بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

کاش لااقل سمت راستی درد می کرد

چند ماهی است که شب ها با دردی کلافه کننده و مرموز از خواب بیدار می شوم. درست زیر کتف چپم تیر می کشد و درد آرام آرام تا روی شانه ام می خزد و همان جا ماندگار می شود.

اوایل گمان می کردم از عوارض آن یکی دو سالی است که مشت به کیسه می زدم. با خودم گفتم حتما آه کیسه ی بینوا دامنم را گرفته و دستم به این روز افتاده است. متوسل شدم به حرکات کششی و نرمش های متداول که این طرف و آن طرف از اثر بخشی شان در کاهش درد شنیده بودم، اما افاقه نکرد. در عوض یکی دو باری که پشت میز کار توسط تنی چند از همکاران در حین نرمش کردن و در حالی که کله ام را دو دستی چسبیده بودم و مثل جغد حول محور گردن می چرخاندمش رویت شدم باعث شد در محل کار به "آقای انعطاف" مشهور شوم و همکاران گرامی هر از گاهی پی جوی "زنگ ورزش" ما شوند لذا قبل از اینکه به اثر بخشی نرمش ها یقین پیدا کنم، کلهم بی خیال شدم. 


احتمال بعدی، درد معده ام بود. شنیده بودم یکی از عوارض دردهای دستگاه گوارش احساس درد در ناحیه ی کمر و زیر قفسه ی سینه است. با توجه به اندام پیچیده! و فیزیک!! نامتعارفم!!! با خودم فکر کردم ممکن است "درد" راه خود را در این هزار توی بی سر و صاحب گم کرده باشد و جایی بین چهار پاره استخوان و نیم سیر گوشتی که کتف چپم را تشکیل می دهند زمین گیر شده باشد. دقیقا و صرفا به همین خاطر روزی که برای علاج درد معده ام به دکتر مراجعه کردم اشاره ای هم به درد مرموز کتف هایم داشتم. دکتر هم بعد از این که سن و سال ام را پرسید و نگاهی به قد و بالایم انداخت گفت: "به پشت دراز بکش روی تخت". خوابیدم - از آنجا که دکتر، خانمی بود وجیهه ترسی از به پشت خوابیدن نداشتم - خانم دکتر هم جلو آمد و به منظور یافتن محل دقیق درد یک دقیقه ای شانه ی چپم را مالید. خداوند عوض خیرش بدهد، شاید دلیل اصلی بروز درد را نفهمید اما باور بفرمایید بعد از همان یک دقیقه مالش چند ساعتی از درد خبری نبود مضاف بر این که از جای دستان خانم دکتر بر روی پشتم چنان بوی عطری بلند می شد که اووووووف هر چند به محض رسیدن به خانه و تعویض لباس هایم دیگر نه از بوی عطر خبری بود و نه از آرامش بعد از مالش!!


دیروز در مسیر برگشت به خانه پشت سر دختر بچه ای راه می رفتم که دستش را داخل دست مادرش گذاشته بود و لاینقطع شیرین زبانی می کرد. دخترک از قول معلم شان می گفت: "روی شونه ی چپ و راستمون دو تا فرشته نشستن بعدشم کارای خوبمون رو فرشته راستیه می نبیسه کارای بدمونم فرشته چپیه. تازشم اگه هی کار بد کنیم فرشته چپیه هی تپل تر میشه، میشه عین هانیه ی خاله مینا اینا..."


دیشب موقع خواب وزن فرشته ای که روی شانه ی چپم نشسته را تخمین می زدم و به این فکر می کردم که کاش درد شانه ی چپم از عوارض مشت هایی باشد که سال های دور به کیسه می زدم نه اضافه وزن فرشته ای که دخترک می گفت...

نظرات 67 + ارسال نظر
belladona سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 15:45

فرشته نپل! چه تعبیر قشنگی واقعا
خوب از اونجایی که من نمی تونم افاضات نکنم باس بگم که نگران نباشین نه فرشته خانمه که هی داره تپل میشه و نه آه اون کیسه فک کنم با یه پماد رزماری حل شه ینی یکی از دوستای من بود که حتی تو نوار قلبشم یه امواج شرقی قمری داشت! تا این حد!

ممنون از راهنماییت بلادونای عزیز...

خاموش سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 16:55

برادر عزیز جناب مملی خان پس بذار من برات بگم:
رو شونه آدما 2تا فرشته اس، یکی خوبی ها رو می نویسه و یکی بدی ها رو . مال بعضی آدمها به خاطر برخی ویژگی های خاصشون فرشته سمت چپی بیکار میمونه و غصه دار میشه!به خدا گلایه میکنه پس من چیکار کنم وقتی این آدم هیچ وقت بدی نمیکنه
خدا هم بهش میگه تو هم خوبی هاش رو بنویس... این میشه که دو تا فرشته توی نوشتن خوبی های اون آدم با هم رقابت میکنن و نتیجه اش این میشه اضافه وزن پیدا می کنن و شونه مملی خان جان(آیکون تقلید از آوا خانوم) درد میگیره... بهله این جوریاس
تنتون سالم باشه رفیق

اینایی که گفتی در مورد من صدق نمی کنه خواهر جان
من هم به شدتبه فرشته ی کاتب اون هم از نوع منفی نویسش احتیاج دارم. شک نکنید. فقط امیدوارم سمت راستی پرکارتر و فربه تر از سمت چپی باشد

مریم راد سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 17:58 http://mmrad.blogfa.com

ریز بخند بچه

مریم راد سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 18:03 http://mmrad.blogfa.com

درمونش دو جلسه فیزیوتراپیه
مدیونین فک کنین ما آشنای نزدیک فیزیوتراپیست داریم

آب درمانی رفتم، شنا هم... تاثیر چندانی نداشت

جزیره سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 18:04

برای قلبت نباشه خدایی ناکرده
الان دکتر چی گفت؟

خانم دکتر (که ایزد عمر با عزت او را دهد) فرمودند:
علائمی که میگی راضیم نمی کنه که مشکل از معده یا قلبت باشه ممکنه از کار زیاد باشه اگه ادامه داشت باید نوار قلب بگیری

ما هم زیر لب گفتیم: خواهشن الان نوار قلب نگیرید که مشتمان باز می شود و خجل می شویم
هررررررررررر

بادمجان بم آفت ندارد رفیق

خورشید سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 18:16

من هم از شنبه که با بچه ها والیبال بازی می کردیم. هر دو دستم دارد از جا کنده می گردد.
از ان رو درک می کنم حالاتتان را.
خوب شین ایشالا زودتر.

اگه بدونی چند وقته هوس کردم یه ساعت والیبال بازی کنم و فرصت نمیشه

قدر این روزهات رو بدون خورشید جان

قطره سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 18:24 http://bidarkhab.persianblog.ir

نه برادر من دنبال فرشته چاقالو نگرد ! چه معنی داره آدمی که زن داره چشمش دنبال فرشته باشه اصن !!‌ این دردها که ده ساله با منه به خاطر کامپیوتره درد گرفته است !!‌

روناک و خانم جانمان هم همین را می گویند
امثال من و تو آخر پای کامپیوتر پیر و اسقاطی می شویم

البته شما که عمررررررن پیر نمی شی

سین بانو سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 18:37

احتمالا به خاطر مشتهایی ست که فرشته ی سمت چپ میزند چون حسابی حرصش از شما در آمده :)
آقای جعفری نژاد حتما یه دکتری برید خطرناک نباشه خدایی نکرده.

ینی میگی با هم درگیر شدن؟!

ممنون سین بانوی عزیز، مورد خاصی نیست ان شاء الله

آوا سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 19:56

فرشته های چپ و راست ِشانه هایمان
......رفتم به آن روزهای خوب بچگی
کاش زمان ِ من همانجا میماند.....ای
کاشی وجود ندارد..........کاش قدر
حال ام رابدانم و قدر زحمت فرشته
هایم را...کاش بجای اینکه چپم پر
باشد و بروم،اینبار راستم پرباشد
و بروم..مرررررسی..پست قابل
تاملی بود.......................
یاحق...

کاش زمان همه ی ما در همان روزها متوقف می شد آوا جان

قاصدک سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 20:03

من ترجیح میدم سکوت کنم

آورین، چه دختر ساکت و بی سر و صدایی

بهارهای پیاپی سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 20:14 http://6khordad.blogfa.com

وجه دیگرش اینه که ممکنه ناشی از لگدهای فرشته سمت چپ باشه. البته لگد زدنش دوتا معنی می تونه داشته باشه: 1- بابا مردم از بیکاری خب یه کاری بکن دیگه. 2- ای بابا آروم تر نمی رسم اینقدر تند تند بنویسم

گزینه ی 2

وجه بعدی لطفن

عاطفه امیدوار سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 20:27

هر کی ندونه من که خوب می دونم تو خودت چه فرشته یی هستــــــــــــــــــــی
پس نگران فرشته نباش ولی بد نیست یه نوار قلب بگیری ایشالا که به خاطر کار زیاد با کامپیوتر

بابا بی خیااااااااااااال

تولدت کی بود یه کادوی با حال برات بگیرم؟!

الهه سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 21:58 http://khooneyedel.blogsky.com

سلام برادر جان
نگفتی خانوم دکتر چی گفته...از معده هست یا نه؟
نمیخوام بترسونمت ها...ولی اگر از معده ت نباشه، ممکنه مسئله مربوط به قلب باشه...حتماً یه چک آپ از قلبت انجام بده...بعد از چک کردن وضعیت قلبت برو پیش یه متخصص مفاصل یا ارتوپد ماهر...و در ضمن یه آزمایش کامل خون بده که اوره و چربیت رو چک کنن....

علیک سلام خواهر خانم

گفت که ممکنه نه از معده باشه نه از قلب، ممکنه به خاطر کار زیاد با کامپیوتر باشه

دو ماه پیش یه چکاپ کامل رفتم به سلامتی هم چربی داشتم هم قند خون

حالا هم روناک روزانه کلی کرفس و هویج به اسم فیبر می بنده به هیکلمون

الهه سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:02 http://khooneyedel.blogsky.com

دو نکته روباید بگم در اینجا:
فکر نکن نفهمیدم هااا!روی تخت روی شکمت دراز کشیدی نه به پشت...اگر به پشت دراز میکشیدی که نه مرد و زن بودن دکتر مهم بود نه خانوم دکتر میتونست ماساژت بده!

بعدش هم اون قضیهٔ فرشته ها بیسیااار لطیف بود...من رو برد به بیست سال پیش و قصه های مامان بزرگم...گرچه باور درستی نیست اما از حیث نوستالژی دوستش دارم...

آره دیگه منظورم از "به پشت خوابیدن" همون "روی شکم خوابیدن" بود

به درست بودن یا نبودنش کاری ندارم اما بودنشون به آدم حس خیلی خوبی می ده

قبول داری الهه جان؟!

نرگس ۲۰ سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:04

سلام جناب
بیماری به دور باشه انشالا

یک چکاپ بفرمایین لطفا که خیال همگی راحت بشه
البته از اینکه با ماساژ دردش چند ساعتی بهبود پیدا کرده احتمال زیاد درد عضلانی(گرفتگی) هست و مورد خاصی نیست
(آیکن کسی که از بس دکتر رفته و درد کشیده اطلاعات پزشکیش در حال کامل شدنه!!)

سلام نرگس خانم

بیماری که نیست، کسالت است و به امید خدا رفع خواهد شد

ممنون نرگس جان

پروین سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:16

اظهار همدردی شدید و فجیع محمد جان
خوب شدی راهش را به من هم بگو.
پارگی تاندون شانهء راست و درد شدید کتف و شانه ۸-۹ ماهی است که گرفتارم کرده و طب سورنی و فیزیوتراپی و ورزشهای مداوم بعدی و ماساژتراپی همه فقط تسکین موقت بوده اند برای این درد
دکتری که برایش کار میکنم میخواهد بفرستدم سراغ متخصص ارتوپد برای تزریق کورتون. من موافقت نکرده ام. اما گاهی ار فرط استیصال میگویم فردا میگویم برایم ورقهء ارجاع را بنویسید :(

امیدوارم خیلی زود بهتر شید پروین بانو جان
در مورد کورتن شنیده ام که مضراتش از فواید مقطعیش بیشتره

باغبان سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:29 http://laleabbasi.blogfa.com

آقا اجازه!
دردی که آدمو از خواب بیدار کنه باید جدی گرفته بشه!
لطفا پیگیر باشین...
...
آقا اجازه
نگاه جالبی بود به فرشته ها!
منم ده سالی هست درد کتف چپ رو دارم
یه جایی شنیدم سلام آخر نماز رو که میگیم و سرمون رو به چپ و راست برمیگردونیم در واقع داریم به فرشته هامون سلام می کنیم!
صبح یادم باشه بعد سلام یه صحبتی با فرشته چپیه داشته باشم!!رژیمی چیزی!!

پیگیرم باغبان عزیز

کرفس بده به خوردش (فرشته چپیه رو می گم)، نخورد با تو سری بده به خوردش...
روناک هم همین کار رو با من میکنه

طـ ـودی سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:33 http://b-namoneshon.blogsky.com/

بابا خب کیسه بکس ها هم دل دارن خو!!
حالا شما علی الحساب یه سر به اون باشگاه بزن و یه حلالیتی بطلب، قول میدم از هزار تا دوا درمون و نرمش و اینا بهتر باشه، اصن دکتر واسه چیه،همون برید باشگاه حله ایشا...
البته اگه کیسه بکس هاش کینه ای نباشن و بشه با دوتا نازی نازی چه ملوسی مخشون رو زد و راضیشون کرد، والا که مرا در درد خودتان شریک دانسته و بدانید که صمیمانه دعا میکنیم غیر از کیسه بکس چیز دیگه ای نباشه که بهش مشت و لگد زده باشی

میشه بگی دل کیسه بکس دقیقن کجاشه؟!
خو کیسه بکس که همش دله که...

والا مشت که چرا اما یادم نمیاد زیاد اهل لگد پروندن بوده باشم

ممنون طودی جان

نرگس۲۰ سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:43

خب ببخشید در انتخاب کلمه مناسب دقت ننمودم

همون کسالت...انشالا فرسنگها از شما به دووووووور باشه


رفع شدنش که حتما رفع میشه ...فقط زودتر اقدام کنید لطفا

واسه چی ببخشم؟!
احیانن حرف بدی زدی که من متوجه نشدم؟!
تو دلت فحش دادی آبجی نرگس؟!

به چشم خواهر جان
در دست اقدام است شوما خیالتان راحت باشد

ممنون که به فکری خواهر

مریم انصاری سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:46

تنتون دُرست، آقای جعفری نژاد.

دم شما هم گررررم خانوم انصاری عزیز

مادام سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:48 http://nemsees.blogfa.com

سلام.چه عججججججججججججججب...
خیلی قشنگ بود....
الهی بگردم تو تموم مدت خوندن پاراگراف یکی مونده به اخر و گذاشتن کامنت داشتم هانیه تپله خاله مینا اینارو تصور میکردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!....
چه موجود نازنینی باید باشد....و ایضا ان خانم دکتر خوش دست
بهتر شید انشالله....

علیک سلام ماداااام

شوما نگران نباش، هانیه هم رژیم میگیره درست میشه ایشالا


ممنون دوست من، خیلی زیااااد

زهــرا سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 22:57

اصلا به دلتون بد راه ندید.. هیچی نیس
اینا همش ناشی از کار زیاد و خستگیه
.
تعطیلات عید نزدیکه جناب..
استراحت و گردش سر حالتون میاره..
..
نکنه اینو بهونه کردید که از زیر امر خطیر خانه تکانی و کمک به روناک بانو شانه خالی کنین؟!!

تو باهوشی زهرا اما این دلیل نمیشه اینقدر راحت و یک باره مشت من رو باز کنی...

ولی خداییش راستشو بگو از کجا به نیت پلید من پی بردی؟!
هررررررر

طوطی سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 23:03

یه درصد فک کن یه پرسپولیسی فرشته ی چپش چاق باشه اصن
یا میتونه از علائم آرتروز باشه . یا کار زیاد با کامپیوتر. که البته با توجه به سن شما دومی محتملتره رفیق.
همیشه سالم و سرحال باشی ایشالا.

پرسپولیسی ها فقط یه چاق دارن اونم "سلطانــــــــــــــــــــــه"

ممنون طوطی جان
شما حرفت سنده، هر چی نباشه سرت تو کاره

الهه سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 23:10 http://khooneyedel.blogsky.com

دم روناک جان گرم...خوب کاری میکنه خان داداش...قدر بدون...و از من میشنوی به طور جدی دنبال کن قضیهٔ این درد رو...شوخی نگیر خواهشاً...اسم بادنجون بم و اینارو هم نیار که خشن میشما!

بلههه...قبول دارم اون حس خوب رو...حالا فرشته های چپ و راست که بهونه ن...اصل کاری اون بالای سریه که اگر حضورش رو حس کنیم همه چی حله....

الهی که همون بالای سری هوای خان داداش ما رو داشته باشه و سلامتی کامل بهش بده...بلند بگو آمیییین

قدر می دونم والا...
خیالتان راحت، جون دوست تر از اونی هستم که بیخیال سلامتی بشم. پیگیر هستم

اصل کار همون بالا سریه و ممنون از مهربانی و دعای خوبت خواهر جان

فرشته سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 23:21 http://houdsa.blogfa.com

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد خان داداش...

و خیلی حرفای دیگه.....................

ارادتمندیم و خیلی حرفای دیگه...

مریم راد سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 23:22 http://mmrad.blogfa.com

سلام مجدد
برادر جعفری نژاد از یه دکتر دومست پرسیدیم
من نگفتم ولی پرسید رشته اشون کامپیوتره
ما هم تایید نمودیم ...
گفتن واسه کار زیاده

البته شما باز هم چک کنید
ولی ایشون می گفتم معمولا افرادی که زیاد کار می کنن با کامپیوتر آرنجشون نباید بدون تکیه گاه باشه
یعنی زاویه سیستم باید یه جوری باشه که آرنج دست چپ که داره با موس کار می کنه رو میز باشه
اینا دیگه
شما چند روز با سیستم کار نکنید خوب می شوید
این کار نکردن شامل وبلاگ نوشتن نمی شه ها

سلام مریم جان

ممنون دوست من

به روی چشم، رعایت می کنیم فرمایشات شما و دستورات دوست پزشکتان را و به شدت سپاسگزارم...

مشق سکوت- رها چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 08:51 http://www.mashghesokoot.blogfa.com

با توجه به اینکه این درد با ماساژ ازبین رفته احتمالا یه گرفتگی عضلانی هست احتمالا! اینقدر بد میشینیم و بدون تحرکیم که هممون هر چند وقت یه بار همینطوری میشیم
امیدورام هرچی زودتر خوب بشه

کاش یه روز بیاداین فرشته سمت چپیه بیکار بمونه

ممنون رها بانوی عزیز

کاااااااش... هر چند بیشتر دست خودمونه دور و نزدیکیه این روز

میلاد چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 09:08

السلام علیک یا شیخ مملی هوای ایرانینا

بلا به دور برادر

نبینیم مملی سرحال و سرزنده ی ما درد داشته باشه

گفتنی هارو همه گفتن، سفارشاتم همه فرمودند، و از همه مهم تر روناک خانم مهربان هم در کنارته و نمیزاره سهل انگاری کنی
دیگه چیزی نمونده ما بگیم، جز اینکه مراقب خودت باش

البت فقط من یه نکته بگم جهت مزاح، من نمی دونم این فرشته ها چرا هرچی در مورد من نوشتن تو شکمم ظاهر شده، یکی نیست بگه نمیشد رو بالا تن بنده کار کنن، یکم عضله معضله پیدا کنم

فعلا که سنگینی نوشته هاشون همش افتاده در شکم ما

علیکم السلام دوست تپل و نرم من

نخواهی دید خیالت راحت

به چشم قرباااان، مراقبم

شما هم بد به دلت راه نده، ایشالا که باده
هرررررررررر

بالیق چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 10:40 http://www.zendegiyebaliq.blogfa.com

ای وای!! مگه شما برگشتین؟!!!

سلام

ای وای؟!!

ینی اینقدر بده که برگشته ام؟!!

رها چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 10:59

سلام بر جناب بلاگر عزیز
چه تعبیر زیبایی!
اما فکر نمکم مشکل از فرشته دست چپ باشه... احتمالا همون گرفتگی عضله ست....
چرا یوگا رو امتحان نمی کنید؟ (تازه نیم ساعته از کلاس یوگا برگشتم، دارم تبلیغات می کنم! :دی ) اما جدی امتحان کنید! تا این جایی که من می بینم یوگا برای هر دردی درمان داره...
شاد و سالم باشید

علیک سلام رها خانم

یوگا؟! من؟!!
باور کن چند وقته می خوام یه ساعت خالی پیدا کنم هفته ای سه روز برم استخر پیدا نمیشه دیگه چه برسه به "یوگا"

ممنون دوست من

صبا چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 11:00 http://daily90.blogfa.com

سلام.تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد...
انشالله که چیز خاصی نیست ولی پشت گوش نندازید و پی گیر درمانش باشید.موفق باشید و سلامت.

سلام

به چشم خانم معلم جان

محمد مهدی چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 11:16 http://mmbazari.blogfa.com



سلام رفیق عزیز

اگر شما همان محمد حسین خودمان هستی که شک ندارم مخ فرشته ها را هم خواهی زد ...

تنت سلامت و عزتت روزافزون باد

سلام رفیق عزیز

دستت درد نکنه دیگه ینی محمد حسینی که شما می شناسین "مخ زنه" دیگه؟!!

هررررر

ممنون محمد مهدی جان

خاموش چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 12:09

آقا ما کاری نداریم مال کار زیاد با کامپیوتره یا نشستن پشت میزهای شیک هما! یا معده یا هرچیز دیگه ای...
شما باید زود خوب شین این یه دستوره
آخه ما یه مملی بیشتر نداریم که

اولا که میز کار ما چندان هم شیک نیست، تازه پیچ یه طرفش هم مدتهاست که لقه

به چشم...

خدا مملی هاتون رو زیاد کنه

عاطفه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 13:46

جناب جعفری نژاد سلام خواهشا شما تشریف ببرید یه نوار قلب و یک سونوگرافی از (کیسه صفرا) انجام بدید ایشالا که دلیلش مشخص و حل میشه.سنگ کیسه صفرا اغلب به کتف راست منتشر میشه اما تو این زمونه هیچی عجیب نیست

به چشم بانو
البته از لحاظ سنگ صفرا خیالم راحته چون مدتی قبل چک آپ شد و مشکلی نبود

ممنون دوست من

زهــرا چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 15:18

اختیار دارین جناب جعفری نژاد.. با هوشی از خودتونه
.
بهتون قبلنا گفته بودم که یه برادر دارم بسی بسیار شبیه شماست(از نظر اخلاق و شوخ طبعی و ...)
..
امان از دست شما آقایون

ینی تا این حد به هم شبیهیم؟!

نیمه ی گمشده ی من رو ببوسین و بهش سلام برسونید و بگید اساسن تنبلی طعم عسل میده

هرررررر

دانیال چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 20:28 http://poshteparchin.ir/

محمدحسین چه کردی که با بیست و چند سال عمرِ ناقابل وزر و وبال سیئات داره کمر که نه ـ از این بابت برو خدا رو شاکر باش، آره! ـ، اما کتف‌ات رو ناکار می‌کنه؟ هان؟

والا هیچی، همون کارایی که اغلب آقایون می کنن

البته نا گفته نماند که من راست دست هستم پس فکر بد نکن اخوی

خاموش چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 22:25

ببخشید ها آقا دانیال چرا مملی خان ما رو دچار صغر!!! سنی می کنید آیا؟؟؟ بیست و چند سال؟؟؟؟؟؟؟؟
یهو بگو مملی جای نوه ی منه خیال همه رو راحت کن

مگه تو چند سالته بچه؟!!

خیلی باشی بیست بیست و دو ساله، آخه نوه ات کجا بود

ف رزانه چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 23:43

از چی شروع شد و به کجا ختم شد، خیلی زیبا بود و لبخندی از روی رضایت بر لبانمان آورد

تنتون سلامت باشه و دلتون شاد. انشاا.. که چیزی نیست

خوشحالم که خوشتان آمد

ممنون دوست من

مریم راد پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 00:05 http://mmrad.blogfa.com

دوباره پنجشمبه جمعه شد

تا شنبه نمی نویسن؟

بد عادتمون کردین ...

عادت بد و بد عادت بودن کلی با هم فرق دارن پس زیاد نگران نباشید

دانیال پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 00:22 http://poshteparchin.ir/

خاموش جان خب "چند" عددی‌ست بین سه تا نُه. آره رفیق. ممدحسین هم دیگه ته‌ته‌اش جخ همین‌قدر عمر کرده باشه.والا.

بعد هم اخوی جان حالا شما زیاد دل بد مکن. بذار به حساب سنت الهی تکفیر. داره حساب اون اندک گناهانی رو که مرتکب شدی تو همین دنیا باهات صاف می کنه که فردای قیامت کارنامه‌ت رو بذاره زیر بغل راستت و یک‌راست روانه‌ی بهشتت کنه بری اون‌جا بشینی ور دل کلی حوری و غلمان و از زیبایی‌های روضه‌ی رضوان لذت‌ها ببری کافی و وافی...

داداشم شما هر چی بگی سنده...

فقط قربونت شما که سرت تو کاره میشه ما رو روشن کنی که اونجا (تو بهشت) میشه حوریت رو انتخاب کنی یا نه به صورت تصادفی یکی رو می ذارن تو بغلت

باور کن دغدغه دارم که می پرسماااااا

زهــرا پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 17:16

والا از خدا که پنهون نیس از شما چه پنهون تموم شوخی هاتون برای من آشنا و قابل درکه
.
بزرگی تون رو میرسونم..سلامت باشین
..
برادر جان، شماها به صورت بالقوه با تنبلی عجین هستید، وای به روزی که این پیغام شما رو هم برسونم به نیمه گمشده تون
جواب عیالشون رو چی بدم؟

اصن چه معنی داره آدم به زن برادر جواب پس بده؟!!
اصن چه معنی داره خاهر شوئر از زن برادر بترسه؟!!

آخر الزمون شده انگاری، واو واه

مریم راد پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 22:37 http://mmrad.blogfa.com

بله که کلی توفیر داره با هم

سهیلا پنج‌شنبه 3 اسفند 1391 ساعت 22:46

آقای پناهی عزیز من الان دقیقا یهویی از خاموشی دراومدم و روشن شدم که یه پیشنهادی بهتون بدم چون خیلی شما و وبلاگتون رو دوس میدارم و مدتهاست که خواننده ی شما بودم نه اون خواننده هاااا...این خواننده...
گرفتی داداش منظورم رو که ؟
و آممما پیشنهادم ....ازتون خواهش میکنم اگه کسی رو سراغ دارید که بادکشی سنتی رو بلده حتمن حتمن برید و انجامش بدیدوانشاالله موقعی که خوب شدید بیایید در حقم دعا و برای درگذشتکانم طلب مغفرت و آرامش کنید...اوکی
با تچکرررر..........خواننده ی یهویی روشن شده

جعفری نژاد هستم، آقای پناهی و خانواده ی محترمشون طبقه ی چهارم می شینن ( آیکن "این ساختمان سه طبقه است و توسط دوربین های مدار بسته کنترل می شود" )

در مورد پیشنهادتون باید عرض کنم، به چشم، اگه جای تمیز و مورد اعتماد و البته چشم پاکی رو پیدا کردم حتمن مراجعه می کنم

ممنون دوست من
و خوشحالم که روشنید

مریم راد جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 12:40 http://mmrad.blogfa.com

دقت کردین کسی به موضوع عطر و خانم دکتر و اینا گیر نداد

حالا هم که کسی دقت نکرد جنابعالی تو بوق و کرنا کن

آسایش نداریم، شاید من خواستم به صورت دوره ای یه سری به این خانم دکتر بزنم -صرفا به منظور چک آپ- ببین یه کاری می کنی روناک کلن ویزیت شدن توسط "پزشک زن" رو ممنوع کنه برامون

نرگس۲۰ جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 16:05

چه خبرا؟
اقدامات لازم را که انجام دادین؟
بهترین که انشالا؟

خبر سلامتی آبجی خانووووم

در دست اقدام است

بهتر می شم، قول می دم

عاطی جمعه 4 اسفند 1391 ساعت 23:38

سلام.
امیدوارم ب زودی این کسالت برطرف بشه و هرگز هیچ نوع کسالتی سمت شما نیاد:دی.

و باید بگم این نوشته ی زیبارو خیلی دوست دارم و خوشحالم ک خاننده ی وبلاگ زیبای شما هستم:گل ل ل ل ل

تنتون سلامت و همیشه شادباشید:دی:گل(آیکون مجری تلوزیون:دی)

علیک سلام عاطی جان

منم خوشحالم که مخاطبایی مثل شما دارم و ممنون...

آفو شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 10:30 http://www.asimesar.blogfa.com

من خیلی وقته پایین کتف سمت راستم درد میکنه ... اونقدری که شبها راحت توی خواب نمیوتنم بخوابم و بچرخم و با هر حرکتی از فشار درد بیدار میشم .
من به هیچ کیسه ایی مشت نزدم ... حتما خوبی هام زیاد شده ...

بعید می دونم... شاید چیز سنگین بلند کردی

مریم راد شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 10:59

شیب! بام!بوق !کرنا!
نکته ی جالبی بود خواستم نظرتان را جلب کنم

جلب شد... ممنون

سارا شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 16:16 http://sazesara.blogfa.com/

دست هایی که می سازند، مقدس ترند از لب هایی که ذکر می گویند...

روزتون مبارک جناب...

ممنون سارا جان

هر چند کار ما زیاد ساختنی نیست، بیشتر خرابکاری دیگران رو درست درمون می کنیم

قاصدک شنبه 5 اسفند 1391 ساعت 16:39

روزتون مبارک مهندسای مملکت

ممنون قاصدک جان...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد