بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

داستان یک تکرار خوب

انگار همیشه همین طور شروع می شود ...

یکی از روزهای هفته ی آخر خرداد ، وقتی خسته و گرمازده کوچه پس کوچه های محل را گز می کنی ، جایی میان راه ، صورتت ، گوشه ی لباست یا شاید پشت گردنت خیس می شود . سر که می چرخانی ، پسرک چند قدم آن طرف تر ایستاده ، پوز خند می زند ، تفنگ آب پاش سبز رنگش را به سمتت گرفته .  هنوز به خودت نیامدی که پسرک فرار می کند ، تو اما راه فرار نداری ، ماندگار می شوی ، ماندگار در حسی که آرام آرام میان سینه ات می نشیند . ناگهان دلت بهانه می گیرد ، بهانه ی گیلاس سرخ ، توت سفید ، تفنگ آب پاش سبز .

بهانه ی تیله ی شیشه ای ، عکس های کاغذی ، توپ پلاستیکی .

بهانه ی تابستانی که می آید ، بهانه ی روزهایی که رفت !

انگار همیشه همین طور شروع می شود ...

نظرات 18 + ارسال نظر
ماشیمارو یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 16:54 http://mashi-rashi.blogsky.com/

قشنگ بود به دلم نشست

خوشحالم
ممنون

آوا یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 19:17

وای..درخت توت...توپ هفت سنگ
دوچرخه سواری و کورس با بچه
محلا...تیله و کارت بازی....کارت
ماشین..کارت فوتبالیستاو.....
رفتم به اون زمانا....مرسی..
مرررررررررررررررررررررررسی
یاحق...

مرسی از خودت

نیما یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 21:56

سگ دو زدن زیر آفتاب دمبال توپ پلاستیکی.

سین بانو یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 22:35

لایک فراوون

فرشته یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 23:54 http://houdsa.blogfa.com

هوووم...هفت سنگ و کش بازی و پرسه های کودکی...

چه خوب بود پستتون...

بنده طی یه خیال باطل می پنداشتم خانوما حیطه ی بازی های نوستالژیک کودکانه شون منحصر میشه به عروسک بازی و گرگم به هوا و لی لی ...
اما انگار خانومای اینجا همشون اهل توپ و سنگ اند
اصش دختر رو چه به هفت سنگ

پرچانه دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 08:28 http://forold.blogsky.com/

میدونی اون تیله های شیشه ای رو از کجا باید خرید؟
منظورم چه مغازه ای

والا من که نیشابور رو بلد نیستم اما این سری که رفتم اصفهان از بازار قدیم اصفهان کلی خریدم رنگ و وارنگ اصن یه وعضی
حالا اگه گیر نیاوردی زیاد غصه نخور سهم شما محفوظه آبجی خانوم

پگاه دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 16:27 http://bamdadepaiizi.blogfa.com

سلام
نداشتیـــما... حقوق برابر رو یادتون رفت خانم ها هم میتونن پا به پای آقایون هفت سنگ بازی کنن... بعله...
تازه یه دختره بود موقع فوتبال بازی برادره با دوستاش آویزون برادره می شد و اینقدر شر میشد که پست دروازه بانی بهش میدادن...فکر کن...! بیچاره دروازه، بیچاره برادره
لازم به ذکر است محدوده ی دروازه با یک جفت دمپایی پلاستیکی، سنگ و ... تعیین میشد و دختره گاهی وسط بازی عشقش میکشید که دروازه اش کوچیک تر باشه
یعنی اینطور رو اعصاب برادره و دوستان پاتیناژ میرفتم

حقوق برابر یادمون نرفته آبجی خانوم ولی من بعید می دونم یه دختر طاقتشو داشته باشه با یه توپ هفت سنگ که بارها توی جوب افتاده و حسابی حال اومده بکوبن پس کله اش ، حالا شما هر چقدر دوست داری اصرار کن

yasna دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 19:39 http://delkok.blogfa.com

صبحی ست سرمازده...
دمای شهر: چند درجه ناقابل ؛زیر صفر!!!
تو می آیی!
برف ها عرق می کنند از این همه گرمی نگاهت
حادثه مسری می شود
.... تابستان همه ی شهر را قرق کرده است!

حتی بیشتر از همه ی " شهر "
ممنون

عاطی سه‌شنبه 30 خرداد 1391 ساعت 00:41 http://www-blogfa.blogsky.com/


چقدر ک حس این نوشته زیباست!!!

درخت تووت سفید!!!!انگشتر آب پاش!!!تووپ هفت سنگ!اسکیت! و ی قول دو قول!!!!برنامه ی هرووز تابستوون!

مرسی

زیبا نگاه شماست
ممنون خانوم

بهارهای پیاپی سه‌شنبه 30 خرداد 1391 ساعت 08:32 http://6khordad.blogfa.com

آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس

تو که بانوی بهاری ... تو چرا حسرت گرما

chapdast سه‌شنبه 30 خرداد 1391 ساعت 12:35

وااااای چه روزای بودن!!!!!!
هفت سنگ، گرگم به هوا، قایم باشک، لی لی، زوووو، ی قل دو قل، تیله بازی، فوتبال، تفنگ آبی، انگشتر آبی، بالا رفتن از دکل آ و درختا، از همه مهمتر دوچرخه سواری ی ی ی ی !!!!!
من تا دوم راهنمایی تو کوچمون ولو بودم!!!! :))))

دارم به یه نتیجه ی اخلاقی می رسم با خوندن کامنت های این پست :
همه ی دختران شر و سرتق و بازیگوش روزی وبلاگ نویس می شوند

خدا وکیلی شماها مطمئنید بیش فعال نیستین ، من با تموم اراذل بودن و ادعای پسر بودنم همه ی این کارها ازم ساخته نبود

نواز سه‌شنبه 30 خرداد 1391 ساعت 14:38 http://www.tapp.blogfa.com

چه زیبا شروع میشود تابستان شما...

زیبا شروع می شد ، از تمام آن زیبایی ها فقط حسرتش مانده به روزگار

پگاه سه‌شنبه 30 خرداد 1391 ساعت 23:31 http://bamdadepaiizi.blogfa.com

اااااااایییییییییییششششششش...



اصلا توپمون رو پس بده میخوایم بریم دخترونه بازی کنیم

chapdast شنبه 3 تیر 1391 ساعت 11:26

تازه فوتبال دستی رو یادم رفت!!!
ی سری بازی دیگه هم بود که اسمش رو نمی دونم!
مثلن چند نفر کنار هم خم میشدن بعد یکی میرفت خیلی عقب و از روشون می پرید یا اینجوری که دستاشو میذاش رو کمرشون و بازم می پرید:)))))

همینه سران مملکتی یواش یواش همه جا رو دارن می دن دست جمعیت نسوان

والا با این دختراشون ...

برمودا شنبه 3 تیر 1391 ساعت 22:18

این یکی حالم رو بهتر کرد...

منم یه تفنگ آبپاش واسه خواهر زاده ۳ساله ام خریدم...
هوس خودم بود برای تابستون!

خوش به حال خواهر زاده ات
بگو بینم واسه ما چی آوردی ( آیکن دهن باز منتظر سوغاتی )

برمودا یکشنبه 4 تیر 1391 ساعت 15:17

یه سبد دعای سبز...
یه بغل گل یاس..
واسه بر آورده شدن آروزهای قشنگتون
و پر برکت شدن زندگی تون

از سر ما هم زیادت می کند ... والا به قرآن

رها- مشق سکوت سه‌شنبه 6 تیر 1391 ساعت 20:09 http://mashghesokoot.blogfa.com/

شاید انگار همیشه همینطور تمام میشود
گیلاس سرخ، توت سفید، تفنگ آب پاش، تیله ی شیشه ای، و و وو میشن بهونه، مهم نیست چیه و چ طور شروع میشه، اما آخرش میشه دلتنگی

آخرش میشه حسرت ...

نسیم پنج‌شنبه 27 تیر 1392 ساعت 21:56

خیلی قشنگ بود...
باورت میشه اشکمو درآورد؟! خیلی حس نوستالژی قشنگی بهم تزریق کرد؛ دلم برای کودکی هام؛ برای همه ی حس و حال های اون روز؛ برای همه ی توانایی هایی که از دست دادم خیلی تنگ شده....

فرقی نمی کنه کوتاه بنویسی یا بلند، قلمت آدم رو میخکوب می کنه؛ قلمت مانا رفیق

به خدا من و قلمم این همــــــــــــــه نیستیم نسیم جان
شما لطف دارین خانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد