بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

یک انشا درباره ی زیبایی بهار + گردگیری از یک عمر خاطره ...

" من انشایم را بان نام خدا آغاز می کنم و با یاد خدا پایان می کنم ، ما هر فصلی را به خصوصیت خود می شناسیم مثلا پاییز فصل رنگارنگ و برگ ریزان زمستان فصل سرما و سفیدی زمین و تابستان فصل باربرشدن درختان اما در این میان فصلی زیباتر از همه اینها وجود دارد که گلها و درختان از خواب بیدار می شوند ، نوروز فرا می رسد شب می رود و مشعل خدایی می دمد این فصل ، فصل زیبای بهار است که در آن گلها غنچه می دهند و درختان شکوفه می دهند و هر جا پر از زیبایی و قشنگی طبیعت است زمین جان تازه می گیرد و حیوانات و انسانها در بین خود جشن می گیرند . پرنده های مهاجر که در زمستان کوچ کرده بودند دسته دسته پدیدار می شوند و هر وقت ما آنها را در آسمان مشاهده می کنیم زیبایی را بیشتر درک می نماییم و هر جا می رویم قشنگی گلهای بهاری را مشاهده می کنیم و در این میان ما باید از شهیدان راه اسلام تشکر کنیم و برای آنها دعاکنیم چون آنها بودند که از سرزمین ما دفاع کردند و حال این شادیها را برای ما خریدند ... "


پی نوشت 1 : تمام چند خط بالا که به نظر مبارکتان رسید انشایی بود که این حقیر در سال سوم دبستان در وصف زیبایی های بهار از خود در کرده بودم . ضمن اینکه جمله اول را تقریبا در انتهای تمام انشاهایم در این دفتر نوشته ام ، حتما با نوشتن این جمله خیلی هم احساس فضل می کردم آن روزها :)))


پی نوشت 2 : خانه تکانی و گردگیری اواخر اسفند ماه اگر 99 قسمش نحوست و خستگی و درد سر باشد یک قسم شیرین هم دارد ، آن هم اینست که گاهی در میان آن همه گرد و خاک و خنزر پنزر ،  خاطرات و خاطره انگیزهایی را می یابی که حتی در عمیق ترین و دست نیافتنی ترین لایه های مغزت هم نشانه ای از آنها نمانده بود ، بعد می نشینی و با گوشه ی پیراهنت خاکی که رویشان نشسته پاک می کنی و با چشمانی که خیس شدنشان هر لحظه محتمل است غرق می شوی در خاطراتی که بوی خاک می دهند .


عکس در ادامه مطلب ...


ادامه مطلب ...