بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

سکوتم از رضایت نیست !

اینکه انسان ها در تعریفشان از خوشبختی با هم اتفاق نظر ندارند ، اتفاقا ، درست از همان دست مسائلی است که خیلی از انسان ها بر سر آن اتفاق نظر دارند .

خوشبختی از نگاه یک کودک سومالیایی شاید یک وعده غذای کامل در روز باشد ، از نگاه یک تفنگدار نیروی دریایی آمریکا شاید پایان اشغال افغانستان باشد ، از نگاه بهداد سلیمی شاید شکستن رکورد مجموع رضازاده باشد در المپیک ، و از نگاه من شاید ...

سال قبل دقیقا توی یکی از همین روزهای نیمه بهاری اواسط اردیبهشت ماه از پشت یک میز چوبی کوچک ، گوشه ی یک واحد آپارتمانی 45 متری که تغییر کاربری داده بود به دفتر بازاریابی یک شرکت حمل و نقل بار بین المللی ، به عنوان یک بازاریاب مبتدی و نه چندان موفق بلند شدم و عزمم را جزم کردم که هر طور شده بگردم و کاری را متناسب با تخصص و تحصیلاتم پیدا کنم .

اعتراف می کنم آن روز حتی حدس هم نمی زدم در فاصله ی زمانی کمتر از یک سال بنشینم پشت میز مدیر IT یک شرکت تقریبا بزرگ ، با کلی مشغله و درد سر که اتفاقا همه اش کاملا مرتبط و در راستای تخصص و تحصیلاتم است .

حالا چند برابر اردیبهشت پارسال حقوق می گیرم ، حالا هیچکس به بهانه ی اینکه شاید من هم یکی از همان بازاریاب های شارلاتان و وراج معمول باشم تماس های تلفنی ام را قطع نمی کند ، حالا دیگر حتی از آن حس مزخرف و استخوان خرد کن بیهودگی و بی مصرف بودن هم خبری نیست . اما راستش را بخواهید اردیبهشت 1390 حسی را داشتم که تا همین چند روز پیش هر چه زندگی با تمام روزمرگی هایش را زیر و رو می کردم حتی نشانی از آن نمی یافتم . اعتراف می کنم خوشبختی آن روزها بیشتر جلوی چشمم بود و دم دست تر .

... از نگاه من خوشبختی را شاید بتوان میان سینی کاهو و سرکه و سکنجبینی یافت که یک عصر نه چندان خنک بهاری با خانواده ات دوره اش کرده اید . خوشبختی دقیقا همان لیوان آب خنک و حب قرص آسفینی است که در اوج سردرد های شبانه دخترک به دستت می دهد و با لبخند می گوید : " بخور مملی جان ، دردتو کم می کنه دردت به جونم ... "

خوشبختی شاید همان عطر شب بوی انتهای حیاط باشد که شب ها وقتی کلید به در می اندازی و وارد حیاط می شوی مولکول هایش توی هوا می خرامند و بدون پیمانه مستت می کنند . 

باور کنیم که خوشبختی توی قوطی هیچ عطاری یافت می نشود ، که اگر می شد بی شک عطارها خوشبخت ترین ِ آدمیان بودند . خوشبختی را حتی از زیر سنگ هم نمی توان یافت ، خوشبختی شاید ساختنی ترین حس دنیا باشد ، ساختنی ترین فرمول دنیا و مثل هر فرمول ساختنی دیگری باید ساختارش متناسب با شرایط و زیر و بم مصرف کننده اش باشد .

خوشبختی یافتنی نیست ، ساختنی است رفقا ...



پی نوشت : اینکه عرض کنم عنوان بر گرفته از یکی از ترانه های هنرمند عزیز " مسعود فردمنش " است نه پشیزی به هنر او اضافه می کند ، نه چیزی به اطلاعات موسیقایی شما جماعت اطواری و اهل طرب ( هررررررر )