسبتا خصوصی شما کدوم دانشگاه درس خوندید؟
آخه یک نفر رو به همین اسم شما توی دانشگاه دوره لیسانسم می شناسم خواستم ببینم همونید یا نه

همون دانشگاهی که از کامنت ها متوجه شدید

برمودا شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 18:38

سلام
تا عکس رو دیدم...قبل از خوندن ادامه اش..تا اخر موضوع رو گرفتم...
هم خاطرات قشنگش رو...
هم حسرت و...

براتون دعا میکنم بتونید مردونه پای قولتون بایستید

خوشبختی هایتان بی غم...
بی غمی تان بی پایان...!!!

ممنون بابت کامنت های همیشه خوبت خانم

نوزاد شنبه 12 فروردین 1391 ساعت 21:11 http://newgreenhouse.persianblog.ir/

اینجوری که از نظرات فهمیدم شما همسر روناک سلطانی هستید
دانشگاه شیخ بهایی
درست میگم؟
اگه اینطور باشه خیلی خوشحالم که یه هم دانشگاهی سابق وبلاگ می نویسه
سلام منو به روناک برسونید
بگید پانسیون فدک

بله بنده همسر ایشان هستم و شیخ بهایی درس خوندم
بنده هم از آشناییتون خوشحالم
فکر کنم تعداد هم دانشگاهی هایی که اینجا را می خوانند یواش یواش زیاد شده

گلی برگ برگ دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 16:28 http://goldooni.blogfa.com/

آخی!
سال من در عکس لاکی خلاصه می شه....

خدا لاکی رو برای شما و شما رو برای لاکی و ایضا ما نگه داره ...

بهارهای پیاپی دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 18:12 http://6khordad.blogfa.com

همیشه رود با خود میوه ی غلتان نخواهد داشت

اما همیشه جنابعالی با خودت بوی بهار میاری اینجا ، بی تعارف

صدای سکوت دوشنبه 14 فروردین 1391 ساعت 22:12

سلام/خوبین؟
به نظر من که این 2تا سکوی قشنگ تو اون دوران خودش دنیایی بوده برای شما/دیگه ساحل زاینده رود(الان هم پرآبه،به لطف قدم مهمانان نوروزی!!) و سینما آفریقا و تریا میخواستین چیکار؟
امیدوارم امسال زندگی را بیشتر زندگی کنید نه روزمرگی
روزگارتون برمراد

اینطور که معلومه شوما هم اصفهونی هستین مثل آبجی مریممان

روزگار مو سه‌شنبه 15 فروردین 1391 ساعت 11:35 http://mavgola.blogfa.com

سلام
چه جای دنج وخلوتی.
جایگاه ما یه میز شطرنج کنار یه مجسمه ی فیل تو یه پارک کنار دریا بود . البته الان به لطف شهرداری محترم دیگه نیست.ولی فیلمشو داریم.

دنج بود و خلوت اما خدا وکیلی خار چشم خیلی ها بود این دو تا سکو
درست مثل همان میز شطرنج شما

نیــــــــلو سه‌شنبه 15 فروردین 1391 ساعت 21:42 http://kalamehayeman.blogsky.com

خودتون قول دادین بعد تعطیلات خلق الله! پست جدید میذارین.
این پست چون قبل موعد قولتون بود حساب نیستا!
پست جدید لطفا.

چشم ، فقط کمی بیشتر از یه کم مشغولم

صدای سکوت چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 01:29

سلام
بله ما هم اصفهانی هستیم
اما ما کجا و آبجی مریمتان کجا

مگه آبجی مریم ما کجاست ؟!

سپیده چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 01:32 http://sepid1993.blogfa.com

الان دارم نظرات پست "http://jafarynejad.blogfa.com/post-153.aspx" رو میخونم!
من این پست رو ندیده بودم قبلا!
داشتم ب این فکر میکردم ک حالا چندین ساله دارم از ی عطر تکراری استفاده میکنم خوبه ک واسه تنوع یه عطر دیگه بخرم و استفاده کنم،یادم اومد توی یکی از پست های آذر ماه 90 اسم ی عطری رو برده بودید و ازش تعریف کرده بودید،رفتم دوباره اسمشو بخونم ک این پست بالایی رو دیدم،تعجب کردم ازینکه نخونده بودمش
خلاصه اینکه پست ک تموم شد رفتم سراغ سوال ها،از اولین سوال ک الهام بانو مطرح کرده بودش شروع کردم ،خیلی خوشم اومد وختی فهمیدم 6سال و اندی با روناک بانو دوست بودید و از روز اول صحبتتون با ایشون رو گفتید ک توی حیاط پشتی دانشگاه اتفاق افتاده بود
حس نابی داشت واسم
این همه حرف زدم ک بگم:
درسته دیگه کم کم دارم قبول میکنم ک هیچی از عاشقی نمیفهمم و عاشقی هم از من، و البته ازین بابت خوشحال نیستم اصلا،اما شما و دوستانی امثال شما رو ک میخونم و عاشقی رو لمس میکنم میبینم چقدر لطیفه چقدر دوست دارم این حس های پاک و ناب رو.
میخوام بگم با همه ی کم و کاستی هایی ک هر فردی ممکنه در زندگی داشته باشه و شما هم ازین قاعده مستثنا نیستید اما خوشبختید،خیلی ملموس با وجود زنی ک خیلی خوب جفتتونه خوشبخت هستید
الان دارم ب این فکر میکنم ک شما و روناک بانو ی صفحه پازل دو تیکه ای رو تشکیل میدید ک خیلی خوب بین این همه تکه همو انتخاب کردید و کنار هم خیلی زیبا جا گرفتید
شاید سالگرد هیچ مناسبت خاصی نباشه امروز براتون اما سالگرد یکی از همه ی روزهایی ک باهم بودید رو بهتون،ب هردوتون تبریک میگم
از خدا میخوام همیشه،همیشه پازل زندگیتون ب همین زیبایی و ب همین آراستگی باشه تا همیشه
خوشبخت و موفق و مفتخر باشید در کنار هم.
"خصوصی!"

ممنون دختر خانم ....

سپیده چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 01:35

آخ حواسم نبود اینجا اینطوری یهو ثبت میشه نظر،شدید ضایع میشویم!
البته زیاد هم چیز بدی نیست ک علنی شه بد شه و اینا مگه نه ممد قلی؟

بعضی چیزا همینجور خود به خود علنی هستن
مثل گل بودن جنابعالی

کلئوپاترا چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 03:19 http://hand-written.blogfa.com

هومممم
همونقدر که روزهای خوب می گذره و نمی مونه همه ی روزای گرفتاری و دلتنگی هم خیلی زود می گذره ..
خیلی قشنگ بود .. واقعا امیدوارم این همه گرفتاری دست از سر شما برداره

:)

خوبی شما رفیق جان ، ممنون که هستی ...

برمودا چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 05:48

منم یه عکس گذاشتم....
راستی شما بی دعوت جایی نمیرید؟!
عید دیدنی که نیومدید...

می آیم اما بدون حرف ، بی صدا

دل آرام چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 22:44 http://delaramam.blogsky.com

پست تلخ بود ... آره بود اما امید به آیندش شیرینش میکنه .
چهار نفر رو بیخیال جناب جعفری نژاد ... مهم خودتی که مردونه پای حرفت وایسی که بیشتر باشی ... امسال بیشتر باش ، بیشتر بخند حتی بی دلیل ... من باور کردم لحظه هایی که میخندیم جز عمرمون نیست ... تو هم باور کن

ممنون خانم از این همه حرف خوب ، ممنون

برمودا جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 13:42

شاید تو مهمونی ها و عید دیدنی های معمولی... بی صدا بودن خوب باشه(از نظر بعضی ها....نه من!)
اما در بازدید های وبلاگی....بالاخره هرچند وقت یه بار اعلام حضور کنید....موجب شادی روح نویسنده وبلاگ خواهد بود!!!

در هرحال از حضور بی صدای شما سپاسگذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد