بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

...

یادته نشسته بودی کنج زاویه ی اتاق بالایی خونه ی بهارستان و زل زده بودی به سیگاری که داشت تو دستت جون می داد ؟ هی سرخ می شد و هی خاکستر


یادته گفتی : " ممد ، این سیگارو می بینی "


گفتم : " آره "


گفتی : " حکایتش حکایت من و توئه ، حکایت آدمایی که شکل ما زندگی می کنن ، شکل ما رفاقت می کنن ، شکل ما خبط و خطا می کنن ، حتی شکل ما سر دو راهی گیر می کنن ... ، هی دست و پا می زنیم ، هی جون می کنیم ، هی سینه خیز می ریم ، پا مرغی می ریم ، جست می زنیم ، فکر می کنیم الانه که برسیم به آخر خط و جماعت برامون کف بزنن و هورا بکشن که چی ؟ که رسیدی ... که بردی ... که تموم شد . اما یهو به خودمون که میایم می بینم تموم شدیم ، سوختیم ، رسیدیم به فیلتر ... یعنی فااااااااااااااااتحه " 


رسیدم به فیلتر ناصر ، رسیدم به فیلتر ...