بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

پست اول : خود درمانی ! 


گذشت آن زمانی که برای یک وقت مشاوره ی 15 دقیقه ای با فلان روانپزشک یا روانشناس باید هزار رقم دوست و آشنا ردیف می کردی و تازه آخر سر هم کلی ناز خانم منشی را می کشیدی تا فرجی شود و همای سعادت روی دوشت جلوس نماید و فیض دیدار رخ بی مثال " آقای دکتر " شامل حالت شود .

این روزها خیابان های شهر پر شده از تابلوهای دفاتر مشاوره و مطب روانپزشک ، اگر کتاب خوان  باشی ، از پشت ویترین کتاب فروشی ها که نگاه بیاندازی بیشتر از هر عنوان دیگری عناوین پر طمطراق روان شناسانه نگاهت را در می نوردند .

مهم نیست روپوش کوتاه و سفید پزشکی تن شان باشد ، کت و شلوار بپوشند و کراوات بزنند یا حتی عبای بلند و خاکستری طلبه گی روی دوش بیاندازند ، مهم اینست که قرار است با آن نگاه های ( اغلب ) نه چندان نافذ و نچسب ، با آن سوال های تکراری و چندش آور دل و اندرون روح و روانت را بیرون بکشند و ( اگر داشته باشند ) چند ثانیه ای با شارب و محاسن مبارک کلنجار بروند و دست آخر هم طی چند جلسه ی کسالت بار نسخه ای برایت بپیچند که ... نه ! حتی به درد بخور بودن این نسخه هم مهم نیست ، حداقل برای من مهم نیست ، تجربه ثابت کرده خروجی نگاه این آقا یا خانم روان درمان گر یا آن طلبه ای که پشت میز ، کنار سالن ایستگاه مترو نشسته  به شکل دردآوری تابع یک سری تئوری و نظریه ی نیم بند ، به انضمام کلی برداشت و قضاوت شخصی است که نهایتا باعث می شوند چند روزی دیرتر به این نتیجه برسی که :

بعد مادی انسان را بی خیال ، اما زخم های روحی و درونی هر آدمی را - در اکثر غریب به اتفاق موارد - فقط و فقط خود او می تواند علاج کند ولا غیر . 


پست دوم : " روان شناسی مترو " 


جماعت روان شناس برای پی بردن به حال و احوال آدمها به هر گوشه ای از خلقیات و درونیات و زوایای آدمیزاد چنگ می اندازند ، نتیجه اش می شود این که یک کودک 4 ساله را از یک نقاشی ، یک نوجوان 14 ساله را از مدل تی شرتی که پوشیده ، یک جوان 24 ساله را از نوشته های وبلاگ شخصی اش و یک مرد 34 ساله را از تعریفی که در مورد زندگی دارد آنالیز می کنند .

این خبر را بخوانید

فرض کنید آدم های پشت میزهای روان شناسی ذکر شده در خبر بالا قرار است تحقیقی را ارائه نمایند که خروجی اش کشف تیپ شخصیتی مسافران مترو از روی رفتار آن ها در داخل واگن یا هنگام سوار و پیاده شدن از واگن ها باشد ، راستش را بخواهید عجیب اعتقاد دارم خروجی تحقیق مذکور ممکن است چیزی شبیه چند خط زیر باشد :


1- تیپ شخصیتی لا دری : این ها همان هایی هستند که روزانه به طور متوسط دو یا سه بار صدای نرم شدن استخوان هایشان بین درب های واگن گوش هایتان را می نوازد . این افراد به صورت حیرت آوری به واژه ی " شانس " اعتقاد دارند ، اهل ریسک هستند و از همه مهم تر اینکه معتقدند فرصتی که پیش رویشان هست ممکن است آخرین شانس آن ها برای رسیدن به هدف شان باشد . در مواجهه با این افراد بهترین کار این است که عقب بایستید و به قیافه ی مضحک شان بعد از ساندویچ شدن بین درب های واگن ریز ریز بخندید .


2- تیپ شخصیتی پا دری : این گروه شامل موج وسیعی از آدم های خسته می باشد . حالا نه لزوما خسته از کار ، ممکن است از زندگی خسته باشند ، ممکن است از بد قلقی های همسر گرام به تنگ آمده باشند یا حتی ممکن است خستگی شان از سرِ بیکاری باشد . این افراد در تمام دوران حیات پر جنب و جوش خود به دنبال مساحتی به قاعده ی باسن یک فرد بالغ می گردند تا با تمام وجود خود را در آن مساحت پهن نمایند . در هر صورت در مواجهه با افراد این گروه بهتر است خیال پردازی را کنار بگذارید ، قضاوتشان هم نکنید بهتر است ، آدم های فراخ  - لزوما -  بنگی ،  عاشق و یا افسرده نیستند فقط کمی " فراخ " هستند و بس . 


3- تیپ شخصیتی دَدَری : افرادی که در این تیپ شخصیتی جای می گیرند را می توان در دو گروه عمومی دسته بندی نمود ، سالمندان و بیکاران . این افراد در برهه ای از زندگی خود قرار دارند که هیییچ کاری به غیر از " دَدَر " رفتن و یا به اصطلاح امروزی ها " دور دور " از دستشان ساخته نیست . افراد این گروه عموما پس از کنده شدن از رختخواب ، خانه را به قصد نزدیک ترین ایستگاه مترو ترک نموده و پس از خریداری یک عدد بلیط " روزانه " سوار اولین قطار می شوند و با وجود ارزشمند خود ، مسافرین قطار را تا آخرین ایستگاه همراهی می نمایند . سپس به محض پیاده شدن از این قطار و بالا رفتن از پله برقی ، سوار قطاری که روی ریل مخالف حرکت می کند شده و خط سیر خود را در جهت معکوس ادامه می دهند . در مواجهه با افراد این گروه اگر تشخیص دادید بیکار هستند می توانید با آن ها همذات پنداری کنید چون با وضع موجود ، شما هم با بیکاری فاصله ی چندانی نخواهید داشت ، اما در صورتی که با یک سالمند عضو این گروه برخورد داشتید سریعا و با احترام صندلی خود را به ایشان واگذار نمائید چرا که این عزیزان مجهز به مقادیر زیادی غر و لند و نصیحت ، یک فروند Easy Life احتمالا پر و یک عدد عصای نه چندان سبک می باشند


4- تیپ شخصتی خطری : افرادی که در زندگی برای رسیدن به منافع شخصی شان از هییییییچ کاری مضایقه نمی کنند و هیچ گونه حق و حقوقی برای دیگران قائل نمی باشند اهم اعضای این تیپ شخصیتی را تشکیل می دهند . این افراد در نگاه اول شاید شباهت های بسیاااااار زیادی با آدمیزاد داشته باشند اما کافیست کمی در رفتار و سکنات شان دقت نمایید تا به شما هم ثابت شود که این موجودات فقط شبیه انسان ها هستند . این افراد همان هایی هستند که به زور سوار واگن های مملو از جمعیت می شوند ، کفش واکس خورده ی شما را مورد عنایت قرار می دهند ، از اقصی نقاط بدن شما آویزان می شوند و برای خواندن SMS های گوشی تان گردن مبارک را مثل مرغی که در حال تخم کردن است به این سو و آن سو دراز می کنند . در مواجهه با این افراد کار خاصی از شما بر نمی آید ، خونسردی خود را حفظ کنید و به یاد داشته باشید که " این ها فقط شبیه آدم هستند "، پس خطری اند .


5- تیپ شخصیتی ح...ش...ر...ی : چیزی که در مورد افراد این گروه به شکل حال به هم زنی جلب توجه می کند علاقه ی این موجودات به ترکیب شدن است . البته بس واضح و مبرهن است که منظور نگارنده هر ترکیب شدنی نیست . اعضای این گروه هیچ حد و مرز و قاعده و قانونی برای ترکیب شدن قائل نمی باشند . در مرام این افراد نظام خلقت هیییییچ هدفی به جز ترکیب شدن ندارد لذا این موجودات بر خلاف هر موجود دیگری یک فصل تولید مثلی 12 ماهه دارند و در هر نقطه و زمانی آمادگی ترکیب شدن را دارند . این ها همان هایی هستند که دست زید محترم را می گیرند و زور چپانش می کنند داخل واگن مردانه ، بعد به اولین گوشه ی دنج و ترجیحا کم نور واگن می خزند و پس از دایره کردن بازوان مردانه ! شان حول دخترک خود را آماده ی کوچکترین اصطکاکی بین ریل و واگن می کنند . اینان به واقع " قانون اینرسی "را درک کرده اند . در مواجهه با این تیپ شخصیتی فقط کافیست کمی جنبه داشته باشید تا به ایستگاه مقصد برسید و گر نه ...

نظرات 17 + ارسال نظر
رها- مشقِ سکوت یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 16:04 http://mashghesokoot.blogfa.com/

همینطور که داشتم این پستو میخوندم یاد یه ایمیل افتادم قبلا که تیپ زنهای مترو بود
الان دارم با خودم فکر میکنم من جز کدوم تیپ شخصیت های مترو هستم؟!!!!

شما جزو با شخصیت های مترو سوار هستید

شادی یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 23:04 http://wordsofshadi.blogsky.om

:|
من هم هروقت با همسرم سوار مترو می شم، می رم قسمت مردونه بعد یه گوشه وایمیستم...
واقعا این قدر زشته؟؟

سلام
واقعا من اینو گفتم ؟!

پرچانه دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 09:45 http://forold.blogsky.com/

شادی!؟: واقعا داداش ما اینو گفت آخه؟

چه عجب آرزو به دلمون نموند قبل از مرگمون یه بار دیگه اینجا آپ شد
خداااااااااااایا شکرت

خوب الان ما که اینجا مترو نداریم چیکار کنیم ؟ ینی ما الان چطوری خودمون رو روانشناسی کنیم هااااااااا

راست میگن هرچی امکانات تو شهر بزرگه هااا

سلام
شما احتیاجی به روانشناس و روانکاوی شدن نداری
شما فقط مشکلتو با آقای آبدارچی حل کنی باقی مشکلاتت رو میشه نا دیده گرفت

شادی دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 10:06 http://wordsofshadi.blogsky.om

آخه دقیقاً وقتی سوار مترو می شیم همین طوری یه... می خزیم اولین گوشه، بازوهای مردانه ی همسر هم دایره می شه که یه هو کسی به من نخوره... بعد گفتم شاید واقعا جلوه ش از دید بقیه این طوریه که نوشتن... برا همین پرسیدم :)
به نظر من اون جماعت ح...ش...ر...ی همون هایی ین که هم ش چشاشون به قسمت زنانه ست و خانم ها رو دید می زنن... برا همین وقتی دیدم در مورد اون آقایونی نوشتن که با خانم ی وارد واگن می شن.. غصه م شد...

چیزی که من نوشتم در مورد آقایونی که با خانم وارد واگن می شن نبود ، در مورد شبه آقایونی بود که دست " داف " مربوطه رو می گیرن و می یارن تو واگن مردونه نکنه یه وقت از قافله عقب بمونن و فرصت " مالیدن " رو از دست بدن

از کلیه ی حضار عذر می خوام که مجبور شدم شفاف سازی کنم

سین بانو دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 10:13 http://poostemoze.blogfa.com

واقعا هم از پس درمان زخم های روحی آدم فقط خودش برمی آید و بس. سخت ولی.

خیلی سخت ...

جزیره دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 14:49

سلام علیکم
خب ما که نتونستیم خودمونو پیدا کنیم تو این دسته بندیها پس رفع زحمت کنیم

خب خدا رو شکر ...
البت که شما رحمتید

نیـــــــــــــلو دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 15:24 http://kalamehayeman.blogsky.com

یعنی به جان خودم کلی ترسیدم با خوندن این پست و این نگاه روان شناسانه و اون تیکه که نوشته بودید یه جوان ۲۴ ساله را از نوشته های وبلاگ شخصیش میشه شناخت :دی
ولی بعدش کلی خیالم راحت شد که هنوز هنوزا قرار نیست مترو اینجا راه بیفته و ما همچنان از زیر این روان شناسی شخصیت در مترو جان سالم به در می بریم...:دی
خیلی قشنگ بود ولی٬ به من بود چندتا تیپ شخصیتی خانمانه هم میشد اضافه کرد.

مترو اصفهان که امیدوارم هییییچ وقت بهره برداری نشه
حیف چهار باغ نیست خدا وکیلی ؟

آوا دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 16:14

در مورد پست اول: راستش واسه خود منم چند
وقت جای سوال بودواسم که این همه جوون
که میرن پیش این آقایون ِ فرهنگی ِ !مترو و
آخرشم با خوش حالی دست میدن میان
واقعا به نتیجه ای هم میرسن یانه.....اما
بیشتر قشرجوون رو دیدم در حال صحبت
باهاشون.وخیلی مواقع هم دخترپسرابا
هم بودن خب!!!!!.......................

********************************
در مورد پست دوم:واسه تیپ اول: واقعا راس میگید...وجالبه یسریاشون انقدر وارد شدن
میدونن نوک کفششون روکی بذارن لای در
که بسته نشه و بتونن خودشون یاهمراه
هاشونم بزور بچپونن تو مترو..............
تیپ دوم: که وای...بخصوص مواقعی که
جاکمه میری داخل میبینی یجاهایی کله
وجود نداره امااونورتر ملت دستشونو به
در و دیوار گرفتن که به آدم های فراخ
گسترده رو زمین برخورد نکنن و بیفتن
روشون!................................
تیپ سوم: رو واقعا من نمیدونستم!
یعنی واقعا هستن کساییکه خوش
حالانه هی ایستگاه ها رو طی
طریق کنن!!‌!من فکر می کردم این
قضیه تنها زمانی اونم واسه افراد
خاصی که پرتن از دور و برشون یا
عشاق خود فرو رفته شاید اتفاق
بیفته!هوم!.......................
تیپ چهارم:وای این خطری ها..
بخصوص زمانیکه آماراس ام اس
هاتو می گیرن یا حتی اینکه به
طرفت چی داری میگی و..اوه
اعصاب خورد کنن..............
تیپ پنجم : هم که من چون
شاید یک درصد اتفاق افتاده
برم تو واگن مردونه اونم اگه
مترودرآستانه رفتن باشه و
واگن آقایون فوق العاده
خلوت باشه میریم و می
چسبیم به در و تا رسیدن
به ایستگاه بعدیکه جارو
عوض کنیم سرررررتکون
نمیدیم نمیدونم چخبر
میشه خب.پس نظری
دراینموردنمیتونم بدم
تحلیل هاتون خییلی
دقیق و موشکافانه
بود...مررررررسی
یاحق...

سلام
خواهش میشه و ممنون

دل آرام دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 21:33 http://delaramam.blogsky.com

با عرض سلام خدمت آقای دکتر
دکتر جان ، من به شخصه یک دوره دوساله انترنی در این ایستگاههای مترو گذروندم و به اشد وضع مراتب موافقت خویش را با بیانات شما ابراز میدارم .
به غیر از گروه سوم که زیاد برام ملموس نبود اما بقیه اش خیلی دقیق بررسی شده بود .

خب چرا نشستی خانوم ، با این تجاربی که بنده و جنابعالی داریم حیفه یه دفتر مشاوره ی مترویی نزنیما مگه چیمون از " سندباد " کمتره ؟

صبا سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 10:45 http://daily90.blogfa.com

سلام. پس خدا را شکر که مترو نداریم!!
منم موافقم که هیچ کس بهتر از خود آدم نمیتواند دردهایش و درمانش را بشناسد .

سلام
خوبه که موافقی خانم معلم

chAPDASTAM چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 10:28

اول اینکه بلاخره بعد از هزاران بار کلیک کردن روی وبلاگ شما بلاخره اینجا آپ شد!!!! و این جای بسی خوشی و شعف و اینجور چیزهاست برای ما !!!!
دو اینکه بند بند این پست رو که میخوندم دقیقن شما رو تو حالتی تصور کردم که یک عینکی زدید روی دماغتون و چسبیدید به یکی از صندلی های مترو و خیلی خیلی موشکافانه رفتار باقی مسافران رو تجزیه تحلیل می کنین!!! :))))))
آی بدم میاد از گروه چار و پنج... پنج ی مدل دیگه ای هم داره و اونم اینه که گاهی وقتها لازم نیس دست ِ دافشون رو بگیرن... اینجور جماعت به غریبه ها هم رحم نمی کنن... خدا ازشون نگذره !!!!
گوزینه ی چار شبیه ِ همینائن که خیلی خیلی هم عالم دهر تشریف دارن و کافیه یک کلام حرف بزنی میشینن گوشتو رسمن ب ف... میدن!!!!!
سه رو خوندم یاد ِ پسرایی افتادم که زمان دبیرستان با ما سوار اتوبوس میشدن می اومدن ایستگاه مدرسمون پیاده میشدن عصرم با ما بر میگشتن! فقط دو فرق داشتیم: 1- ما کله ی سحر خوابالو بودیم و به زور میرفتیم مدرسه اونا خیلی شاد و شنگول بودن!!!! 2 هم اینکه ما مدرسه میرفتیم اونا فقط مارو همراهی می کردن!!!! چقدم سوژه ی خنده بودن :)))))))))
افراد شامل بند 2 من رو یاد همونایی انداخت که تا سوار میشن پهن میشن کف ِ واگن

1. هم که هیچی!!!! :دی
هیشکی هم جز خود آدم نمی تونه به آدم کومک* کنه رو کاملن موافقم و مهر تایید میزنم خیلی پررنگ!!!!:دی

معلومه الان چقد ذوق کردم آپ کردین؟!!!!!!!:)))))))))

اول این که ممنون از سعی و تلاش و ممارستی که به خرج دادین
دوم اینکه ممنون از اینکه این جا رو قابل خوندن می دونید
سوم اینکه بعید می دونم آپ های بنده اونقدر هیجان انگیز باشن ، هر چی هست لطف شماست

نیـــــــــــلو چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 12:44 http://kalamehayeman.blogsky.com

الهی آمین!منم همیشه دعا میکنم یه اتفاقی بیفته بی خیال این مترو بشن ولی نمی شن که :(

بهارهای پیاپی چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 16:13 http://6khordad.blogfa.com

به نظر من اگه همه ی آدما یه بار باخودشون فکر کنند که مگه من چی م از سندباد کمتره بهتر می تونن به نتیجه ی پست یک برسند که انصافا نتیجه ی درستیه.
دسته بندی این تیپ های شخصیتی هم کار جالبی بود و کاملا محسوسه. حالا درسته به قول بعضی دوستان ما مترو نداریم اما این دست آدما یا به ظاهر آدما رو هرجایی میشه دید. مثلا اون گروه آخر رو من بارها و بارها تو حافظیه دیدم و اتفاقا توی یکی از پست های بلاگم از دستشون نالیدم.
درضمن بسیار موتوشکریم که بلاخره آپ فرمودین.

سلام

فکر کن !!! تو حافظیه ...
قابل شما رو نداشت آبجی خانوم

برمودا شنبه 3 تیر 1391 ساعت 22:36

ظاهرا داد ملت رو در آوردین تا این پست رو به جامعه وبلاگی عرضه بفرمایید!!!

خود درمانی رو قبول دارم...ولی گاهی لازمه آدم با یه سری اصول آشنا بشه...شکر خدا آدمهای دور و بر من وقت کمک نه اهل قضاوت هستن...نه بقیه مواردی که گفتی...هرچند شاید بی ربط باشه..من وقتی که دچار سردرگمی یا مشکلی باشم با اونها مشورت میکنم...از روانشاس ها چند بار تلفنی مشاوره خواستم که خوب...نتیجه بخش نبود....

اما تیپ شناسی تون واقعا جالب توجه بود!!!
جناب استاد دکتر...
تو شهر ما قراره هم مونوریل بزنن هم مترو...این تیپ شناسی تون شامل منو ریل سوارها هم میشه یا فقط واسه مترو سوار هاست!

راستیتش تو شهر شما آدما به دو دسته تقسیم می شن : 1- سندباد
2- غیر سندباد

برمودا یکشنبه 4 تیر 1391 ساعت 15:21

با عرض شرمندگی
من در جریان این سندبازی ها نیستم!
لطفا شفاف سازی بفرمایید

سند بازی نه ... سندباد
ایشون یه شخصیت کارتونی معروف بودند در زمان ما که از لحاظ پوشش بی شباهت به گروه کثیرالجمعیت شهر شما نبودند ...

شفاف شد ان شاءالله ؟

برمودا پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 20:47

اون که اشتباه تایپی بود...
سندباد رو که میشناسم...

نکته رو گرفتم مرسی


میخواید چندتا سندباد واستون بفرستم یه وقت لنگ نمونید

نه قربون دستتون ، می ترسم بیان در جوار ما آب و هوا بهشون نسازه خشک شن ، خونشون بیافته گردن ما

والا به قرآن

برمودا یکشنبه 11 تیر 1391 ساعت 00:17

اینا اینجا تو گرمای40درجه دووم آوردن...
هوای تهران و اصفهان که خوبه....
با گارانتی واستون میفرستم
خوبه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد