بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

و آدم از لحظه ای که "خودش" نیست، منقرض می شود

درست نمی دانم آدمیزاد از چه وقت به فکر درز گرفتن دنیای پیرامونش افتاد. شاید از همان زمانی که جلو و عقبش را با برگ استتار می کرد و بین درختان جنگل تاب می خورد. به هر حال مستندات به شدت پافشاری می کنند که این حرکت بشر، فرایندی کاملا برون گرایانه بوده، و البته هنوز هم هست. شاهدش هم این که میل انسان در پوشاندن درز، اوایل صرفا به درزهای دور و بر خودش محدود می شده و به مرور زمان این میل تبدیل به وسواسی درمان ناپذیر شده و محل زندگی، روابط اجتماعی و حتی ساختار فرهنگی جوامع بشری را تحت تاثیر قرار داده است.

آدمیزاد از خیلی سال پیش پنجره های خانه اش را که احتمالا قرار بوده راهی برای ورود نور به محیط درون خانه باشد با پارچه و پرده می پوشاند.

آدمیزاد از خیلی سال پیش -یعنی خیلی قبل تر از مرلین مونرو و الویس پریسلی- زشتی های بیرونی اش را به ضرب و زور سرخاب و سفیدآب و زشتی های درونی اش را با توسل به دروغ می پوشاند.

آدمیزاد از خیلی سال پیش به دامنه ی وسیع کاربرد "ماله" در زندگی اجتماعی اش پی برد و "ماله کشی" به عنوان یک مهارت، جهت رفع و رجوع گند کاری هایش مطرح شد.

و بالاخره این که آدمیزاد از خیلی سال پیش دریافت که بین آدم ها، راز بقا یعنی این که: "حتی الامکان خود ِ واقعی ات نباش"