اینکه انسان ها در تعریفشان از خوشبختی با هم اتفاق نظر ندارند ، اتفاقا ، درست از همان دست مسائلی است که خیلی از انسان ها بر سر آن اتفاق نظر دارند .
خوشبختی از نگاه یک کودک سومالیایی شاید یک وعده غذای کامل در روز باشد ، از نگاه یک تفنگدار نیروی دریایی آمریکا شاید پایان اشغال افغانستان باشد ، از نگاه بهداد سلیمی شاید شکستن رکورد مجموع رضازاده باشد در المپیک ، و از نگاه من شاید ...
سال قبل دقیقا توی یکی از همین روزهای نیمه بهاری اواسط اردیبهشت ماه از پشت یک میز چوبی کوچک ، گوشه ی یک واحد آپارتمانی 45 متری که تغییر کاربری داده بود به دفتر بازاریابی یک شرکت حمل و نقل بار بین المللی ، به عنوان یک بازاریاب مبتدی و نه چندان موفق بلند شدم و عزمم را جزم کردم که هر طور شده بگردم و کاری را متناسب با تخصص و تحصیلاتم پیدا کنم .
اعتراف می کنم آن روز حتی حدس هم نمی زدم در فاصله ی زمانی کمتر از یک سال بنشینم پشت میز مدیر IT یک شرکت تقریبا بزرگ ، با کلی مشغله و درد سر که اتفاقا همه اش کاملا مرتبط و در راستای تخصص و تحصیلاتم است .
حالا چند برابر اردیبهشت پارسال حقوق می گیرم ، حالا هیچکس به بهانه ی اینکه شاید من هم یکی از همان بازاریاب های شارلاتان و وراج معمول باشم تماس های تلفنی ام را قطع نمی کند ، حالا دیگر حتی از آن حس مزخرف و استخوان خرد کن بیهودگی و بی مصرف بودن هم خبری نیست . اما راستش را بخواهید اردیبهشت 1390 حسی را داشتم که تا همین چند روز پیش هر چه زندگی با تمام روزمرگی هایش را زیر و رو می کردم حتی نشانی از آن نمی یافتم . اعتراف می کنم خوشبختی آن روزها بیشتر جلوی چشمم بود و دم دست تر .
... از نگاه من خوشبختی را شاید بتوان میان سینی کاهو و سرکه و سکنجبینی یافت که یک عصر نه چندان خنک بهاری با خانواده ات دوره اش کرده اید . خوشبختی دقیقا همان لیوان آب خنک و حب قرص آسفینی است که در اوج سردرد های شبانه دخترک به دستت می دهد و با لبخند می گوید : " بخور مملی جان ، دردتو کم می کنه دردت به جونم ... "
خوشبختی شاید همان عطر شب بوی انتهای حیاط باشد که شب ها وقتی کلید به در می اندازی و وارد حیاط می شوی مولکول هایش توی هوا می خرامند و بدون پیمانه مستت می کنند .
باور کنیم که خوشبختی توی قوطی هیچ عطاری یافت می نشود ، که اگر می شد بی شک عطارها خوشبخت ترین ِ آدمیان بودند . خوشبختی را حتی از زیر سنگ هم نمی توان یافت ، خوشبختی شاید ساختنی ترین حس دنیا باشد ، ساختنی ترین فرمول دنیا و مثل هر فرمول ساختنی دیگری باید ساختارش متناسب با شرایط و زیر و بم مصرف کننده اش باشد .
خوشبختی یافتنی نیست ، ساختنی است رفقا ...
پی نوشت : اینکه عرض کنم عنوان بر گرفته از یکی از ترانه های هنرمند عزیز " مسعود فردمنش " است نه پشیزی به هنر او اضافه می کند ، نه چیزی به اطلاعات موسیقایی شما جماعت اطواری و اهل طرب ( هررررررر )
اول
گل گفتی که گفتی:
خوشبختی یافتنی نیست ، ساختنی است
پی نوشتت تو حلقم هررررررررررررررر
جماعت اطواری رو با کی بودی؟با ماها که نبودی؟ اگه بودی بگو تا بدونم چبکار کنم با وبلاگت(هرررررررررررررررررررررر)
و امما در مورد خوشبختی: یکم پیچیده فکر میکنم در موردش، البته فکر میکردم، جدیدنیا تفکرات دوستان روی ما تاثیر گذاشته و یکم منعطف تر شدیم ولی خب فقط یه چیزو خوب میدونم، تو توی اردیبهشت 90 فکر میکردی خوشبختی اینیه که الان هستی و الان توی اردیبهشت 91 فکر میکنی خوشبختی اونیه که بودی.یعنی اینکه این معیارها دائم در حال تغییرن
ملاک های خوشبختی هم با گذشت عمر ادم تغییر میکنن درست مثل خیلی از اعتقادات که با گذشت زمان پخته میشن و تغییر میکنن
ولی خوبه که ادم هر لحظه از اونی که هست احساس رضایت کنه که در این صورت احساس خوشبختی هم میکنه در غیر اینصورت دائما زجر میکشه
بهترین ارزو اینه که بگم امیدوارم هر لحظه ت احساس خوشبختی کنی.
هیچ آدمی نمی تونه همیشه از اون چیزی که هست احساس رضایت کنه ، اینو مطمئنم
ممنون رفیق
یه اعتراف خنده دار کنم، من کلی پاراگراف نوشته بودم که مجبور شدم هی پاکشون کنم و هی یه چیز دیگه بنویسم بعد الان یکی از مهم ترین پاراگرافش پاک شده که کامنتم یکم بی معنی جلوه میده
بعد پاراگراف دوم این سوالو خودت اضافه کن:
چرا؟یعنی اینکه چرا با وجود اینکه به اون تعریفت از خوشبختی تو سال 90 رسیدی ولی الان احساس خوشبختی نمیکنی؟
جواب سوالت اینه ( البته از نظر من ) :
چون شرایط آدم ها دائم در حال تغییره ، اما حس خوشبختی یه حس ثابته با یه فرمول ثابت به ازای هر نفر
واسه همینه که می گم آدما مجبورن خوشبختی رو برای خودشون بسازن
این پست شما دغدغه ی این روزهای منه.هرچند با حسی به اسم خوشبختی خیلی وقته کنار آمدم ولی این تفاوت دغدغه ها و تفاوت معنای خوشبختی من رو اذیت میکنه.اینکه اگر معنای خوشبختی کودک سومالیایی اینقدر برای من پیش پاافتاده ست پس حتما کسی هم هست که معنای خوشبختی من برایش پیش پا افتاده ست!
کتاب روزهای اسلامی ندوشن را چند روزیه میخونم نوشته ی شما من رو یاد یکی از جملات این کتاب انداخت:
هرچند امروز عادی بنماید.در آن زمان دعای بزرگی بود که بگویند( بروکه آبت سرد و نانت گرم باشد)
دعا میکنم پر از حس خوشبختی باشید همیشه!
ممنون رفیق جان ...
سلام جناب. حال و احوال؟ روناک جان خوبن؟
سلام خانم
حالمان که خوب است ، احوالمان متغیر
روناک هم خوب است و سلام می رساند مبسوووووووط
ممنون که احوالپرسی خانم
تعاریفت ار خوشبختی بسیار زیبا بود... ملموس بود
این اصلا شعار نیست که خوشبختی و حس رضایت ارتباط مستقیمی با حقوق دریافتی نداره...
به هرحال
امیدورام همبشه هم حسابت پرپول باشه.... هم حس خوب خوشبختی داشته باشی
والا من هم امیدوارم همیشه حسابم پر از پول باشد البته اگر روز زن و روز تولد و سالگرد ازدواج و مناسبت های اینچنینی اجازه ی پر شدنش را بدهند
همسر گرامتان حتما متوجه این درد بنده می شوند
ممنون بانو
جناب جعفری نژاد ؛ با این جمله موافقی که "ما آدمها هیچوقت از شرایطمون راضی نیستیم" ؟
حالا میخواد زندگیمون متوسط باشه ، میخواد خیلی مرفه باشه . اما حرفت رو قبول دارم که "خوشبختی ساختنیه"
امیدوارم دنیا دنیا خوشبختی برای خودت و همسر عزیزت بسازی و خرسند از این ساخت و ساز
با جمله ای که فرمودین حداقل در مورد خودم موافقم ، اما اجازه بدین این رو هم بگم که وقتی داری تلاش می کنی برای ساختن خوشبختی شاید بتونی اون حس رضایت رو هم به دست بیاری البته اگه شرایط پیرامون بهمون امان بده ...
ممنون بابت دعاتون خانم ...
اینطوری که شما افسرده از اصفهان برگشتین من یکی که خجالت میکشم از این دوروبر رد بشم حتی!
ای بابا ، به خدا من افسرده نیستم ، یه مقدار خسته ام که آروم آروم بر طرف می شه اگه یه مشت اشقیاء بذارن
اما در هر صورت عذر می خوام اگه نوشته هام هنوز سنگینه یا بوی افسردگی می ده ...
موافقم
ممنون ، نه به خاطر اینکه موافقید ، به این خاطر که وقت می گذاری و می خوانیدم ...
ظاهرا این روزها جنس سکوت خیلی ها از رضایت نیست.
سلام.
ظاهرا که اینطوریه ...
سلام آبجی خانم
سلام
بله خوشبختی ساختنیه
ولی یه چیز دیگه هم هست:گاهی وقتی بهش می رسیم تازه می فهمیم که آرزوی داشتن یا رسیدن زیباتر از داشتن و رسیدن بوده...
این در خیلی موارد صدق کرده حداقل برای من
خوشبختیتون پایدار
چی بگم والا
ممنون خانم ...
و هرچیزی رو که بشه ساخت میشه خرابش هم کرد پس مراقب باشیم
شاید بعضی شادی های کوچیک....لحظه ای به آدم حس خوشبختی رو هدیه کنه....اما نمیتونه رضایت بلند مدت انسان رو تامین کنه
قبول دارم خوشبختی رو باید ساخت...
اما
khoshbakhti.....
fasele gahi anghadr ziyad mishavd ke darkash barayat sakht mishavad .
انگیزه و هد ف کلید خوشبختیه...شاید پارسال هدف تو این بود که مدیر شی و درامدت زیادتر شه...حالا که رسیدی باید دنبال هدفهای بزرگتری باشی...
ادمی بدون هدف مثل مرده متحرک می مونه...
خوشبختی با ساده ترین ها به دست میاد، خوشبختی خلاصه میشه تو دل خوش، توی نگاه خوش، حتی توی سخت ترین و پرتلاطم ترین شرایط
خوشبختی یعنی آرامش داشته باشی حتی توی طوفانی ترین اوضاع
خدایا میشه لطفا شما بگی چرا اینجا آپ نمیشه؟
مسعود فردمنش سروده ولی سیاوش قمیشی خونده اتش...
راست میگین. خوش بختی امری است نسبی که به سبب شرایط و عوامل محیطی و فیزیولوژِیکی از فردی به فرد دیگری کلی فرق میکند!
همه جوره میشه اسباب ِ خوش بودن ُ محیا کرد. کافیه بخوای آقای مدیر!
شاید بشه ، مهارت می خواد که ما نداریم رفیق
آقای بلاگر هستم
دلنشین بود این پست
منم دقیقا اینو لمس کردم که خوشبختی اون چیزی بود برام که فکرشو نمی کردم
خوشبختی یک حس ساختنی است ...خودت باید بسازیش...درست! اما باور کن ساختن این حس سخت ترین کار دنیاست!
خوشبختی یه حسه . یه حس خیلی ظریف و درونی !
ولی پستت بیشتر منو یاد یکی از دیلوگهای بازیگر زن فیلم فریاد مورچگان مخملباف انداخت ...