بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

" قلندرانه " ( به مناسبت 27 آبان )

به اسم " دانشجو " و به بهانه ی تحصیل کوچیده بودم اصفهان در حالی که هنوز هم به شدت اعتقاد دارم درس خواندن در شهر غریب برای من و خیلی از آدم هایی که شبیه آن روزهای من هستند یک جور " فرار " قانونیست ، یک جور فرار ِ شیک ...

هزار و یک دلیل داشتم برای بی حوصلگی و بی انگیزگی و رخوت و در به در دنبال محرّکی می گشتم برای رهایی از تمام این ها . سر کلاس ادبیات بود که استاد احتشام از فضای باز موسیقی در اصفهان گفت و با همان لحن صریح و بدون تعارف ِ همیشگی اش گفت : " واقعا خَرید اگه تا اصفهان هستین نواختن یه ساز رو یاد نگیرید " بهانه ی این حرفش را نفهمیدم اما حرفش بهانه ای شد برای من ...
دوره افتادم پی استاد و آموزشگاه ، اوایل از دانشجوهای بومی پرس و جو می کردم ، بعد ها از نوار فروشی ها و ساز فروشی ها و ...
یادم نیست کِی بود و کجا ، یادم نیست روز بود یا شب ، حتی یادم نیست تنها بودم یا با کسی ... اما خوب ِ خوب یادم هست که اول صدای خودش را شنیدم ، چند ثانیه بعد صدای زخمه هایش را بر پیکره ی ساز . صدا از بلندگویی می آمد که چند متر آنطرف تر سر در ِ یک نوارفروشی وصل بود . برگشتم و از فروشنده نامش را پرسیدم ، گفت : " سید خلیل " ...

" خلیل " را سالهاست که دیوانه وار دوست می دارم . به خاطر زخمه های سحر انگیزش بر کاسه ی ساز ، به خاطر گریاندن ساز ، به خاطر جمله بندی های کم نظیرش در نواختن ، به خاطر گرمای صدایش ، به خاطر صلابت نگاهش و به خاطر تمام لحظات تنهایی ام که با صدای او و نغمه ی دل انگیز سازش پر شد . خلیل را ندیده دوست می دارم ...

پی نوشت : " سید خلیل عالی نژاد " در کنار " حاج قربان سلیمانی " و " عبدالله سرور احمدی " و چند تن دیگر را می توان بی گمان احیا کنندگان موسیقی آیینی این مرز و بوم دانست .

گوش کنید ...

از سید خلیل بیشتر بدانید ( کلیک کنید )


نظرات 30 + ارسال نظر
دانیال یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:21 http://poshteparchin.ir/

فقط می‌تونم بگم عالی بود...
اصفهانی‌ها هم خب خدایی‌ش تو هر هنری سرآمد هستند.

اصفهان عین هنر است ، هر جایش را که نگاه می کنی ...

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:31

محمد بزن قدش که یه وجه اشتراک دیگه باهم پیدا کردیم

خدا نکشتت، نکنه میرفتی کلاس موسیقی که تو چهارباغ پایین بود، پیش همون استاد معروفی که اسمش الان یادم رفته و شاگرد استاد استاد سید خلیل بود

من حدود یکسال پیشش تنبور کار میکردم محمد

میدونی محبوب ترین آلبومی که باهاش دنیایی خاطره دارم، آلبوم "شکرانه" سید خلیل

آلبومی که دیوانه وار منو سفر میبرد با خودش به جاهای دوردست

محمد میدونی با این یادآوریت اشکمو درآوردی

یادش بخیر محمد یادش بخیر

هنوز هروقت میشینم یه دیلینگی به ساز خاک خورده ام میکنم دلم هوایی میشه

میشینم یه دل سیر آهنگ های سیدخلیل گوش میدم

اون موقع ها همه آهنگ های پاپ گوش میدادن که تازه اومده بود اما دیونه کاست شکرانه بودم

یادم تو کل مسیر اصفهان تا تهران، چند بار نوار تو واکمن این ور و انور میکردم باهاش مست میشدم

محمد خدا نکشتت، منو بردی تا کجاها

اسمش " فرشاد حقیقی " بود ، شاگرد سید خلیل بود و یک دوست عزیز تر از جان و یک استاد دوست داشتنی

اسم موسسه هم " سپاهان سینا " بود سر چهار راه حکیم نظامی

شکرانه هم محشر بود ، مثل خود " سید خلیل "

مموی عطربرنج یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:33 http://atri.blogsky.com/

زیبا بود...

ادای دین بود ...

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:36

یادش بخیر اون موقع ها، در به در تو انقلاب دنبال کارهای مختلف سید خلیل بودم

تو اصفهان اگه یادت باشه دوتا مغازه موسیقی عالی بود که یکی چهارباغ پایین بود یکی هم چهارباغ بالا، که خداییش ته نوارهای موسیقی بودن، یادمه تازه سی دی هم مد شده بود که البته نه دستگاه پخشش داشتم نه بودجه ام می رسید برای خریدشون

نوار آیین مستان از اصفهان خریدم، شکرانه روهم همینطور

اما بعدها مراسم تشییع جنازه و اجراهای خصوصی اش و نوازندگیش کنار استاد حیاتی و استاد عالی نزاد رو از انقلاب گرفتم

وای یادش بخیر چه دیونه ای بودم اون موقع ها

عاشق تنبور و زخمه هایی که منو میبرد تا مستی

هنوزم استعداد بالقوه برای دیوانه شدن را داری به گمانم

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:37

آفرین محمد خودشه، جان، چه خوب یادته محمد

یه مغازه هم خودش داشت تو اصفهان که از کرمانشاه سازهای خوب میاورد

مغازه ی خودش نبود ، مغازه ی " سالار یزدخواستی " بود که فرشاد گاهی سری هم به آنجا می زد

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:41

یادمه تو کلاس وقتی برامون تکنوازی میکرد، مثل این دیونه ها زل میزدم به دستاش که چه زیبا میرقصن رو تنبور

و من از آوایی که میپیچید خل میشدم

باورت میشه هر شنبه به عشقش از کجا راه میافتادم که برسم به کلاسش

آخ که چه روزهایی بود

جعفری نژاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 09:46

این هم مصاحبه ی فرشاد با " حیات نو " :

http://vazeh.com/n-1318690.html

باغبان یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 10:05

اولین بار که یه تنبور رو دست گرفتم توی کلاس دوستم بود که همراهیش کرده بودم اونروز
از اول کلاس خیلی مشتاقانه به حرفای استادش گوش میکردم برای چند لحظه دوستم رفت بیرون و سازش رو داد دست من
یادمه استادشون با تعجب به ساز زدنم گوش کردو بعد نگاهم کرد و گفت شما چند وقته کار می کنید؟

" ناله ی تنبور " نغمه ی تنهایی آدم است از روز ازل ...

میلاد یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 10:18

محمد ممنون بابت لینکی گذاشتی

یه چیزی بگم بخندی، راستش من سازمو از داییم گرفتم

اولین بارم که با ساز تنبور آشنا شدم از طریق دایی ام بود

داییم شاگرد پسر ناظری بود و سازهم دست ساز خودشون بود

ساز معمولی بودش

یادمه اولین باری که پیش آقای حقیقی رفتم و سازمو دید، یه نگاه عاقل اندر سفیه کرد که این چه سازیه

ولی خدایش من باهمون ساز کلی صفا کردم محمد

یادش بخیر سازهایی که خودش میاورد، چه سازهایی بودن

اینجور که فهمیدم خودت یه پا نوازنده تنبوری، انشالله قسمت بشه یدفعه بشینم یه دل سیر به ساز زدنت گوش بدم

ممنون بخاطر این پست دلنشین خاطرانگیز دلیت
خیلی خیلی ممنون

سازهای دو تکه و چمنی فرشاد از بهترین هاست . سازی که دارم هنر دست مادر مرحومش است با مُهر " مجذوب " ...

من در نواختن ساز هنوز شاگردم و خرده پا ، مثل خیلی چیزهای دیگر ...

آبان یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 10:20 http://sibesorkhebehsht.blogfa.com

اصفهان برای افرادی که از بیرون نگاهش می کنند مهد ِ هنره ، برای ماها ک اصفهانی ایم؛ کمی داره ضعف هاش رو بهمون نشون میده...

مثلن توی بحث ِ ادبیات داستانی تهران غنی تره، توی غزل سرایی ِ جدید ، اصفهان ضعیفه. عوضش دکتراهای ادبیات ِ اصفهان همه اکثرن بخاطر نحوه ی تدریس و درخواست اساتید بیشتر عرفان کار میکنند...
خیلی چیزای دیگه هم هست که منو اذیت میکنه که گناه داره وبلاگت!

من اینایی رو که میگی رو نمیشناسم دقیق! ولی خب... بالاخره اصفهانی اند و من به همه ی اصفهانیا افتخار میکنم... دمشونم گرم

دم شمام گرم!

:)

اینایی که عرض کردم به غیر از استاد " احتشام " هیچکدام اصفهانی نیستند ...

در مورد غزل معاصر حرف زیاد دارم و قوت گرفتن تهران در ادبیات داستانی را صرفا مرهون گستره ی وسیع حوزه ی علوم انسانی در این شهر می دانم

البته که اصفهان هم مثل تمام شهرهای دیگر نقطه ی ضعف و قوت دارد اما باید قبول کنیم قلب موسیقی سنتی ایران در اصفهان می تپد مثل قلب غزل که هنووووووووز در شیراز می تپد ...

ژولیت یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 11:09 http://migrenism.blogsky.com

خوش حالم که ژن فراگیتون مانع از یادگیری هنر موسیقی نشده!!!
انسان بدون هنر مثل آبگوشت بدون پیازه!!!

ژن Frog بودن ما تاثیر چندانی روی یادگیری ندارد اما بعید می دونم ژن شیرازی شما آنقدرها بی تاثیر باشد هاااا


آفو یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 11:58 http://www.asimesar.blogfa.com

خو .... اونوقت تو ساز هم یاد گرفتی یانه ... فقط گوش دادی ؟!!!

به قدر ظرف خود ... بله

فرناز یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 12:12 http://www.zolaleen.persianblog.ir



سلام بانو

yasna یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 12:52 http://delkok.blogfa.com

آقا خیلی ممنان .. لذت بردیم ... یادمان انداختی دستی به این سه تار خاک خودمان بکشیم بی نوا از بی توجهی غمباد گرفته...
مرسی رفیق ..مرسی..

خوشحالم که یادت افتاد به سازت

جزیره یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 13:40

اقا الان شما نواختن سازی را یاد گرفتید یا نه؟

بلیا ...

جزیره یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 13:42

این فرار قانونی و شیک رو خوب اومدی
واقعن اصفهان و شیراز گزینه های مناسبی هستن برای پناهندگی.

فرزانه یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 14:06 http://www.boloure-roya.blogfa.com

چه سرگذشت غم انگیزی.
یه چند باری که اصفهان رفتم دیدم که زیر پل های زاینده رود مردم اواز می خونن و گاهی هم سازی میزنن.
انتخاب خوبی بود. مرسی.

خواهش میشه ...

مریم انصاری یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 14:37 http://ckelckeman.blogfa.com/post-341.aspx

من تابحال کلمه ی «عشق» رو در مورد هیچ آقایی به کار نبُردم... الّا «سید خلیل عالی نژاد».

یکی آرزوهای من این هست که شخصیتم رو به شخصیت «عرفانی ِ» استاد سید خلیل عالی نژاد نزدیک کنم.


(در عشق او... چون او شدم

زین رو چنین بی سو شدم)


یکی از کسایی که برای از دنیا رفتنش (و از اون بدتر، چگونگی ِ از دنیا رفتنش) تأسّف خوردم بسیاااااار، همین شخصیت بود.

متاسفانه ایشون رو از نزدیک ندیدم پس به حظ بردن از شخصیت هنریشون بسنده می کنم

هر چند از فرشاد حقیقی زیاد شنیدم در مورد سجایای اخلاقیشون

قطره یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 15:15 http://bidarkhab.persianblog.ir

حالا یاد گرفتی یا فقط فیگورش رو میایی ؟

دیدم یاد گرفتنش سخته ترجیح دادم فیگورش رو بیام فعلا

محمد مهدی یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 16:32 http://mmbazari.blogfa.com



سلام

بینظیر بود جناب ...

سلام

چون حدس می زنم منظورتان از بی نظیر قطعه ی آیین مستان است عرض می کنم که : نور به تربت نوازنده اش ببارد

سمیرا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 17:23

چقدر یه ادم باید تاثیر گذار باشه که ندیده ،دیوانه واردوست داشت !
منم برام اتفاق افتاده که ندیده ،مهر کسی در دلم بشینه ولی نه دیوانه وار

خلیل تاثیر گذار است ، هم صدایش و هم سیمایش

اما اعتراف می کنم صفت دیوانه وار یک مقدار اغراق آمیز بود برای میزان علاقه ام به " آقا خلیل "

صبا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:20 http://daily90.blogfa.com

سلام.زیبا بود .ممنون به خاطر آهنگ زیبایی که از این استاد گذاشتین.

ممنون خانم معلم عزیز

مریمی یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 21:28

سلام. منو یادته ممدقلی؟

تو آدمی نیستی که بشه به این راحتیا فراموشت کرد آبجی خانوم

بهت سر می زنم ، به یادتم ... همیشه

گلاره یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 22:10 http://g-elareh.blogfa.com/

خیلی خوب است ک شما سید خلیل عالی نژاد را می فهمید .. سحر انگشتانش را می شناسید ..


ب وجد آمده ا م از این اتفاق.

برای فهمیدنش که زیادی کوچکم اما برای حس کردن سحر انگشتانش ذره ای عاشقیت کفایت می کرد ...

خوشحالم رفیق

دیادیا بوریا یکشنبه 28 آبان 1391 ساعت 22:22 http://verach.blogfa.com

سلام جناب جعفری نژاد
این پست تون رو دوست داشتم به خاطر روایت دلنشینش به خاطر ساز دوست داشتنی ام که سالهاست ننواختمش و به خاطر روح زلال سید خلیل .....قلمتان مانا دوست عزیز

سلام دکتر جان

خوشحالم که دوست داشتی این پست رو و ممنون از حضورت

وانیا دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 13:45

اااااااااااااااااا اومدی شهر ما فرار کردی بازم خوبه عاقبت خوبی داشتی بعده فرار واقعا خوشحالم که رو به ساز و موسیقی رفتی

من فکر می کردم شما شیرازی هستین ! نمی دونم چرا ؟!

نرگس۲۰ دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 16:27

سلام
بنا به فرمایش استادتون پس من دیگه خیلی خرم که بعد یه عمر زندگی تو این شهر هنوز سازی را یاد نگرفتم
مدتی دنبال آموختن دف بودم ولی متاسفانه نیمه کاره ماند مثل خیلی کارهای دیگه

در مورد تنبور و این نوای دل انگیزی که گذاشتین هم فقط میشه سکوت کرد و گوش سپرد و لذت برد
ممنون

دور از جون خانم معلم

ژولیت دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 19:17 http://migrenism.blogsky.com

ژن شیرازی ما باعث شده یه کارهای نشستنی نظیر وب گردی و پاک کردن سبزی و امثالهم بسی علاقه مند باشیم! حالا شما شش داری یا آبشش؟؟

جفتشو دارم واسه همینه که امید به زندگیم از تو بیشتره

وانیا دوشنبه 29 آبان 1391 ساعت 23:23

شیرازی بودم که ژنم نمیذاشت بازی بذارم85609

پرچانه چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 09:25 http://forold.blogsky.com/

اول گوش بدم بعد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد