بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

جور دیگر باید دید ... شاید

یک شب تا صبح بیداری کشیدن ، آن هم به لطف معده ی عصیانگری که درد را بدون کمترین ملاحظه و در نظر گرفتن سی سال حق آب و گل از دستگاه گوارش ام به مقصد اقصی نقاط بدن صادر می کرد کافی بود برای فهم این واقعیت که به عنوان یک شِبه آدمیزاد ساختار دستگاه گوارشم تفاوت های بنیادین با دستگاه گوارش مارهای پیتون دارد و دقیقا به همین دلیل بسیار محتمل است که " بلعیدن " بهترین شیوه ی غذا خوردن برای من نباشد .

بلافاصله بعد از آن درد جانکاه و آن تجربه ی مزخرفِ شب بیداری تصمیم گرفتم طی یک معاهده ی دو سر بُرد با معده ی گرام ضمن کاستن از حجم کاری ایشان ، در حال تناول غذا به محتویات دهانم شانس بیشتری برای معاشرت با دندان ها بدهم و عجله ای برای فرو دادنشان نداشته باشم که فرو دادن سرنوشت محتوم آن بخت برگشته هاست و ناگزیرند از پذیرش آن ... در عوض معده جان متعهد شدند زین پس کمتر سر ناسازگاری بگذارند و سر به راه شوند .
به عنوان راقم این سطور و یکی از طرفین این معاهده مفتخرم به حضور انور تان برسانم تا لحظه ی نگاشته شدن این خطوط هر دو طرف این معاهده بر مفاد آن پایبند بوده و شکر خدا همه چیز در امن و امان است ... بعد از آن روز لذت غذا خوردن برایم دو چندان شده ، از آن روز با مزه ها ، با مزه کردن آشنا شده ام


و اما الغرض؛

داشتم فکر می کردم به شباهت های دیدن و بلعیدن ، به این که چه قدر خوب است عادت کنیم به مزه مزه کردن تصاویری که می بینیم ...

به این که " دیدن " محصول یک فرایند کاملا مکانیکی است . محصول جاری شدن تصاویر از دریچه ی چشم ها به مجرای اعصاب بینایی و سرازیر شدنشان به مغز جهت تجزیه و تحلیل اولیه ...

اما نگاه کردن یعنی منطق بصری ، یعنی تصفیه ی تصاویر داخل حوضچه ی خوش بینی ها و بدبینی های مان ، یعنی آغشته شدن تصاویر به آنزیم های مختلف ِ " بینش " آدمیزاد ، یعنی جاری شدن تصاویر در رگه های شعور آدمی ... فکر می کردم به این که برای " نگاه کردن " نیازمندیم به اطلاعات و شناخت ...


حالا برویم سراغ عکس های پست قبل و تفاوت هایشان از نگاه من که البته با توجه به این که از تاریخ دقیق گرفته شدن عکس ها مطلعم کارم کمی آسانتر بود . عکس سمت راست مربوط است به شب عروسی آقای پدر و خانم جان یعنی دقیقا " هفدهم خرداد 1358 " و عکس سمت چپ را بیستم شهریور امسال گرفتیم .


1- جوان تصویر سمت راست دلش گرم است به تحولات ماه های اخیر ، پرونده ی کوچیدنش به ینگه دنیا را بوسیده و انداخته کنار و در رویاهایش اینجایی که ایستاده را مستعد ترین نقطه ی دنیا برای " بهشت شدن " می داند اما مرد تصویر سمت چپ نا امید از بهشت رویاهایش با جدیت کوچیدن را به فرزندانش پیشنهاد می کند .


2- جوان تصویر سمت راست نگاهش به آینده است و به لحظه ای که در آن قرار دارد می خندد اما مرد تصویر سمت چپ نگاهش به گذشته است و این طور که پیداست دلیلی هم برای خندیدن پیدا نمی کند ، پس لبخند می زند .

 

3- جوان تصویر سمت راست با " یارانه "  بیگانه است و مرد تصویر سمت چپ با " رایانه "


4- جوان تصویر سمت راست روزی 8 ساعت کار می کند و مرد تصویر سمت چپ روزی 12 ساعت


5- به فاصله ی دکمه ها در عکس سمت راست توجه کردید ؟

مرد تصویر سمت راست ، بی خبر از مفقود شدن دکمه ی پیراهن دامادی اش به دوربین لبخند می زند اما مرد تصویر سمت چپ ، بعد از آن شب کسی را دارد که حواسش به همه چیز هست ، حتی به دکمه ی پیراهنش



نظرات 86 + ارسال نظر
نرگس۲۰ سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 21:50

اول
هورااااااااااا

آورین آبجی نرگس ، آوریــــــــــن

مادام سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 22:19 http://nemsees.blogfa.com

چه کردی شما اقای بلاگر ...
سلام................

سلام و خوش آمدید

راستی من محمد حسین هستم نه محمد رضا

نرگس۲۰ سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 22:29

اون دکمه که گفتین اصلا دقت نکرده بودمااا

چه ریزبین هستی شما

انشالا همیشه سایه پدر بالای سرتون باشه

و انشالا یه روز هم تصویر خودتون رو اینجا ببینیم در همین سن و سال پدر...سرزنده و شاداب

ممنون آبجی خانوم

بهارهای پیاپی سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 23:07 http://6khordad.blogfa.com

من تنها تفاوتی که توی اون دوتا عکس دیدم فاصله ی دکمه ها بود. بعد باخودم گفتم حتما لباس های اون زمان رو آزادتر از الان می دوختن به تبع افراد و اجتماع. و بعدتر ابخودم گفتم اما آقای بلاگر منظورش تفاوت های ظاهری نیست و راستش اصلا حوصلم نمیشد کامنت بذارم و فقط می خوندم و تماشا می کردم ببینم آخرش چی میشه.

تو نمی خوای به جنگ با این ژن تاثیر گذار شیرازیت بری ؟!

عام حوصلم نَمکشه و حالیشُ ندارم از دهن شما شیرازیا نَمیوفته هاااا

هرررررر

طوطی سه‌شنبه 3 بهمن 1391 ساعت 23:16 http://ghodghod.blogfa.com/

واااااااااااااای تفاوت شماره ی 5 عالی بود، فقط یه پرسپولیسی میتونه همچین چیزی رو بنویسه

فقط کسی که خودش نصف پیرهناش یه زمانی دکمه نداشته می تونه یه همچین چیزی رو کفففففش کنه

جزیره چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 00:16

ایییییییییییییییییییییییییییییی چرا عکستو عوض کردی مادر؟
این دیگه چه عکسیه؟
به حق چیزای ندیده و نشنفته؟!
دوره اخر الزمون شده،ملت چه عکسا میزارن. نزار اقا این عکسو، ادم همچین خوف ورش میداره مادر

مادر عکسم تکراری شده بود گفتم یه عکس خوب از " استاد اسدی " بذارم بچه ها حالشو ببرن ولی خوب عکس خوب از ایشون پیدا نکردم عکس نعیم سعداوی رو گذاشتم با کلاه شاپو

جزیره چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 00:24

بنده خودم واسه پست قبلی کامنت نوشته بودم و تازه به گزینه ی 2هم اشاره کرده بودم ولی میدونی جدیدا یه عادت عجیب غریبی پیدا کردم، میام پستا رو میخونم،نیت میکنم کامنت بزارم،نصفه میپرم بعد حسم میپره. بعد میبینی کلی صفحه ی کامنت باز شده دارم که تو هرکدوم یه چیزی نوشته ،بعد یهو قاطی میکنم و همه رو میبندم. تازه جدیدن لب تابم رو هم به طرز وحشیانه ای میبندم،اینجوری که قبل از اینکه کامل خاموش شه درشو میبندم بعد میره تو کما، تا درشو باز میکنم یهو صفحه ش میاد بالا و میفهمم بسته نشده بوده، بعد فک کنم داغون شه، بعد حالا الان داری فک میکنی چه ربطی داشت این خاطره به پست شما؟بعد خب ربطی نداشت که، حالا همه چی تو این دنیا مربوط بود به هم که شما به ما گیر دادی. بعد دیگه دارم چرت میگم دیگه:دی



خواستم اخرش بعد از تشکر از شما به خاطر صبرتون و خانواده ی رجبی به خاطر حضور پر از مهرشون بگم که خودم میدونم خیلی "بعد" نوشتم، یهو انگ تیک داشتن به دختر مردم نزنیا، همینجوری بعد بعد کردم که ...که....دلیل خاصی نداشتم فک کنم آزار یا شاید حتی کِرم داشتم!!!!!!!!!!!!!!!
چه کامنتی شددوباره هم نمیخونش و غلط املاییاشو هم درست نمیکنم

شینیم بینیم باااااااو

اصن تو رو چه به لپ تاپ ، بیشین " اسم فامیلتو " بازی کن دخترررررم

برمودا چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 02:56

چه صغری کبرایی چیدید واسه این نتیجه!

تحلیل و ریزبینی شما خیلی خوب بود...چون اطلاعاتتون بیشتر از همه بود!

صغری ؟ کبری ؟ شیب ؟ بام ؟

بله ، چون دانسته هام در مورد این دو تا عکس بیشتر بود ، دانسته هایی که به " نگاه " کمک می کنند

پروین چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 03:28

چقدر قشنگ نوشتی
من عکس ها را الآن دیدم. تفاوت ها را خیلی قشنگ گفته ای. مردم همدورهء جوان سمت راست چقدر امیدوارتر از همدوره ای های مرد محترم سمت چپ بودند.
خدا پدر عزیزت را برایت حفظ کند. و خانم جان محترم را هم

ممنون پروین بانو جان

باید باور کنیم که " امید " ، آن روزها خیلی دم دست تر و باور کردنی تر بود . متاسفانه البته

پروین چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 03:32

عکس ها را دقیق تر نگاه کردم. ببین محمد آقا بیخود برای پدر عزیزت روضه نخوان. الحمدلله هنوز هم در چشمانشان برق امید و شادمانی میدرخشد. لبخند جوانی شان شیطنت آمیزتر است. رنگ و بوی جوانی دل و روح دارد.
الهی همیشه لب هایشان به خنده مزین باشد. هوس کردیم خانم جان عزیز را هم زیارت کنیم.

اتفاقن روناک هم بعد از خوندن نوشته گفت که زیاد بابا رو نا امید نشون دادی ، اما راستش قضیه اینه که من زور زدم " مرد " داخل این دو عکس را نماینده ی یک نسل معرفی کنم ... نسلی که یک روز امیدوار تر ، پر شور تر ، خنده رو تر بود و حالا باید باور کنیم که نیست ...

لطف دارید پروین خانم جاااان

پروین چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 04:21

چقدر کامنت های پست پیش قشنگ بودند. چقدرررر

اصن واسه همینه که رفیقای اینجام رو اینقدر دوست دارم دیگه ، بس که خوش کامنتن

عاطفه امیدوار چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 08:31

لازمه بگم تو هنوزم باهوش ترین جانداری هستی که می شناسم .

خیال ندارین بیاین سمت ما با روناک ؟

شاید به این دلیل که یه مشت خنگ ریخته دور و برت مثلا یکیش همون یاشار

خیال که داریم ، اما به غیر از خیال یه سری ملزومات دیگه هم می خواد که فعلن اونا رو نداریم

تلخند خانم چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 08:32

درود

و چقدر تفاوت داشت این تفاوتها اگر پرونده ی کوچیدنشان به ینگه دنیا را نبوسیده بودند و به کناری نگذاشته بودند

تنشان سلامت، خط عمرشان بلند و گاهشان همواره پرامید

سلام دوست من

بله ، احتمالا خیلی تفاوت می داشت ... متاسفانه

ممنون رفیق

تلخند خانم چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 08:34

منظور از گاهشان، نگاهشان بود که انگشتان ما با فکر ما هماهنگ جلو نرفتند و نون را از قلم انداختند

بدون اصلاحات هم عزیزید

محمد مهدی چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 09:04 http://mmbazari.blogfa.com




سلام

کاش دنیا هم کمی بیشتر ما را مز مزه میکرد ....در حال بلعیده شدن هستیم ...

سلام

داداشم قبل از بلعیده شدن حتمن یه سر بیا ببینیمت که شدیدن مشتاقیم به زیارت تان

باغبان چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 09:14 http://www.laleabbasi.blogfa.com

آقا اجازه
منم با پروین موافقم در مورد کامنتهای پست قبلی

آقای پدر و خانم جان و پروین جون و همه کامنتهای پست قبلی لایییییییییییییییییییییییییک!

ممنون آبجی خانوم گُلــــــه

خاموش چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 09:14

اهوم...
(کامنت گذاشتن به سبک مملی)

بهتر شدید ان شاء الله ؟

امیدوارم که خوب باشید همیشه

مریم راد چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 09:18

لایک به کامنت اول جزیره :))... چیه خو.. شما که گوش نمی کنی ... حداقل ما لایک می تونیم بزنیم که :)

من دکمه ها رو ندیم :) الحق و الانصاف که شما در آن یافتن تفاوت تصاویر خبره هستید :)

یه تلخی داشت این تحلیل ... یه غم گذشتن...

یک روایت معروف هست که می گوید : " به طناب جزیره چنگ میندازید و داخل چاه نشوید ... اینطوری شاید به یه جایی رسیدید "

آوا چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 10:14

چقدر جالب بود نوع نگاهتون به قضیه
گوارش و شباهتهای دیدن وبلعیدن.
' نگاه کردن یعنی منطق بصری ،
یعنی تصفیه ی تصاویر داخل
حوضچه ی خوش بینی ها و بد
بینی های مان ، یعنی آغشته
شدن تصاویر به آنزیم های
مختلف ِ " بینش " آدمیزاد ،
یعنی جاری شدن تصاویر در
رگه های شعور آدمی' عالی
بود......انشاله درد معدتون
خوب بشه.خیلی درد بدیه.
تفاوت نوشت در مورد
عکس پدرتون جالب بود.
یاحق...

شکر خدا دردهای زیادی را تا به امروز تجربه نکرده ام اما بی شک درد معده تا به امروز بدترینشان بوده ... امیدوارم خدا نصیب هیچ کس نکند

ممنون آوا جان

سمیرا چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 10:38

آقا قبول نیست ، قراربود ما اختلافات دو عکس را پیدا کنیم!
از کجای این عکسا میتوان تشخیص داد یکی با رایانه بیگانه است و دیگری با یارانه!
یا یکی 8ساعت کار میکرده و دیگری 12 ساعت!الان من کسایی را سراغ دارم که قبلا 12 ساعت کار میکردن ولی الان یا بازنشسته شدن یا کمتر کار میکنن.
یا حتی در مورد شماره 1 که بیان کردید!
از نگاه من فقط شماره 2 و5 شما منطقی به نظر میرسه،
لطفا اینطوری نگا نکنید مگه نه اینکه نظر دادن آزاد است و همه میتونیم اختلاف نظراتمون را بیان کنیم!نه؟ نمیتونیم؟

می دانید سمیرا جان ... عکس ها روایت گر قصه و غصه ی نسل ها هستند . شاید اینطور که نگاه کنیم بشود تفاوت عکس ها را به تفاوت نسل ها سنجاق کنیم

البته که شما یکی از عزیزترین مخاطبان اینجا هستید و من عمرررن جرات نمی کنم به شما " اینطوری " نگاه کنم

تفاوت آدم ها به همین اختلاف سلیقه ها و عقیده هاست و به شدت اعتقاد دارم آدم ها با بهبحث گذاشتن اعتقادات و تفاوت نگرش هایشان به هم نزدیک تر می شوند ...

در مورد ساعت کاری با شما موافقم ، شرایط اقتصادی و حتی خیلی اوقات شرایط شخصیتی افراد در ساعت کاری شان تاثیر گذار است . بعضی ها اساسن بیکار بودن را نمی پسندند ...

در مورد شماره یک به ضرس قاطع عرض می کنم : " اینجا آن بهشت رویایی نشد که پدران و مادران ما متصور بودند "

در مورد " یارانه " و " رایانه " هم عرض کردم که ، من اطلاعاتم در مورد شخص داخل تصاویر بیشتر از شما عزیزان بود پس از این رانت استفاده کرده و به صراحت جر زنی کردم

پرچانه چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 11:01 http://forold.blogsky.com/

من الان دیر رسیدم یه جورایی خورده تو ذوقم نوشتنم نمیاد

تو و جزیره همیشه یه بهانه واسه کامنت نذاشتن دارین ...

خاموش چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 11:13

ممنون خوبم...
خدایی ناراحت میشم "بهتر شدید"ینی چی اونوخت؟
مثلا قرار بود آبجی خانوم باشم ها
درسته از در اومدم میخوام زود دختر خاله شم ولی ...
اصن هیچی



همه ی رفقای این جا دوستان من هستند ( البته اگر من لیاقت دوستی شان را داشته باشم ) و عزیز ... شک نکنید

خاموش چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 11:29

باشه مملی خان
اون نوشابه هه هم میتونه توی راه تهران یهو ناپدید بشه یا اشرار بدزدنش یا یه جوری سر به نیست بشه که دیگه رنگشم نبینی
همچین آدم بدجنسی هستیم ما

اشرار حتی فکرشم به سرشون خطور نمی کنه که دست به نوشابه ی " ممد یدک " بزنن ، ینی جراتشو ندارن

بهارهای پیاپی چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 11:37

خوش کامنت! هاهاهاها

دختر باهاس ریز بخنده

من تا کی نون نخورم چیز یاد شماها بدم ، هان ؟ هان ؟

خاموش چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 11:41

خو باشه! اصن نمیذارم تا پای جون مراقبشم
دوست داشتم ببینمتون با روناک بانو و به یه ماکارونی خوشمزه دعوتتون کنم اما فکر کنم افتخار ندیدن تشریف بیارین خو خیالی نیست میایم از تهرانپارس روناک خانوم رو میدزدیم شوما بمون و حوضت مملی خان

خواهش میشه ... نفرمائید

صبا چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 12:20 http://daily90.blogfa.com

سلام . اون تفاوت دکمه ها خیلی ریز بینانه بود .انشالله که دیگه هیچوقت معده درد و تجربه نکنید.

سلام خانم معلم

ممنووووووووون

بهارهای پیاپی چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 13:06

هه هه هه هه

آفرین ...بهتر شد ، خیلی بهتر شد دخترم

پرچانه چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 14:28 http://forold.blogsky.com/

صبح تا حالا عکست رو عوض کردی؟ خودشیفته
دیدی بهانه برای کامنت گذاشتن پیدا کردم؟ اینجوریاست

خیلی زشته یه مهندس نرم افزار یه همچین سوالی بپرسه هااااا !!!
ینی تو چیزی در مورد Browser Cache نمی دونی ؟
Cache مرورگرت رو پاک کن متوجه می شی که خود شیفته خودتی

بهانه ات بی مورد بود

پرچانه چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 14:30 http://forold.blogsky.com/

راستی برای معده تون هم دیجستیو بخورین حل میشه
(مهندسسس دکتر پرچاااانه اتاق عملللللل)

ممنون آبجی خانوم ...

پرچانه چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 14:34 http://forold.blogsky.com/

آقا اجازه من یک تفاوت پیدا کردم:
عکس سمت چپی تاج ابروهاش ریخته البته اگه خانوم بودن میگفتم چیکار کنن ولی الان بی فایده ست.

شما تشریف ببرین شبکه ی آقا شب . خیز جای اون آقاهه آموزش Make up بدین ... جواب می ده هااااا

مریم راد چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 14:48

باشه :) ... ببین دارم طناب را پس می دهم ..

این درد معده را خوب می شناسم :)

می دانید گاهی اوقات انقدر هولکی رد می شویم که لذت ها را از دست می دهیم ..

رها چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 15:37 http://freejasmine.blogfa.com

شباهت هایی که بین دیدن و بلعیدن گفته بودید دلنشین بود:)

ممنون دوست من ...

محمد مهدی چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 17:16



پس من سعی میکنم باعیده نشوم یعنی خواهش میکنم منو نبلعنتا زودتر به زیارت شما نائل گردم ...
فقط زود بیا داداش که مهلت نمیده این بلعو جان

به محض فراغت ... شک نکن

AsAl چهارشنبه 4 بهمن 1391 ساعت 21:07 http://my-musical-grave.blogfa.com/

هیچی بدتر از درد معده نیست
بیشتر پستای این صفحتو خوندم...
خیلی قشنگ جزییات و توصیف میکنی...
خواستی سر بزن
موفق باشی...

ممنون و چشم ...

مریم راد پنج‌شنبه 5 بهمن 1391 ساعت 08:23

کسی بهتون گفته شبیه پدر محترم هستید آیا ؟

بله ، گفتن ...
البته خب این قضیه همونقدر که برای من مایه ی مسرته ، برای ایشون جای تاسف داره


ادم واقعی؟ مگه ادم قیر واقعی هم هس؟
به منم سر بزن.

...Bawsheeeee

دل آرام پنج‌شنبه 5 بهمن 1391 ساعت 14:04 http://delaramam.blogsky.com

عجب معاهده ای
ایشالا بهتر شده باشی الان
واقعا درست میگی ... دیدن کجا و نگاه کردن کجا ... دقیقا مثل تفاوت see & look در زبان انگلیسی ...

دقیقن مثل تفاوت بین see و look ...

ممنون دلی جان

مریم راد جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 21:46 http://mmrad.blogfa.com

من عکس اینجا رو دوست ندارم :(
سیاه خطرناک سر پایین اییییییییش :)

خو عوضش می کنم یه عکس سفید می ذارم

دل آرام جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 23:23 http://delaramam.blogsky.com

هدر مبارک باشه
چقدر خوب ، با این طرحی که انتخاب کردی یه جورایی سنت و مدرنیته رو به هم پیوند زدی .

سلام

ناقابله دلی جان
بالاخره خونه سر در می خواد دیگه ، از اون قدیمی با حالا ، کاه گِلیااااا

ژولیت شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 00:33 http://migrenism.blogsky.com

هدر نو مبارک موسیو
مرسی که حواست به همه چیز هست رفیق

ممنون حاج خانووووم ( حاج خانوم عبارت تشکر آمیزیست که ادای آن پس از شنیدن کلمه ی " موسیو " از واجبات کفایی می باشد )

هرررررر

خواهش میشه ... باهاس باشه دیگه

مریم راد شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 00:44 http://mmrad.blogfa.com

سفید سر بالا ... با یک :)

میگم اصن نظرت چیه با این تفاسیر عکس یه غاز رو بذارم پروفایل

هم سفیده ، هم سرش بالاست ، هم نوکش همیشه می خنده

بهارهای پیاپی شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 08:24

هر وجبش ترمه و کاشی..
مبارکه این کاشی های فیروزه ای اینجا رو زیباتر کرده

خوشحالم که به زیبایی بصری اینجا افزوده شده

سلام بهار

مریم انصاری شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 10:00

برای عرض ارادت خدمت رسیدم.



هدرتون هم عالیه.

نفرمایید دوست عزیز ...

ارادتمندیم

ممنون

[ بدون نام ] شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 10:18

غاز!!! نه نه ....

مهندس شما مختارید.. غاز بزارید یا همون دارکولای موجود! من اینجا رو دوست دارم :)


کاشی هاتون مبارک... این اسلیمی ها به آدم عجب آرامشی می دهند



ناقابل است ، پیشکش نگاهتان مریم خانوم

خاموش شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 11:43

انگار بازم دیر اومدم
تبریک میگم سر در نو خانه تان را آقای جعفری نژاد
کاه گل های دیواراش هم بامن

سلام

ممنون رفیق ...

نرگس۲۰ شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 14:27

سلااام

به به چه سر در زیبایی...چه خوش سلیقه

مبارک باشه.آبی خیلی آرامش بخشه

این کاشی کاری زیبا کار کدوم استاده؟

سلام خانوووم

کاشی کاریش کار اوس ممد قلیه کاشی کاره ...

طـ ـودی شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 14:48

به به، چه هدر زیبایـی
میارکــــِ

سلامت باشی طودی جان

فرشته شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 20:20

آقا مبارکه این هدر زیبا و این رنگ های شاد با یک دنیا آرامش . روزهایتان هر روز نو تر و زیباتر از دیروز.

ممنون از آرزوی زیبایتان

برای شما هم به همچنین

قاصدک شنبه 7 بهمن 1391 ساعت 21:13

سلام علیکم و رحمة الله و برکـــــــاتـــــــه

به به برادر چه کردی با این کتیبه ی زیبا
مبارک باشه

من از بچگیم عاشق هنر تذهیب بودم

حدود یک ماهی میشه که کم کم دارم یادش میگیرم
واقعا هنر ظریف و دلنشینیه

(آیکن قاصدکی که کامنت های نامربوط به پست میزاره)



بابا هنرمنددددددد ...

پ چی شد سهم نذریه ما قاصدک ؟ بابا هویجوری دم در وایسادیم تا سهممون رو پیک خوش خبر بیاره هااااا

عاطی یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 02:52


E,man asr baa kampiuter nazar gozashtam,alan umadam ba mobail javabesho bebinam,guya nazaram sabt nashod:(
K albate etefaqe jadidi nist,ama talkhe,

Heder ma'rekast:golllllllllllll


عاطی = تکنولوژی

عاطی = موبایل با کلاس

عاطی = مرفه بی درد

عاطی = موبایلت رو بده باهاش یه تک زنگ بزنیم

عاطی = معرکه خودتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد