بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

" خود کف آیی "

به گمانم سال سوم دانشگاه بودم . استادی * داشتیم که تمام طول ترم را - بی اغراق تمام جلسه های یک ترم را - متصل فین و فین می کرد و از گوش و چشم و بینی آبریزش داشت و دماغ بخت برگشته را آن قدر با دست و دستمال فشرده بود که از سرخی به کبودی می زد . خلاصه نمونه ی کاملی بود جهت اثبات این نظریه که " بیشتر از 60 درصد از وزن بدن آدمیزاد را آب تشکیل می دهد "
بعد از امتحان پایان ترم فرصتی شد که چند دقیقه ای را با چند نفر از دوستان کنارش بایستیم و گپ بزنیم . میانه ی صحبت هایمان یکی از دوستان بی مقدمه پرسید : " استاد ! شوما تقریبن تمام طول ترم رو به شدت سرما خورده بودین ... خودتون اذیت نشدین ؟ "
انگار کسی گوشه ی سفره ی دلش را گرفته باشد و باد داده باشد ، خنده ی معنا داری کرد و به زبان آمد ...
از این جا به بعد داستان را از زبان استاد عزیزمان بخوانید :

تا همین پارسال ، هر ساله قبل از شروع فصل سرما و شیوع آنفولانزا دست زن و بچه را می گرفتم و می رفتیم درمانگاه و جملگی واکسن آنفولانزا می زدیم . هزینه اش کم نبود اما در عوض کل پاییز و زمستان را تقریبن از آنفولانزا و عوارضش در امان بودیم . تا اینکه پارسال سر کلاس های یک دانشگاه دیگر به صورت کاملا اتفاقی متوجه شدم که پدر یکی از دانشجویان از مدیران کادر درمانی بزرگترین بیمارستان شهر است . با خودم گفتم امسال شانسمان گفته است و شاید بتوان از این طریق واکسن با کیفیت تر و - احتمالا - ارزانتر پیدا کرد .
آخر همان جلسه ی کلاس قضیه را با پسرک مطرح کردم و برای اینکه سوء تفاهم نشود تاکید کردم که هزینه اش را تمام و کمال می دهم .
چند روزی از این قضیه گذشته بود . داخل اتاق استاتید نشسته بودم که یک نفر در زد و وارد شد . همان دانشجوی منقول بود با یک بسته در دست . جلو آمد و بسته را روی میز گذاشت و بعد از مقادیری تعریف از اثر بخشی معجزه آسای واکسن ، منت هم بر سرمان گذاشت که واکسن در بازار نایاب است و صرفا به خاطر روی گل ما پدرش این یک بسته را فرستاده است . این ها را گفت و رفت .
تاکید پسرک بر این نکته که واکسن جدیدترین محصول موسسات واکسن و سرم سازی داخلی است و میزان اثر بخشی اش از نمونه های خارجی بالاتر است کنجکاوم کرده بود . بسته را باز کردم . محتویات جعبه 4 ویال واکسن آنفولانزا بود به انضمام یک بروشور کوچک کاغذی که جایی از آن نوشته بودند : " این واکسن تولید موسسه ی سرم سازی ... و حاوی سه هزار ویروس ضعیف شده ی آنفولانزا می باشد "

سرتان را درد نیاورم یک هفته از تزریق واکسن نگذشته بود که هر چهار نفر اعضای خانواده دچار علائم شدید آنفولانزا شدیم و همینطور که می بینید این علائم تا همین امروز بر مواضع خود استوارند . با یک حساب سرانگشتی اگر هر هفته یکی از آن " سه هزار ویروس ضعیف شده " فعال شوند حدود پنجاه و هفت سال و چند ماه دیگر باید عوارض واکسن را تحمل کنم پس به این نتیجه رسیدم که به حکم اجبار من و ویروس ها باید این مدت مدید را یک جور - حتی شده ناجور - با هم کنار بیاییم .
بالاخره باید یک نفر ، از یک جایی ، حمایت از تولیدات ملی را شروع کند دیگر ...

***
نسل من ، فارغ از تمام شایعاتی که به گوش می رسد اعم از سوختگی و نیم سوختگی و پدر سوختگی ** ، به کوری چشم تمام دشمنان ملت ، نسل خوشبختی است . در بیان ادله ی خوشبختی مان همین بس که در عصر " خود کف آیی " *** زندگی می کنیم و پس از روشن شدن چشم و دلمان به خودروی بی نقص ملی ، داروهای موثر وطنی و ویندوز و اینترنت بومی چند وقتیست که به لطف سیمای ملی محظوظ به تماشای " اوشین ِ ملی " هم شده ایم . شایان ذکر است " اوشین ملی " با نام بومی " ارغوان آذرنیا " از تمام نمونه های قبلی خود اعم از " نرگس " و " ستایش " و " ثریا " پیشرفته تر می باشد ضمن این که بر خلاف " اوشین " شما برای تماشای درد و رنج های " ارغوان " مجبور به تحمل قطعی های برق مکرر و " ادامه ی برنامه تا چند لحظه ی دیگر " نمی باشید . باید توجه داشت که در ورژن بومی شده ی " اوشین " سعی شده تمامی مصیبت هایی که ممکن است از در و دیفال به صورت یک جا و ناگهانی بر سر یکی از ابناء بشر آوار گردد منظور نظر قرار گیرد تا خدای ناکرده پس از تماشای این مجموعه اثری از " امید " در کالبد بیننده یافت نگردد .

***

* پاییز امسال بود که با خبر شدم استاد عزیزمان پس از تحمل یک دوره بیماری سخت ، جان به جان آفرین تسلیم کرده است . خدایش بیامرزد و روحش شاد ...

** صرفا به این جهت که پدران ما - طی یک معادله ی همیشه مجهول - اعتقاد دارند نسل آن ها " نسل سوخته " است نه نسل ما .

*** خود کف آیی : فعلیست که حتی خود فاعل آن هم با مشاهده ی عواقب و نتایج غیر قابل پیش بینی آن کف و خون بالا می آورد .

نظرات 26 + ارسال نظر
باغبان دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 11:56 http://www.laleabbasi.blogfa.com

آقا اجازه
آقای استاد در اثر همین سه هزار ویروس آنفولانزای ضعیف شده فوت شدند؟

" اطلاعات کامل نیست " با لهجه ( ایکس - 625 ) چاق و لاغر خوانده شود لطفا ...

می دانم که سرطان داشته اند گویا ...

چه نوعی ؟! نمی دانم ...

باغبان دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:15 http://www.laleabbasi.blogfa.com

آقا اجازه
خدا رحمتشون کنه.
...
ولی آخه یه کم غیر منطقی نیست آدم دارویی رو که یکی دستی بهش داده اگرچه روش برچسب داشته مصرف کنه؟
ها؟ هر جقدم اصرار داشته باشه تولید ملی مصرف کنه؟

آقا اجازه! ما در مورد سریال زمانه نظری نداریم چون دیشب دیدیم نوشته قسمت چهلم و ما بیشتر از چهار پنج قسمت اخیر رو ندیده ایم! از اوشین خوشم نمی اومد هیچوقت! هانیکو رو ترجیح میدادم همیشه! بخصوص اونجاش که گربه رفت ماهیشونو برداشت و هانیکو حواسش پرت شد استادش که همش موهاش توی چشش بود قهر کرد رفت و بهش دیگه درس نداد.

ما از عنوان لذت بردیم!
و اینکه مدتیه نسبت به همه چیز بی اعتماد شده ایم با بی اعتمادی هم که نمیشه زندگی کرد ولی! برا همین مدتیه ما فقط زنده ایم!

والا ترجیح می دم در مقام دفاع از استاد مرحوممان بر نیایم ، ایشون راوی بودن و بنده شنونده ( البته نقل به مضمون کرده ام )

فقط یه سوال دارم
منطقی به نظر میاد آدم سوار ماشینی بشه که تا حالا بیشتر از 20 مورد آتش سوزی از اون مدل ماشین گزارش شده و بیشتر از 25 نفر توش سوخاری شدن ؟!
اون آدمایی که اون تو بودن اصراری بر استفاده از تولید ملی نداشتن ، حدس می زنم که مجبور بودن ، مجبووووووووور

زنده بودن شاید به خودی خود جذابیتی نداشته باشه اما لااقل امکان دیدن روزهای بهتر رو محتمل می کنه . این می تونه یه تعریف سطحی از " امید " باشه آبجی خانوم

بهارهای پیاپی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:28

اگه ارغوان آذرنیا نباشه مردم چطور خوشحال باشن که هنوز زنده اند و نفسی میاد و میره؟
روح استادتون شاد. بنده خدا از آنفولانزا و این زندگی کوفتی راحت شد.

بهار تو واقعن اینقدر نا امیدی ؟

نه می خوام بدونم اگه واقعن اینقدر نا امیدی به فکر یه مدیر جوان و آینده نگر باشم که روابط عمومیم یه وقت بی مدیر نمونه

بهارهای پیاپی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:34

من ناامید نیستم. واقع بینم.

شینیم بینیم Bawwwww

حالا که اینطور شد پست بعدی رو برای خودت می نویسم ، یکی از همین روزها از یه راننده تاکسی که یه جورایی با خیلیا فرق می کنه

بهارهای پیاپی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:42

یوهاهاهاها
ناامیدی یه جا به درد خورد

ریز بخند بچچچچچچه

هرررررر

بهارهای پیاپی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:49

من هیچوقت اوشین رو ندیدم ارغوان رو هم ۴-۵ قسمت با باغبان دیدم و هی نشستیم باهم موشکاوی و نقد روانکاوانه ش کردیم. با غیر منطقی بودنش خیلی موافقم اما خب نظرم اینه که واقعا باید یه چیزایی باشه که شبها مردم رو سرگرم کنه. مردمی که کیفیت رو فدای شعار تولید ملی کردن و دو دستی چسبیدن به رسانه ی ملی.

ینی مرده ی نتایج نقد روانکاوانه ی شما دو تا هستم من

بهارهای پیاپی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:50

موشکاوی= موشکافی

بی سوااات

مریم راد دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 12:57

سرم سازی رازی ، رازک ، ثامن ، ایران...

می خواستم گوشی بخرم. دوستمان می گفت بیا برو جی ال ایکس بخر. همین مهندس برقی که داره اونجا کار می کنه فردا بیکار می شه .. بعد می تونه یه جورایی تقصیر تو هم باهشه این مورد...

می دونید از یه نظر خرید محصولات داخلی خوبه ... اما اینجوریش و واسه محصولات تازه تولید شده دارویی نه ... یعنی داروهای داخلی همش هم اینطوری نیست ولی واکسن آنفولانزار یکی از اون موردهایی هست که با وجود ظاهر ساده ی قضیه خیلی حساس ...

خلاصه که شاید گوشی نخرم و با همینی که دارم سر کنم اما نمی تونم یه گوشی بخرم که مجبور باشم با زور و ضرب و التماس و دعا و اینا یه اس ام اس بفرستم

سرم سازی چی توز و شرکاء

محض اطلاع گوشی های GLX زیاد هم ایرانی نیستن

قاصدک دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 14:01

سلام...خدا رحمت کنه استادتون رو

+ آقا من نفهمیدم قضیه این "ارغوان" چیه؟
سریال جدیده؟

ممنون قاصدک جان

بله ، یه سریال جدیده متاسفانه

مادام دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 14:11

حاج اقا!!!!! من یه ادمایی رو میشناسم که اگه زندگیشونه با ارغوان مقایسه کنی این دختره از ملکه الیزابتم خوشبخت تره.....
یه بدبختیایی مردم الان میکشن که دیگه اصلا....
هی هی هی...خدا رحمت کند استادتان را......روحش قرین رحمت الهی....

حق با شماست

توی این شهر هنوز هم آدم های بدبخت تر از " ارغوان " پیدا می شوند ، که البته دیده نمی شوند ... بدبختانه

مریم راد دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 14:23

ما تلویزیون نداریم که ...

این که جای بسی خرسندی داره که

طوطی دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 14:44 http://ghodghod.blogfa.com/

چطور دلت میاد ارغوان رو با اوشین مقایسه کنی؟
دختره در عرض 1 سال دو بار شوور کرده در حالیکه یکیش هم گیر ماها نمیاد
بعد تازه از اون بیقوله هم اومده تو ویلا زندگی میکنه. بدون یه ذره تلاش و کار و اینا..
ارغوانم آرزوست
راستی یه بار باید بشینم این اوشین دیدنمون رو پست کنم، چه زندگیها داشتیم ما

البته ارغوان با اوشین یه سری فرق ساختاری داره

سناریو به ارغوان اجازه نمی ده از راهی که اوشین امرار معاش می کرد امرار معاش بکنه

هرررررر

جزیره دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 16:52

اولا به تولید داخلی گیر نده،همینکارارو میکنی تولید کنندگان میترسن تولید کنن دیگه. جهنم ضرر،ما که تو همه چی موش ازمایشگاهی بودیم این هم یکیش.
بعدشم این استادتون خیلی سوسوله،مگه ما هرسال میریم واکسن انفولانزا میزنیم که اون میره میزنه؟
بعدشم باید ببینی این دانشجوی باش چه پدرکشتگی ای داشته گرفته چیز میز قاتی اون سه هزارتا ویروس کرده،تازه شایدم ویروسای قوی و ضعیف و درهم ریخته تو امپول تا پدر استاده رو دربیاره


پیرامون ارغوان
من دوس دارم بدونم نیت نویسنده و اون تهیه کننده و کارگردان و عوامل از ساخت این فیلم چی بوده واقعن؟
نه واقعن؟نه خب نکته اخلاقیش چی بوده؟بعد برداشت اعضای خونواده من میدونی چی بود؟!" آدم بدبخت جون به جونش کنی بدبخته"
بعد اون ارغوان واقعن وکیل بوده؟
یعنی من هرچی وکیل دیدم دوروبرم همه شون واقعن ادم های عاقلی هستن. و اینکه بیشتر منظق دارن تا احساسات. یک ادمهای عجیبی هستنااااااااا
بعد اصن گیریم این هیچی،من میخام بدونم این ارغوان خر چرا اینقده علاقه مند به ازدواجهههههههههههههههاگه بره زن این وکیله شه من خودم میرم خفه ش میکنمااااااااااااااااااااااااااااااااا

گیر می دم ببینم چی می خوای بگی ...

نیت نویسنده این بوده که مردم هر شب نیم ساعت اشک بریزن هم چشماشون شفاف می شه هم دلشون آسمونی میشه

چون خره ...
سوال بعدی لطفن

جزیره دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 16:55

اصن اگه بره با این وکیله ازدواج کنه، الهی وکیله هم تصادف کنه بمیره تا من دلم خنک شه.یوهاهاها


ببین اگه با این وکیله ازدواج نکرد،بعد پولاشو این وکیله بالا نکشید،بعد عین روز اول بدبخت نشد.

شما خونت رو کثیف نکن
به مریم راد می گیم آخر قصه رو جوری که تو دوست داری بنویسه

خاموش دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 17:39

والا ما ماهواره نداریم ولی این چند روز که تهران بودم به برکت دستاورد های انقلاب یک دوبار حریم سلطان و عمر گل لاله رو دیدم آقا ینی
ارغوان هم دیگهبه توان بی نهایت...
نمی دونم چرا از وقتی بزرگشدم تلفیزیون و سریال دیدنم نمیاد
ای مملی در مورد خود کف آیی هم که دیگه هیچی نگم بهتره اصن به ماچه والا...

کنکور خوب بود ان شاء الله ؟

سارا دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 17:43

سلام
امیدوارم که روح جناب استاد در آرامش باشه.

به عوارض حاصل از "توهم خودکفایی" که دامن ملل عقب وامانده رو میگیره، واقفم و البته متاسف، بخاطر وجود چنین معضلی...

دوست دارم به یک مورد هم اشاره کنم و اون اینکه در موارد درمانی، میکروارگانیسم های بومی باید در حیطه بوم هر کشوری تحقیق بشن و این تحقیقات، در بسیاری کشورها به صورت بومی انجام میشه ولی موافقم که بعد از مرحله ی پژوهشی، چنانچه قابلیت تولید محصول ایمن و موثر وجود نداره، باید مراحل کنترل کیفی و تولید، به کشوری که این کار رو با حداکثر ضریب اطمینان انجام میده سپرده بشه و به اصطلاح دچار خود کف آیی حاصل از مستی "خودکفایی موهوم" نشد...

پایدار و سلامت باشید

سلام

ممنون سارا جان

مواردی که فرمودید جز همون ساختار و اصولیست که این طرفا معمولن رعایت کردنش سخته

سارا دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 17:45 http://sazesara.blogfa.com

کامنت بالا برای من بود، آدرسم جا مونده بود!

مودونوم

خورشید دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 18:34 http://shamsolmolook.persianblog.ir

سلاااااااام.
نچ نچ نچ نچ. فقط همین و می تونم بگم.
خدا بیامرزه استاد عزیز رو.
تازگیا ویلای من مهران مدیری رو می بینم. بد نیست. وقت پر کنه.

سلام خورشید جان

وقتت رو با چیزای بهتری پر کن از من می شنوی

دیادیا بوریا دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 19:32 http://verach.blogfa.com

سلام
بندخ خدا استاد تون دلم براش سوخت....روحش شاد....
خیلی وقته سریال ایرانی نمی بینم و خیلی هم راضی هستم از این امر.....
نمونه عملی اینجور داروها رو من تو داروهای هندی دیدم...افتضاح هستن....
در مورد اون خد کف ایی هم چیزی نگم بهتره...بقول دستمون والا

سلام دکتر جان

من باب ندیدن سریال های ایرانی شک نکنید که چیزی را از دست نداده اید

واللللللا

فاطمه شمیم یار دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 22:22

سلامم محمد خان جان
روح استادتون شاد..
به قول مامانم تو این وانفسای بی در کجایی و بی سامانی و تاخت و تاز بی انصافا..خدا سرو کار هیچکس رو به دوا دکتر نندازه ایشالا..
و ممنون از توضیحات مبسوطتون..

ممنون فاطمه جان

ایشالاااا

ف رزانه دوشنبه 23 بهمن 1391 ساعت 23:51

خوشمون اومد خیلیییییییییییییی

ای داد بیدااااااااااااااااااااااااااااااد از همه چیز ملی،از لباس و دارو و فیلم و گرفته تا دیگه ماشین و اینا که قشنگ با جون ادم بازی میکنه. واقعا چرا اینجوریه؟ اون کسانی که دستشون تو کاره چرا درست تولید نمیکنن؟؟؟

ممنون ف رزانه جان
چون دستشون تو کاره دیگه
چیزی بگن می شه " تف سر بالا "

مریم راد سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 08:47

جزیره عصبانی می شود

ازدواج نمی کنه با وکیله .. من قول می دم ازدواج نکنه

مگه فیلنامه اش رو تو نوشتی شیطون ؟!!

برمودا جمعه 27 بهمن 1391 ساعت 00:51

میگم مرحوم شدن استادتون که ربطی به اون واکسن نداشت؟
حال خانواده اش خوبه؟!


حالا مونده تا بسوزه...این نسل سوخته....

امید؟؟؟؟چی هست کی هست....
فکر کنم 1دونه بود...اون رو هم فرستادن فضا حواسش به حجاب ناهیدو زهره باشه و بهرام هم فاصله شرعی اش رو حفظ کنه....

امید دیگه ای هم داریم؟؟؟
(شوخی کردم من خودم منبع تولید امید در اطرافیان و دوستانم هستم بهشون انرژی میدم و امید....حالا یه وقتایی هم موتور خودم به پت پت میوفته...دوستان زیر سیبیلی رد کنن!)

بعید می دونم ربطی به اون واکسن داشته باشه
از حال خانواده اش هم بی خبرم رفیق

نه اون پیشگام بود، نکنه اسمش رو عوض کرده؟!!

زنده باشی رفیق جان

هاله بانو دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 20:55 http://halehsaadeghi.blogsky.com/

خدا رحمت کنه استاد رو .....
قبل تر ها یکی بود که پایه تلویزیون دیدن هام بود ... الان دیگه هیچ سریال و فیلم و .... رو دنبال نمی کنم خدا رو شکرررررررررررررررررر

چیزی رو از دست نمی دی هاله بانو جان

هاله بانو دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 20:57 http://halehsaadeghi.blogsky.com/

اصلا کلا گیر دادم برای این پست های آخر دو تا دو تا کامنت بذارم ...
چه حالی بده وقتی صفحه مدیریت رو باز می کنید و می بینید کلی نظر جدید دارید
(ایکون یه آدم بی جنبه و عقده ای از بابت کامنت جدید داشتن )البت منظور خودم بودم ها

اتفاقن باز کردم دیدم 21 نظره گفتم یا خدا این جا چه خبر بوده نکنه دوباره یکی اومده این دفعه تو کامنت عمومی مورد عنایت قرارمون داده که دیدیم خدا رو شکر کامنتای دوستامونه

لیلی سه‌شنبه 27 فروردین 1392 ساعت 18:06 http://www.marzesarab.blogfa.com

حال ِملت از آدمایی که همیشه دارن نق می زنن ُتو سر ملت خودشون می زنن،دیگه داره به هم می خوره.

.
اشخاصی مثه شما حکم همون ویروسی که عرض کردی و دارن.نقش یه آدم با ...(هزارنقطه البته! )فضایل و خوبی ها رو بازی می کنی اما جز ضرر هیچ کاربرد دیگه ای نداری.

به شما به شدت توصیه می کنم اگر در خانه آینه دارید چند بار پشت سر هم این کامنتتان را بخوانید و بلافاصله بعد از آن در آینه به خودتان نگاه کنید

مطمئنم جوابی که در آینه می بینید بسیار محکمتر از چیزی است که من بخواهم در جواب کامنتتان بگویم

ضمنن "آدم ها را قضاوت نکنید، بد است، سوسک می شوید، سوسک ها هم یا زیر دمپایی له می شوند یا طعمه ی پیف پاف می شوند"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد