بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

کاش لااقل سمت راستی درد می کرد

چند ماهی است که شب ها با دردی کلافه کننده و مرموز از خواب بیدار می شوم. درست زیر کتف چپم تیر می کشد و درد آرام آرام تا روی شانه ام می خزد و همان جا ماندگار می شود.

اوایل گمان می کردم از عوارض آن یکی دو سالی است که مشت به کیسه می زدم. با خودم گفتم حتما آه کیسه ی بینوا دامنم را گرفته و دستم به این روز افتاده است. متوسل شدم به حرکات کششی و نرمش های متداول که این طرف و آن طرف از اثر بخشی شان در کاهش درد شنیده بودم، اما افاقه نکرد. در عوض یکی دو باری که پشت میز کار توسط تنی چند از همکاران در حین نرمش کردن و در حالی که کله ام را دو دستی چسبیده بودم و مثل جغد حول محور گردن می چرخاندمش رویت شدم باعث شد در محل کار به "آقای انعطاف" مشهور شوم و همکاران گرامی هر از گاهی پی جوی "زنگ ورزش" ما شوند لذا قبل از اینکه به اثر بخشی نرمش ها یقین پیدا کنم، کلهم بی خیال شدم. 


احتمال بعدی، درد معده ام بود. شنیده بودم یکی از عوارض دردهای دستگاه گوارش احساس درد در ناحیه ی کمر و زیر قفسه ی سینه است. با توجه به اندام پیچیده! و فیزیک!! نامتعارفم!!! با خودم فکر کردم ممکن است "درد" راه خود را در این هزار توی بی سر و صاحب گم کرده باشد و جایی بین چهار پاره استخوان و نیم سیر گوشتی که کتف چپم را تشکیل می دهند زمین گیر شده باشد. دقیقا و صرفا به همین خاطر روزی که برای علاج درد معده ام به دکتر مراجعه کردم اشاره ای هم به درد مرموز کتف هایم داشتم. دکتر هم بعد از این که سن و سال ام را پرسید و نگاهی به قد و بالایم انداخت گفت: "به پشت دراز بکش روی تخت". خوابیدم - از آنجا که دکتر، خانمی بود وجیهه ترسی از به پشت خوابیدن نداشتم - خانم دکتر هم جلو آمد و به منظور یافتن محل دقیق درد یک دقیقه ای شانه ی چپم را مالید. خداوند عوض خیرش بدهد، شاید دلیل اصلی بروز درد را نفهمید اما باور بفرمایید بعد از همان یک دقیقه مالش چند ساعتی از درد خبری نبود مضاف بر این که از جای دستان خانم دکتر بر روی پشتم چنان بوی عطری بلند می شد که اووووووف هر چند به محض رسیدن به خانه و تعویض لباس هایم دیگر نه از بوی عطر خبری بود و نه از آرامش بعد از مالش!!


دیروز در مسیر برگشت به خانه پشت سر دختر بچه ای راه می رفتم که دستش را داخل دست مادرش گذاشته بود و لاینقطع شیرین زبانی می کرد. دخترک از قول معلم شان می گفت: "روی شونه ی چپ و راستمون دو تا فرشته نشستن بعدشم کارای خوبمون رو فرشته راستیه می نبیسه کارای بدمونم فرشته چپیه. تازشم اگه هی کار بد کنیم فرشته چپیه هی تپل تر میشه، میشه عین هانیه ی خاله مینا اینا..."


دیشب موقع خواب وزن فرشته ای که روی شانه ی چپم نشسته را تخمین می زدم و به این فکر می کردم که کاش درد شانه ی چپم از عوارض مشت هایی باشد که سال های دور به کیسه می زدم نه اضافه وزن فرشته ای که دخترک می گفت...

نظرات 67 + ارسال نظر
afo شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 19:11

be ghasedak bego roze havapeimaei ham hasta

روزت مبارک خانووووووم

موفق باشی، هم خودت هم هواپیمائی تون هم همکاراتون (اشاره ی نامحسوس به خودم)

قاصدک شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 22:14

آفو جان، والا توو تقویم من چیزایی که نوشته اینه:

روز بزرگداشت خواجه نصیر،روز مهندس،جشن اسفندگان، روز گرامیداشت زمین و بانوان در ایران باستان

+اگر هواپیمایی هم بوده من بی اطلاع بودم
+

اگه آفو می گه بوده شک نکن که بوده قاصدک جان

ممنون

afo شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 23:01

hast ... daston dard nakone ...

نرگس۲۰ یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 00:13

سلااام
روزتون مبارک جناب مهندس

سلاااااام

ممنون آبجی خانم

پس این 12 اردیبهشت کی میاد که تلافی کنیم؟!

لرمانتف یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 02:29 http://kakestan.blogfa.com

عالی بود ،
چند لحظه فکر ...

ممنون دوست من

و خوش آمدید

مریم راد یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 06:07 http://mmrad.blogfa.com

روزتون مبارک باشه بود

ممنون مریم جان

مریم راد یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 11:29

کجایید مهندس گرام؟
صبور هم نبودیم شدیم..
به جان خودم

ینی من الان دارم تمرین صبر می کنم
ینی نمی خوام بیام اینجا غر بزنم
که چرا ننوشید که کی بروز می کنید
اینا

زیر سایه ی اوستا کریم و محظوظ از لطف شما دوستانِ جان

به محض فراغت لطف تان را پاسخگو هستم ان شاءالله

قاصدک یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 12:15

د آخه این انصافه برادر من؟؟؟از دیروز تا حالا یه لنگه پا وایسادم دم در ِ این خونه !! کجایی شوما؟

شرمنده به اشد وضع

باور بفرمایید بعضی اوقات فرصت یک نصف لیوان چای نوشیدن را هم ندارم چه رسد به وبلاگ نویسی

خاموش یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 18:01

سلام علیکم
نمیدونم چرا عدل یه ماهه آخر سال همه شلوغ میشن و فرصت سر خاروندن ندارن
خب الان حس شیطنت من به شدت تحریک شده و دوست دارم یه جا آتیش بسوزونم بعد نه یه پایه پیدا میکنم نه کسی هست که بشه اذیتش کرد. خب الان جوون مردم چیکار کنه؟ باید ناچارنا سرم رو با مطالعه و نقاشی گرم کنم که شیطنت یادم بره. این مملی خان هم یه پست نمی نویسه آدم متنبه بشه ... والا مملکته داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام خاموش جان

نقاشی کن، یه چیز خوب، برا منم برفسسسست

نوشابه مون رو که بالا کشیدی لااقل برمون نقاشی برفست

مریم راد دوشنبه 7 اسفند 1391 ساعت 00:37

امیدوارم این روزای آخر سال که کار شما هم حسابی شلوغ می شه .. هر چند سخت اما به خوبی و خوشی بگذره :)

کسالت برطرف شد؟

بر طرف میشه

خاموش سه‌شنبه 8 اسفند 1391 ساعت 14:44

من؟ نوشابه؟ شیب ؟ بام؟
به خدا خیلی دوست داشتم زیارتتون کنم اما خب اصرار نکردم گفتم شاید تمایلی نداشته باشین. وگرنه برنامه ریخته بودم یه شب شام با روناک خانوم در خدمتتون باشم. این دفعه که نشد ولی اگر دوباره گذارم به تهران افتاد حتما نوشابه رو براتون میارم

ان شاء الله...

مریم راد چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 21:04

عید و تبریک بگم دیگه ؟!
رفتید تا تحویل سال بیاید!!!
آیا این درست است!

خیر...

سوال بعدی لطفن

سحر چهارشنبه 9 اسفند 1391 ساعت 23:25

سلام
والا همه هرچی به ذهنشون می رسید گفتن و شما تکذیب کردین و گفتین از اون نیست پس حتما دارین تمارض می کنین پنالتی بگیرین
ببخشید اولین کامنتو با شوخی گذاشتم البت ما قبلا در راستای اون خداحافظیتون یه کامنت بلند بالا گذاشتیم که موقع send کردن پرید و تمام زحمات بنده بر باد رفت
جدا خوشحلام باز می نویسین

سلام

من هم خوشحالم از این که باز هم می نویسم

جزیره پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 10:03

دقیقا این مدت که نبودی کجا بودی؟

زیر سایه ی باریتعالی و البته در حال کسب روزی حلال...

مریم راد پنج‌شنبه 10 اسفند 1391 ساعت 15:10

منم همینی که جزیره گف ...

ما شرمنده...

شاعرشنیدنی ست شنبه 12 اسفند 1391 ساعت 11:28 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

شاید فرشته چپی شمام تپل شده مث هانیه خاله مینا! واسه همینه که سمت چپتون درد می کنه! از شوخی گذشته منم یه مدت این مشکلو داشته رفتم متخصص قلب وعروق /شمام امتحان کنید انشالا که بلا دوره
به روزم

به چشم...

برمودا پنج‌شنبه 17 اسفند 1391 ساعت 19:17

سلام رفیق...
نبینم کسالت سراغتان بیاید...
سمت چپ که گفتید نگران شدیم...
نتیجه آزمایشات و نرمال بودن نوار قلب را در پست بعدی مرقوم فرمایید
اگر مولا بطلبد امشب میروم زیارت....هنوز ضریح جدید را ندیده ام...چه آن موقع که هر دو قم بودیم(من و ضریح) چه حالا که هردو کربلاییم
توفیق میخواهد دیگر....
که ما نداریم
ولی اگر طلبید میروم و دعایتان میکنم
فقط دعا کنید رو سیاهی من نشود عامل معکوس شدن استجابت دعا!

سلام برمودا جان

خوبم رفیق. خیلی خوب

شما هم سلامت باشی رفیق
ممنونم دوست من، بسیااااااااااار زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد