بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

فرهنگ ِ " بی فرهنگی "

داخل اتاق خوابیده بودم و تو حالت خلسه چونان چراغ زنبوری پِت پِت می کردم که ناگهان صدایی انکر الاصوات با فرکانسی که شیشه های خانه را می لرزاند فریاد زد : " ننه ، یه نیگا بنداز ببین کدوم کانالا رو می گیره ؟ "


با ترس از خواب پریدم و داخل سرم چیزی مثل سوت کشتی شروع کرد به وَنگ و وَنگ . به نیت کشف منبع صادر کننده ی صدای مزاحم ، از پنجره ، بیرون را نگاهی انداختم . " حمید آلوچه " بود که با همان قیافه ی زرد و زار همیشگی اش لب پشت بام مشغول وصل کردن بشقاب ماه.واره بود و دم به دقیقه مثل زرافه گردن می کشید و عین آفتابه یک دستش را به کمرش می زد و با چهره ای که انگار از فتح اندلس برگشته است صدای نخراشیده اش را ، بی ملاحظه ، می انداخت توی گلویش ...


دو ، سه ماهی از ماجرای آن روز گذشته بود . با بچه های محل داخل کوچه ایستاده بودیم و گپ می زدیم که مادر " حمید آلوچه " درب حیاط را باز کرد و با سر و وضع شیک و امروزی از لای درب نگاهی به داخل کوچه انداخت و به محض این که چشمش به ما افتاد به سمتمان آمد .

حمید مادرش را " ننه " صدا می زد و ما هم عادت کرده بودیم " ننه حمید " صدایش می کردیم . طبق عادت همیشه همگی یک صدا گفتیم : " سلام ننه حمید "

صورت گت و گنده اش را به هم ور مالید و اخم هایش را در هم کرد و با صدایی که جان می کَند نازکش کُند گفت : " زهر مارررر ، مگه من اسم ندارم ، ننه حمید ینی چی ؟ مِن بعد فریبا خانم صدام می کنید هاااا "

این را گفت و دسته کلیدی که توی مشتش بود به یکی از بچه ها داد و ادامه داد : " این رو بدین به حمید و بهش بگین من رفتم خونه ی طاهره خانوم اینا " دوره ی زنونه " . می خوایم ادامه ی سریال ماه.واره رو اونجا دور هم ببینیم بعدش هم قراره با خانم ها در مورد پیمینیسک و دموکتاتوری دولت ها صحبت کنیم " و رفت ... 

یادم افتاد به چند ماه قبل که همین ( مثلا ) دوره های زنانه را داخل کوچه ، پای بساط سبزی پاک کردن و باقالی دانه کردن برگزار می کردند و هر بار کله پاچه ی یکی از زنان غایب جلسه را بار می گذاشتند .

انگار که توی بشکه گیر کرده باشم نفس کشیدن برایم سخت شده بود . توی دلم گفتم : " قربون بزرگی خدا برم که خر را می شناخت و شاخش نداد "


پی نوشت 1 : شخصیت این داستان می توانست یک مرد باشد پس لطف بفرمایید و با خط کشی های جنسیتی و برچسب چسباندن به نوشته ، نغز غرض ( با تذکر به جای " نیمه جدی بانو " باید " نقض غرض " نوشته شود ... سهوی بود به خداااا ) نفرمایید . با تشکر ... 


پی نوشت 2 : اون دختر خانم هایی که با کفش های پاشنه بیست سانتی و جوراب لای موهاشون چپوندن احساس یه مانکن روی Stage بهشون دست می ده با شازده پسرهایی که با دماغ نوک تیز و ابروهای دستکاری شده احساس زیبایی می کنند یه نقطه ی اشتراک واضح و مبرهن دارند ... " توهم جذاب بودن "

نظرات 45 + ارسال نظر
صبا پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:14 http://daily90.blogfa.com

سلام. اوللللللللل
برم بخونمش

سلام خانم معلم جان

زهــرا پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:35

1- حق مطلب رو خوب ادا کردید جناب.. خووبـــــــــــ
فرهنگ چیز خوبی ست

2- پی نوشت 1: به نظرم دیگه دوره ی این خط کشی ها سر اومده باشه و به قولی ته دیگش رو هم خورده باشن ولی نمیدونم چرا یه سریا هنوز درگیرشن؟!!!!!

3- پی نوشت 2: دقیقا این موضوع "توهم جذاب بودن" یه جورایی مربوط به فرهنگ افراد هم میشه.. کسی تا به حال دیده که یه فرد اصیل از این جنگولک بازیا در بیاره؟!!
.
چند وقته دارم به این فکر میکنم که اگر آزادی اعلام کنن اوایلش چه شهر فرنگی بشه، تا ملت خودشون رو دوباره پیدا کنن به حالت طبیعی برگردن..

1- ممنون

2- خب دیگه ... مساله همیشه همین بعضیان

3- شک نکنید همچین وضعی زیاد هم دور از انتظار نیست

شاعر قافیه های گم شده پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 12:38

داشتم امار رو نگاه میکردم ...
تعداد زنان کشته شده توی زلزله اهر بیشتر بود ...
اون ساعت سریالی از ماهوراه پخش میشده و خانم ها دور هم جمع میشدن و میدیدن ...
:
خوبه که من تلویزیون هم نمیبینم چه برسه به ماهواره و این سریال خرم سلطان که عجیب غریب مردم راجب حرف میزنن ...
چند وقت پیش سوار مترو شده بودم ... دست فروش ها سرو صدای راه انداخته بودند بیا و ببین
جواهرات عثمانی ... یاقوت کبود رنگ ثابت
:
گل سر های سلطنتی ...
:
سوتین خرم سلطان ...
سرم رو برگردوندم و گفتم چی ؟
:
خانم کنار دستیم گفت همین فیلمه رو میگه دیگه شما نمبینی ...
:
بی کلاس شدیم رفت ... حالا ننه حمید هم شد فریبا

بی کلاسی را نمی دانم اما یقین دارم فرهنگمان تبدیل به آش شلم شوربایی شده که چشیدنش هم دل شیر می خواهد و این سیر نزولی هم چنان ادامه دارد

نیمه جدی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 13:14

من اصلن کار به این چیزا ندارم! عین اونایی که سریع دخترخاله میشن و کلن جو با سواتی و غلط گیری برشون مستولی میشه، می خوام بگم که به گمونم منظورتون" نقض" بوده!
آیکون یه آدمی که اصلن با محتوای پست کاری نداره و یه نمه هم رگ پمینیستیش قلمبیده شده !



شک ندارم وقتی اون غلط املایی رو دیدین حس آدمی رو داشتین که خیلی زود می تونه از دشمنش انتقام بگیره

مزاح می کنم و ممنونم از اینکه تذکر دادین

نیمه جدی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 13:17

درضمن خب چرا به جای این ننه حمید مادر مرده ننوشتین مش رکابعلی! یا مثلن کل کاکاجان! ؟ خب اینجوریه که آدم احساس می کنه دچار طبعیز جمسی شده دیگه! بله.

شما خب با شخصیت مورد پسند خودتون " ننه حمید " رو جایگزین کنید . اینطوری دیگه دچار طنفیظ جمثی هم نمی شین

قاصدک پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 13:44

شاعر نامدار ایران، سعدی شیرازی میفرماید:

فروتن بود هوشمند گزین / نهد شاخ پر میوه سر بر زمین

+ تنها چیزی که با خوندن پستت مدام توی سرم میچرخید همین بود برادر جان
شاد و پیروز باشی

کلن اکثر شاعر ها خوب می گن ... می دونی ؟!!

مریم انصاری پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 14:02

با شما، در زمینه ی پی نوشت 2، هم عقیده ام.

امّا... کدوم خانومی رو دیدین که "جوراب" بچپونه لای موهاش؟

من که همجنسشون هستم ندیدم تا حالا کسی جوراب بچپونه لای موهاش.

واقعاً "جوراب"؟

حکمت این کار چی هست؟

نمونه ی بارزش یکی از همکاران خانم خودمون که یه روز داشت از این شگرد با آب و تاب تعریف می کرد سر میز نهار البته ...

این طور که ایشان می فرمودن در برخی موارد برای حالت دادن به موهای جلوی سر و در برخی موارد هم برای پشت سر و افزایش ایضائی قد استفاده می گردد

قاصدک پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 14:04

بلـــــــه قطعا همینطوره

بهارهای پیاپی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 14:24 http://6khordad.blogfa.com

دقیقا فرق آدمهای فانکشنال و پسیکولوژیک رو بیان فرمودین. و چقدر لازمه هراز چندی تذکر این موارد.

الان این دو تا که گفتی فحش بود یا چی ؟
زود شفاف سازی کن بهار ، هر چند فعلا جهت اطمینان خاطر دو تا فحش دبش برات گذاشتم کنار که یه وقت دست و بالم خالی نباشه در جبهه ی نبرد لفظی با شما

مریمی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 16:12

جوراب لای مو؟ چیجوری؟ واسه چی وخ؟

هیچی احتمالا واسه این که به محققین رو متقاعد کنن میانگین قد در ایران بالای 180 می باشد

الهه پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 16:21 http://khooneyedel.blogsky.com

سلام بر برادر محمدِ داستان نویس ِ جان(طولانی تر از این هم میتونم سلام کنم ها)
خب میبینم که داغ دل من رو تازه کردی با این داستان...اینقددددر آدمهای اینجوری دیدم که حسابش از دستم در رفته...میدونی...بین گروهی از خانومها و دخترها حس غریبی میکنم...و مطمئنم میتونی حدس بزنی کدوم گروه رو میگم دیگه...(یه نگاه به پی نوشت 2 بنداز...همونا)...خب همه چیز به افکار و سلایق و علایق و عقاید آدمها بستگی داره...انتخاب هم با خود آدمه...همیشه سعی کردم به انتخاب و عمل هرکسی احترام بذارم...ولی سعی در فهمیدنشون نمیکنم دیگه...چون واموندم تو این یه مورد به خدا!همه چیز معتدلش خوبه به نظر من....
اما داداش جان...فلسفهٔ جوراب رو نگرفتم...دیدم که با گذاشتن اسفنج زیر موهاشون،جلوی موهاشون رو میفرستن روی هوا و فکل درست میکنن اما جوراب رو ندیده و نشنیده بودم...مددی بفرما پلیز!

اصن الهه جان
من راضی به زحمت شوما نیستم شما یه دست هم تکون بدی به جای سلام ازت قبول می کنیم به خدا

مسئله احترام به عقاید و سلائق نیست اصن الهه جان
مسئله اینه که دیگه وضع داره به جایی می رسه که همین آدما بقیه رو خز و بی کلاس و امّل خطاب می کنن . با همین چشم های خودم دو تا دختر رو دیدم که با کفش های پاشنه بلند به زور عین دایناسورهای تیره ی " تیرانوزوروس " راه می رفتن و مطمئنن اگه ازشون می پرسیدی این کار رو نشونه ی تجدد و خوش تیپی می دونستن
فلسفه ی جوراب هم یه چیزی شبیه به فلسفه ی همون اسفنجه فقط به احتمال فراوان برای کسانی که دست رسی به اسفنج ندارن
جوراب روی لای موهاشون می ذارن و فکل درست می کنن حالا یا جلوی سر یا وسط سر
خیلی هم شیک ، خیلی هم قد بلند ، خیلی هم امروزی

جزیره پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 16:41

جوراب لای مو رو من نفهمیدم.یعنی دقیقا چیکار میکنن؟؟؟؟!!!!!!!!!
هیچی دیگه، نکته پست و نگرفتم نمیتونم زیاد در موردش حرف بزنم.

مراجعه شود به جواب کامنت الهه

نکته ی پست این جورابه بود دیگه ینی ؟ هان ؟

مجتبی جوان پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 17:42 http://mojtabajavani.blogfa.com/

سلام برادر بوکوفسکی
حالت چطوره؟
میگم این داستان های کوتاهت به دل آدم میشینه

سلام جناب جوان

خوش برگشتید

ممنون قربان ، داستان های ما که چندان تعریفی نیستند احتمالا چسبندگی از دل شماست

بهارهای پیاپی پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 18:09

هه هه هه هه

آفرین ...
همیشه ریز بخند ، هویجووووری خوبه

الهه پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 18:26 http://khooneyedel.blogsky.com

آیکون تکان دادن دست
محمدجان خیلی وقته به اونجا رسیدیم که این آدما بقیه رو خز میدونن...خوب فکر میکنی واسه چی میگم احساس غربت میکنم میون گروهی از خانومها؟نه من اونا رو درک میکنم...نه اونا من رو...بنابراین کلاً فاصله میگیرم ازشون...یک دونه از این دخترها رو توی جمع دوستای من نمیتونی پیدا کنی...کبوتر با کبوتر...بقیه هم به ما ربط ندارنولی جدا از شوخی،من آرایش میکنم،حجاب درست درمون هم که ندارم،ولی هرچیزی حدی داره...این زیاده روی یه جور مریضیه به نظر من..بذار اسمش رو بذاریم "سندروم دیده شدن خواهی!"...یا جلب توجه...یا حالا هرچی...خریدار هم دارن انصافاً داداش من...تا قیوم قیامت هم بگیم فرهنگ داریم و فلانیم و چنانیم،باز یه جا از دستمون درمیره کنترل اوضاع...تقاضا هست که عرضه زیاد شده دیگه...گرچه قبول دارم دیگه عرضه از تقاضا جلو افتاده یه جورایی!

واسه توضیح مسئلهٔ جوراب هم بنده کمال تشکر رو دارم از شوما...به حق کارای نکرده!

با آرایش مشکلی ندارم ، با زیادی اش شاید
با این حس توجه طلبی هم ، اگر از دایره ی یک نیاز عاطفی معمول خارج نشود مشکلی ندارم البته به شرطی که به قول شما قیافه ی بیماری به خودش نگیرد

مشکل اصلی اینجاست که بعضی از این تلاش ها برای بیشتر دیده شدن و بهتر دیده شدن آن قدر مضحک و پیش پا افتاده و نا فرم است که کاملن نتیجه ی معکوس می دهد

با همین چشمان خودم دختر 19-20 ساله ای را دیدم که با یکی از همین کفش های پاشنه بلند به شکل نافرمی سعی می کرد روی سنگفرش خیابان بخرامد غافل از این که راه رفتنش بیشتر به قدم برداشتن شترمرغ می ماند

آذرنوش پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 19:04 http://azar-noosh.blogsky.com

من نمیفهمم چرا خانوما جدیدا علاقه دارن خودشونو قد بلند نشون بدن؟وقتی آقایون هنوز قدشون کوتاهه خو ما بلند باشیم که چی بشه

آخه بهار و آیسان قدشون بلند بوده " ایزل " افتاده دنبالشون در نتیجه به احتمال فراوان قد بلند بخت آدم رو باز می کنه ... ولو به قیمت 25 سانت پاشنه و 10 سانت فکل زیر روسری

هررررر

باغبان پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 20:53 http://www.laleabbasi.blogfa.com

آقا اجازه
اولندش
ما همیشه معتقدیم کلاس آدمها به درک و فهمشونه و بس!
دومندشم
آقا اجازه
ما از این ترکیب کنایی بسیار بسیار مشعوف شدیم همینی که می گه هر بار کله پاچه یکی از زنان غایب جلسه را بار می گذاشتند
ما تا بحال نشنیده بودیم یعنی الان ما بسی بی کلاسیم؟

اولندش
شوما بس که خودت فهیمی

دومندش
نه خیر ، بی کلاس نیستی . کله پاچه دوست نداری احتمالن

قاصدک پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 20:57

آقا ما به حدی از مردهای قد کوتاه بدمون میادااااااااااااااا
که فقط خدا میدونه
أه أه أه

روز به روزم که این آدما (زن و مردش فرق نداره) هی قدشون آب میره

قد کوتاه آن قدر ها هم مهم نیست باید ترسید از کوتاهیه فکر خواهر جان

قاصدک پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 21:09


داشتم توی پوشه ی "نوستالژی بازی"م دنبال ِ یه عکس میگشتم این آهنگ رو پیدا کردم:

http://s2.picofile.com/file/7648954187/11_MARTIK_boro_divoone_.mp3.html

یادتــــونه؟؟

عالی بود قاصدک
چه حالی داد شنیدنش آخر شبی

ممنووووووووووون خواهر جان

نرگس۲۰ پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 21:30

سلام جناب
با توجه به این پست ما بسی بی کلاسیم
چون نه سریالهای جذاب!!!!! ماهواره را پیگیری می کنیم،نه تابحال از اون دوره زنانه ها رفتیم
و نه جوراب لابلای موهامون میذاریم
حالا چیکار کنیم؟

هیچ کاری نکن
و مطمئن باش چیز زیادی رو از دست ندادی آبجی خانوم

مادام پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 22:51 http://nemsees.blogfa.com

به نوشته های یخده(همونن عامیانه ی یه خورده!!!!!!!) بلندتون عادت کردم......
مرسی....پینوشت دو رو خوب اومدین....میتونیم بزنیم قدش؟!!!!!!!!!!!!!!!

ممنون مادام جان

می زنیم ... چرا که نه ؟

پروین پنج‌شنبه 19 بهمن 1391 ساعت 23:32

چون نکتهء اصلی این نوشته همان جورابه بود فقط! من هم یک خاطرهء خجالت آور تعریف کنم. پارسال که ایران بودم به منزل خواهر نازنین همسر رفته بودیم و سراغ دختر جوانشان را گرفتم، گفتند با بقیه دخترهای فامیل اتاق کناری هستند و میایند. وقتی آمدند و چشم من به دختر خانم و مدل مویش افتاد بدون اغراق فکر کردم برای شوخی و خنده موهایش را به آن روش خنده دار و مسخره درآورده (کارهایی که جوانان میکنند و خودشان را دست میندازند) و خنده کنان گفتم سلام عزیزم. چه بانمک ... که مامان و خواهرم همزمان سرفه کردند و چشم غره رفتند و فهمیدم خرابکاری کرده ام. واقعا موهایش چیزی نزدیک ۲۵ سانت از روی سرش بالاتر بود. به لیدی گاگا گفته بود بفرما!!!

سلام پروین بانو جان

حق داشتین بخندین چون واقعا مضحکه ، به عنوان یک بیننده همیشه برام خنده دار بودن آدم های این شکلی ( کاری هم به این که به من مربوط میشه ظاهرشون یا نه ندارم ... فکر می کنم حق نظر دادن در مورد چیزهایی که می بینم رو دارم )

طوطی جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 00:51 http://ghodghod.blogfa.com/

میگم یه چیزی، بی زحمت این طرز استفاده از جوراب رو از همکارت بپرس، احساس عقب ماندگی ریختی کردم یهوو

طوطی که جوراب نمی خواد ، تو فی الذات تاجداری

قاصدک جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 11:02

کوته فکری که بحثش جداست(خدا نصیب گرگ بیابونم نکنه)،ولی خب قد کوتاه هم بده دیگه!نیس؟؟

خواهش دارم برادر جانخوشحالم که خوشت اومده

بله ، قد بلند ( البته از نوع طبیعیش ) یکی از عومال موثر در جذابیت ظاهری است

خورشید جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 11:44

سلام.
من اصن تلویزیون نمی بینم مگر مستند ها و برنامه های مورد علاقه م که دو سه تا بیشتر نیستن.
اصن سریال نمی بینم.
ترجیح میدم 10 بار جین ایر و دیوید کاپرفیلد بخونم تا یک ساعت بشینم پای سریال.
در مورد پی نوشت 2 هم کاملا باهاتون موافقم.

سلام

شما کلن خوش سلیقه و فهمیده ای خورشید جان

جزیره جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 12:27

به نظر من این مشکل "سندروم دیده شدن خواهیِ حاد" از اونجایی شروع شد که معیارامون تغییر کرد. از اونجایی که ظاهر اولویت پیدا کرد نسبت به باطن ادما. از اونجایی که ادمایی که خودشون نیستن بیشتر طرفدار پیدا کردن
از اونجایی که ظاهر ساده ی ادما شد نشونه ی امل بودنشون. حالا داریم روز به روز در راستای همین تغییرات به پیش میریم،باید منتظر ظاهرای عجیب تر از اینا هم باشیم داداش من،حالا نمیدونم دقیقا کدوم نسل قراره پایان بده به این شروع اشتباه، ولی دهه ی هفتادیا و هشتادیا که عجیبتر و خیلی هم زودتر از دهه شصتیا گرفتارش خواهند شد.

بله تغییر معیار های انتخاب هم در این مسئله بی تاثیر نیست اما معیار ها را هم خودمان انتخاب می کنیم ...
برای پایان دادن به گمانم کمی دیر شده باشد ، هر چند امیدوارم اشتباه کرده باشم

جزیره جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 12:30

در ضمن من هنوز نفهمیدم این جورابو کجا میزارن

ببین نکنه این کِش جورابو میبندن به موهاشون؟هان؟
یا نکنه منظورتون این پشت مو که خیلی ارتفاع میگیره؟اخه اونجا ربطی به جوراب نداره به گیره ربط داره
ای اقا شما هم با این پی نوشتاتون.

دقیقا جلوی سر ، زیر فکل هاشون به منظور حجم دادن به موهای جلوی سرشون ...

مریم راد جمعه 20 بهمن 1391 ساعت 16:33 http://mmrad.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااام
مدیونید فک کنید من الان اومدم
من قبلا اومدم پست رو خوندم بعد دیگه نت مان قطع شد نشد تیک حاضری بزنم

این دخترا هستن که موهاشون تو چشماشونه بعد هر آن ممکنه بخورن به دیوار خب...
چتری از جلو بقیه از پشت اونا هم جزو این پ ن 2 هستن که من همیشه نگران چشم هاشون هستم
خو چشم ات درد می گیره ...

و اینکه باز خوبه یه تاثیر خوب داشته که دیگر توی کوچه نمی نشستند خب....

جدیاااا
اینا چی ریختی جلوی پاشون رو می بینن ... ینی یه چشمی ؟؟

عاطی شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 01:22


Salam,

Besyar ziba be mozoo pardakhtid,kheyli aali bud:gol

B nazare man tavahome ziba o jazab budan behtaraz etminan b zesht budane!!!zibaei-ei k haTa ba jurab b dast biad!

Bebakhshid englisi neveshtam:-D.

:gol l l l l l l l l

سلام عاطی جان

اگه زیبا بشن با جوراب و فکل اشکالی نداره ... اما واقعن زیبا می شن ؟

مریمی شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 12:04

جدی؟ پس اون گمبده رو با جوراب میسازن؟ دمت گرم. سوال بود همش باسم. چه جالب

یه سوال دیگه بپرسم و برم. بخدا خنگ نیستم یکم توضیح لازمم فقط جورابو چیجوری اونجوری میکنن

گنبد جلوی سر رو بله

از خودشون بپرس آبجی خانوم

مریم راد شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 14:49

سلام
خوبید؟

سلام

خوبم

مریم راد شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 14:49

یه حسی به من میگه که مسافرتید.
آیا ؟!

به حس تون اعتماد نکنید چون " نیستم "

جزیره شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 16:09

شنیدم مسافرتی؟"ایکون شایعه پراکنی"+"ایکون کپی برداری از کامنت بالایی"
الان چه جوری میخوای برگردی؟تو راهپیمایی گیر نکنی یهو

نشستم تو خونه ... از جام هم جم نمی خورم
خیالت تخت آبجی خانوم

زهــرا شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 17:54


خب به سلامتی، گویا در سفر به سر میبرید ..(آیکن شایعه پراکنی بیشتر تر )
کدوم شهر رفتین حالا؟ سوغاتی ما یادتون نره



نه والا ... تهرانیم

قاصدک شنبه 21 بهمن 1391 ساعت 18:49

هعععععععی روزگــــــاااااار

بالا آوردی ؟

الان سر و کله ی مدیر روابط عمومی مون پیدا میشه

طوطی یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 00:00

شمال خوش میگذره؟؟
( آیکون ترکوندن شایعه)

نمی دونم ... باهاس از اونایی که رفتن بپرسی

طـ ـودی یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 01:04 http://b-namoneshon.blogsky.com/

ما به اون انسان های گروه پی نوشت دوم میگیم آدمهایی که احساس خود داف پنداری میکنن!!

دقیقن ...

بهارهای پیاپی یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 12:13 http://6khordad.blogfa.com

با سلام
پیرو اصلاحیه ی قبل بدینوسیله مجددا متذکر می گردد هعععععععی حرف صوت آه می باشد. آهی بلند و کشیده در دستگاه سه گاه. مستدعی است در مکاتبات آتی لحاظ گردد.

مریم راد یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 16:12

بگید یه درصد دیگه من از آن اصوات کشیده استفاده کنم

از این به بعد به جای آن واژه نامانوس می گویییم : آآآآآآآآآآآه

البته در صورت تایید و نظر مثبت مدیر گرامی بهارهای پیاپی

جزیره یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 19:42

منظورت "بامتلِ". ای بابا برار این چه طرز ادرس دادنه خو؟!
جوراب نمیزارن که، یَک چیزای باکلاس تر میزارن به اسم بامتل. لامصب اسمش هم خارجیههههههههه

مریم راد دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 08:58

بامتل... بام تل.. تلی که بام می سازد
اسمش هم همچین پر محتوا است

خاموش دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 17:12

سلام علیکم
چند روز نبودم ها ببین چقد همه چی عوض شده هی روزگار...
الان من کی ام؟اینجا کجاست؟تو کی ای؟
ایام به کام برادر
با پست هم که کلهم موافقم

برمودا جمعه 27 بهمن 1391 ساعت 01:01

عاشق پ.ن دومتون هستم!!!!
اخ از این متوهمین!!!!

آدم بعضی ها رو که میبینه شک میکنه تو خونشون آینه دارن؟اگه دارن آیا آینه اشون دوروغگوئه؟؟؟
پس چرا متوجه نمیشن که نمیشه به صورتشون نگاه کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!
به نظرم،این به قول شما ماه.واره و سایر ابزار پیشرفت بشری مثل اینترنت و موبایل و....مثل چاقو میمونه....
بستگی داره آموزش و فرهنگ استفاده اش رو داشته باشی یانه....چاقو رو یدی دست بچه یا دیوونه یه بلایی سر خودش و دیگران میاره....دست قاتل و جانی بیوفته میشه اسباب آدم کشی و قتل و غارت..
اما دست آشپز و طراح سفره آرایی بیوفته میشه یه اثر زیبا و خوشمزه هنری!!!
حالا شاید مثالم خوب نبوده باشه....ولی مثاله دیگه...

مثال خوبی بود اتفاقن

هاله بانو دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 20:47 http://halehsaadeghi.blogsky.com/

هرررررررررررررررررررر
چه جالب پس این دخترها که زیر شال و روسری موهاشون به اندازه یه عمامه بالا می ره دلیلش جورابیه که لای موهاش می ذارن
هررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

والا جزیره که میگه اسمش بامتله اما ما شنیدیم جوراب هم یه ترفنده، البت اعتراف می کنم که فقط شنیدم

هاله بانو دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 20:48 http://halehsaadeghi.blogsky.com/

یادم بمونه هر وقت توهم جذاب بودن اومد سراغم یاد این پست بیفتم ....

توهم جذاب بودن سراغ بعضیا می یاد، سراغ شما نمیاد خیالت راحت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد