بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

اهر ... تکرار طعم زهر

هنوز آخرین لقمه ی افطار راه گلویم را پیدا نکرده است ، بدنم کرخت شده ، مثل تمام شب های قبل فشارم حوالی 5 و 6 آفتاب بالانس می زند . گیج و منگم و مثل همیشه این جور مواقع بهترین زمان برای گوش جان سپردن به اخبار تلویزیون ملی است . طبق معمول کلکسیون بد ترکیبی از تمام مصیبت ها و وقایع تلخ دنیا ، سوریه ، لبنان ، اجلاس سران غیر متعهد ها ، 41 کشته در حادثه ی سقوط اتوبوس به دره ای 76 متری در هندوستان . گوینده - با اقتدار - می گوید هند اولین کشور است از لحاظ آمار تلفات جاده ای ، از خودم می پرسم ما چندمین هستیم ؟! و دمر روی مبل می افتم ... تنها روزنه ی امید در این همه خبر ریز و درشت ، شانس لشگری و قاسمی است برای کسب مدال برنز المپیک .


یواش یواش حال درونی ام بهتر می شود ، علائم حیات ظاهر می شود ، گمانم آن یکی دو تا خرمای بعد از افطار تازه حس مسئولیت شناسی شان تحریک شده و مشغول انجام وظیفه شده اند . حالا آنقدر سر حال شده ام که چند دقیقه ای را به سر و کله زدن با روناک و " آقای پدر " بگذرانم . تلویزیون مسابقه ی قبل از رده بندی کمیل قاسمی را نشان می دهد . برنده می شود ، " آقای پدر " می گوید برنز هم بد نیست ، همیشه آدم قانعی بوده است ، اصلا شاید همین قناعت باعث شده فکر کند من پسر خوبی برایش هستم . 


پای تلویزیون منتظر شروع شدن مسابقه ی رده بندی نشسته ام ، گوشه چشمی هم به ساعت دارم ، پلک هایم سنگین شده ، ترسم از این است که خواب بر ثواب غالب شود . ناگهان زیر نویس تلویزیون هوش از سرم می برد . آمار کشته شدگان زلزله را اعلام می کنند ، زیر لب از خودم می پرسم : " کدام زلزله ؟ کی ؟ "


دوباره سست شده ام ، دوباره فشارم حوالی 5 و 6 آفتاب بالانس می زند ، دوباره پر از حس بدم ، یادم می افتد به ورامین 76 ، به آوج 81 ، به بم 82 ، به فیروز آباد و زرند 83 ...

ساده لوحانه چیزی درونم ونگ می زند " این لعنتی کی دست از سر ما بر می داره ؟! " ، " این لعنتی چرا فقط از ما کشته میگیرد ؟! " ، " این لعنتی چرا فقط ابزار آزماییدن صبر ماست ؟! " 


کمیل قاسمی و احسان لشگری برنز می گیرند ، بالا و پایین می پرند ، گوینده تبریک می گوید و تسلیت توامان ، بعد یکی آن دور و بر می گوید :" حادثه ی اهر زنگ خطر جدی برای شهر های بزرگی مثل تهران است " 

کاش آنجا بودم و نگاهش می کردم و با تمام نفرتم می پرسیدم : " الاغ جان ، زنگ خطر ؟! تکلیف این همه کشته چه می شود ؟ زنگ خطر به قیمت خون کلی آدم ؟!!! "



پی نوشت : با تمام وجود عذر می خوام از شلختگی متن ، حال خوشایندی ندارم اما ناگزیر بودم از نوشتن ( شاید برای دل خودم ) ، تسلیت به تمام ایران ، خاصه مردم آذربایجان


نظرات 33 + ارسال نظر
مموی عطربرنج یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 10:18 http://atri.blogsky.com

اولا" تولدتون مبارک...تو جوگیریات خوندم...
بعدشم این زلزله کوفتی همیشه گریبان روستاییای بدبختو می گیره...

سلام ممنون بانو

با روستایی بودنشون موافقم ، با بدبخت بودنشون نه ، حداقل دوست ندارم الان به این فکر کنم

بهارهای پیاپی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 10:29

دوستم بهترین دوستم توی یکی از اون شهرهاست. تلفنش زنگ می خوره اما جواب نه

من اینجور وقتا اصن گزینه ی خوبی برای دلداری دادن و امید بخشیدن نیستم بهار

فقط دعا می کنم براش ، برات

پگاه یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 10:30

راستش وقتی شنیدم 50 تا 80 درصد ویرانی در بعضی نقاط داغ کردم...از طرفی اینها می گویند 80 درصد، اینها می گویند 80 کشته، 400 زخمی(آخرین اخباری که من شنیدم) خدا میداند واقعیت چیست
اما ای کاش به جای قرآن بر سر کردن در این شبها، به جای عوض کردن تقدیر یک سال آینده خودشان، همان دیشب لااقل تنها فکر می کردند به اینکه چطور با یک برنامه ریزی درست اول تقدیر یک عمر خودشان را عوض کنند و بعد زندگی کلی انسان دیگر را بازیچه قرار ندهند
کاش دنبال خدا همین جا روی زمین می گشتیم

کاش ... کاش ... کاش

بهارهای پیاپی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 10:45

ممنون
باغبان رو که می شناسین؟

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

کاش هیچی نمی گفتی بهار

منتظر خبرم ، فقط خبر خوش تو رو خدا

بهارهای پیاپی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 10:50

من تو این اداره لعنتی حتی گریه هم نمی تونم بکنم
همکارهام اصلا انگار براشون مهم نیست که این همه هموطن...

هیچی نمی تونم بگم بهار ، به خدا هر چی نوشتم پاک کردنی بود

فقط دعا می کنم ، زیاد

محمد مهدی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 11:23 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

هر روز بر تعداد خانه هایی که در برابر زلزله لرزانتر و بی مقاومت ترند اضافه میشود و ما در پی یافتن آماری برای بدبخت نشان دادن مردم اروپا و ...

سلام

سیاست کثافت خالص است ، همین

پرچانه یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 11:44 http://forold.blogsky.com/

چرا یاد نیشابور و 91 نیفتادی هااااااااااااااا
هم شماهایید که حق ما شهرستانی ها رو پایمال میکنید دیگه انگار نه انگار که ما زلزله زدهایم الان!
والا با این تبعیض هاشون

نیشابور 91 هم ...

بهارهای پیاپی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 11:45

بالاخره باغبان جواب داد. حالش خوبه. داشتم قالب تهی می کردم.
ولی هیچی از غم این حادثه کم نمی کنه

خوش خبر باشی رفیق

چرا یه مقدار کم می کنه ، به اندازه ی یه دوست عزیز

پرچانه یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 11:46 http://forold.blogsky.com/

الحق که الان جای این سبک کامنت گذاشتن نبود. شرمنده
ایشالا که خدا هرچی بلا هست بفرسته برای مریخی ها

ان شا ءالله

پرچانه یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 11:49 http://forold.blogsky.com/

خدا رو شکر که حداقل از نگرانی باغبان در اومدیم
انشا... دیگه از این بیشتر به آمار اضافه نشه

ان شاءالله

کیانا یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 12:02

خدا خودش همه شونو حفظ کنه ....

ان شاء الله

مریم یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 12:14 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام محمد جان
آره منم از رادوی شنیدم
به قول خودت چندین کشته به جا گذاشته
اتفاقا یکی از دوستای وبلاگی منم آذربایجانیه
هی از طریق اس ام اس ازش احوال میگیرم میگه وضعیتمون معلقه هی پس لرزه پشت پس لرزه
همه از خونه هاشون گریزون شدن
فقط می تونیم دعا کنیم

سلام خانم

سایلنت یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 12:44 http://no-aros.blogfa.com/

واقعا بده..
خدا بهشون صبر بده..

خدا کارشو بلده سایلنت جان ، کاش مسئولین بفهمن که باید چه کار کنن

رها- مشقِ سکوت یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 12:54 http://mashghesokoot.blogfa.com/

خیلی تلخه خیلی تلخ، وقتی عکس های ف ی س بوک رو میبینم، قلبم تیر میکشه، خیلی تلخه، ویرون شدن زندگیت، از دست دادن عزیزات
خداصبر بهشون بده

امیدوارم حداقل دیگه کمتر شاهد این دست بلایا باشیم

آوا یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 13:17

شوک بدی بود....هراس و
استرس انگار تمومی
نداره.هربار به یه شکلی
و هر دفعه از یک دری
خدا به تموم بازمانده
هاشون صبر بده....
خداصبربده..خــیلی
سخته..خـــــــیلی
یاحق...

هر بار به یه شکلی ، هر بار سنگین تر

جزیره یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 13:20

این زلزله خوب گند زد به خوشیهامون.خوووووووووووب

این همه گفتیم خدا بلارو دور کن،دور کن، خوب دور شد

تا غم نباشه انگار خوشی بی معنیه جزیره

جزیره یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 14:31

چقدر لحن کامنتم نیشدار بود....متاسفم واقعن. نمیخواستم اینطوری باشه.اشتباه کردم واقعن

خانم یک هفتم... یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 14:32 http://www.shesh-haftom.blogfa.com

منم یه دوستی دارم که مال همون اطرافه...
نوشابه...

دعا کنید ازش خبری بگیرم...

دارم دق میکنم...

همش لعنت میفرستم به خودم که چرا هیچوقت شمارشو ازش نگرفتم...

ان شاء الله که با خبر می شوید ، خبری خوش

عاطی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 14:58 http://www-blogfa.blogsky.com/


از صدا و سیما متنفرم م م م م:((

از همین همه بلا!!!که واسه مردم دنیا می آد متنفرم م م م

از این همه عکس!!!!!!!که از زلزله توو سایتا هست و شعرها و اشک ها!متنفرم م م م

کاشکی دیگه!هیجای دنیا نلرزه!


کاشکی عاطی جان

سین بانو یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 15:02

راستش حالم خیلی بد شد خیلی...

حال خیلی ها بد شده ...

باغبان یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 15:07 http://laleabbasi.blogfa.com

چطور بنویسم خوبم، خوبیم،وقتی خوب نیستند اونایی که همه چیزشونو از دست دادند!
بغضی سنگین گلومو چنگ میزنه
چطور شاد باشم از خوب بودن وقتی ...
کاش من به جای همه اینهمه آدم...

اونجا نیستم پس درکت نمی کنم باغبان عزیز ، درکت نمی کنم پس چیزی نمی گم

فقط اجازه بده بگم خوشحالم که خودت و خانواده ات سالمید

سمیرا یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 16:07

مگه میشه تاسف خودمونو با چند کلمه بیان کنیم؟
این وقایع طبیعیه غیر قابل انکاره. ولی ، ولی
ای کاش تدبیری ،سباستی برای قبل از این ماجرا وجود داشت!
ای کاش ...
ای کاش ...
واقعا جای تاسف داره ،برای قبل کاری که نمیکننن هیچ،بلکه برای بعد هم کاری نمیکنن!آخه چه باید کرد ؟ چه باید گفت؟
امیدوارم برسیم به روزی و ببینیم روزی رو که تدابیر درست و اساسی برای قبل و احیانا برای بعد از این وقایع در نظر گرفته شده باشه، امیدوارم
خدایا ،روح همه درگذشتگان را قرین رحمت بفرما.

شک ندارم که بسیاری از همین سهل انگاری ها در همین دنیا عقوبت دارد ، شک ندارم به خداوندی خدا

بهارهای پیاپی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 16:32

من هیچ نگران کشته شدگان این حادثه ی شوم نیستم که راحت ترین اتفاق در زلزله مردنه.
من نگران اونایی هستم که چشم به آوار دوختن تا ببینن این بار کی از اون زیر بیرون کشیده میشه.
من نگران اونایی هستم که اون شبا یه تقدیر خوب رو از خدا خواسته بودن.
من نگران بچه هایی هستم که دیگه سایه سر ندارن

همه ی این ها که گفتی واقعا نگران کننده است بهار عزیز

اما نگرانی من و شوما شاید تا حدی موثر باشد ، اصل کار آنهایی هستند که گویی سال هاست فراموش کرده اند اوضاع آدم های این حوالی نگران کننده است ، حتی بدون سیل و زلزله و مصیبت هایی از این دست

مریمی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 17:03

جز دعا کارایه دیگه ای هم از دستمون برمیاد شاید.

بله خیلی کارای دیگه ...

رهــا یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 22:50

واقعا متاسفم....
منم حال خوشی ندارم......
چقدر دلم به حال مردم مظلوممون میسوزه...

سلام

من هم ...

دانیال یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 23:06 http://ketabekalamat.blogfa.com/

ما که خودمون رو گول می‌زنیم که "البلاء للولاء!" نمی‌دونم. شایدم واقعاً همین‌طوره که خدا هرکی رو بیش‌تر دوست داره بیش‌تر بلا بهش نازل می‌کنه.
شاعر می‌فرماد: صبر بر درد نه از همت مردانهی ماست/صبر از او درد از او همت مردانه از اوست...

فاجعه‌ی عمیقی‌ست... اما خدا خودش صبر می‌ده. خدا مهربان‌تر از این حرفاست...

این که

" هر که در این درگه مقرب تر است ..... جام بلا بیشترش می دهند "
را من هم قبول دارم اما بگذار بگویم " رفیق جان ، تمامش این نیست به خدا "
تا کی بنشینیم و همه چیز را گردن قسمت و خدا و دست غیب بیاندازیم و دلمان را خوش کنیم به حکمت ...

بله ، خدا مهربان است ، خیلی زیاااااااد

خانم یک هفتم... دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 02:48 http://www.shesh-haftom.blogfa.com

خبر رسید...
خبر خوش...
خدا رو شکر...

شکر خدا

ممنون که خوش خبرید

Chap dast دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 05:26 http://chapdastam.blogsky.com/

زلزله ذاتش خراب کردنه.. اصن میاد ک ویران کنه و بره... اما من ؟! من ِ انسان.. واقعن برا این به دنیا اومدم ک فقط بشینم به چندثانیه خبر راست و دروغه صدای و سیمای آشغال ِ ایران گوش بدم و باور کنم که همه چی روبراهه ؟! که قبول کنم که ایران انقدر پیشرفت کرده و مجهز بوده که کمتر از دوشبانه روز وقت لازم داشتن واسه عملیات تجسس ؟! انقدر کارشون رو خوب انجام دادند که دیگه هیچ زیرآوار مونده ای نداریم؟!
زمین لرزید.. بدجووووووووور... ولی دل ِ من ِ آدم نلرزید.. من ِ آدم فکر نکرد که همین اتفاق، همین ویرانی، همین مردن ِ عزیزترین هام خعلی نزدیکه واسم...
اوضاع خعلی بدتر از اونیه ک تلوزیون تو اون چند دقیقه ی ناقابل اخبارش میگه ... گِل بگیرن دل صدا و سیما رو ...

...

بهارهای پیاپی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 08:43

من دیروز دیدم که تلویزیون بارها تصاویر و مستندهایی از آوارگی مردم فلسطین پخش کرد. واسه چی؟ فقط بخاطر یه جمعه ی کوفتی؟ پس مردم خودمون چی؟ پس آوار اهر چی؟
وزیر کشور گفت از همین فردا کار بازسازی انجام میشه و ما هیچ کمبودی نداریم! کی باور می کنه؟

بله ، مستندی طولانی از کشتار صبرا و شتیلا در 16 سپتامبر 1982

اما دیروز 12 آگوست 2012 بود و مجموعا 15 دقیقه از اهر و ورزقان نگفتند

هر چند اعتقاد دارم مظلوم هر کجای زمین که باشد مظلوم است ، اما باور دارم بعضی مواقع سیاست اولویت ها را به هم می ریزد ، اهم و مهم سرش نمی شود سیاست

گیل دختر دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 08:51 http://barayedokhtaram.blogfa.com

سلام ...این لعنتی هیچوقت قرار نیست دست از سر ما برداره ... یه ادثه طبیعیه که اتفاق میفته ... همونطور که در خیلی از کشورها اتفاق میفته این ماییم که باید در مقابلش خومونو تا حد امکان مصون نگه داریم که متاسفانه هیچوقت چاره اساسی برای این مصونیت اندیشیده نمیشه ... دردناکه ...
همینش ناراحت کننده ست که حداقل برای مای شهروند اطلاع رسانیه درست و حسابی وجود نداره که حداقل دقیق و سریع متوجه موضوع بشیم ...شاید خیلی ها بخوان کمک کنن تو چنین وضعیتی ... چه از لحاظ یدی چه مالی اما انقد یر متوجه میشن که دیگه از دست کسی کاری بر نمیاد ... تو این حوادث یه ساعتم یه ساعته ... تو یه ساعت کلی ادمو میشه از زیر آوار نجات داد ... چه بسا آبنده خداهای زیادی که در اثر غفلت و کمبود نیروهای نجات جونشونو از دست دادند ...

شک ندارم که در این دست حوادث کم نیستند انسان هایی که بر اثر خطاهای انسانی و صد البته سهل انگاری در حالی که می توانستند زنده بمانند ، جان می دهند

طـ ـودی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 20:48 http://b-namoneshon.blogsky.com

منم مثل شما اون روز دیر خبردار شدم، بعدازظر بود، یا شاید هم شب، نمیدونم
فقط میدونم مثل همیشه جدای از اینکه از کل خبر و زلزله و این چیزهاش ناراحت بود، از خودم باز دلگیر بودم، که همیشه خبرها رو دیر میفهمم، که همیشه دیر خبر میشم، و اینقد از اخبار و خبرها دورم...
از خودم خیلی ناراحتم برای این عادتی که دارم ولی هنوز هم عادتم رو تغییر ندادم...

بانوی اُردی بهشت سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 18:04 http://zem-zeme.blogsky.com

دیشب که عکسارو از یه سایت میدیدم زبونم لال شده بود.. اصلا هیچی به ذهنم نمیرسید..
بیشتر از همه دلم واسه بچه هایی میسوزه که پدر و مادرشون...

خدا صبر ِ عظیم بهشون بده

برمودا پنج‌شنبه 26 مرداد 1391 ساعت 16:24

حرم امام رضا بودم که دوستم پیام زد...
خیلی غصه خوردم....
متاسفانه اینجا دسترسی به تلویزیون و رادیو ندارم...و اخبار از طرق دوستانم میرسه...

البته وبلاگ شما چون نسخه موبایل داره....راحت میتونم نوشته اتون رو دنبال کنم...ولی نمیتونم کامنت بذارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد