بابا "انار" دارد
بابا "انار" دارد

بابا "انار" دارد

عطف به ما سبق ( پست شماره 0 )

دوستانی که " نوشته های دم دستی " را از روزهای اول حیات وبلاگی اش می خواندند - باید که نه - شاید خاطر مبارکشان باشد که روزی همان جا گفتم :   

" انسان ها نمی میرند ، حداقل برای من " مرگ " آن پایان ایده آلی نیست که بتوانم برای انسان متصور شوم ، انسان ها نمی میرند ، اما شاید تمام می شوند ، بله تمام می شوند ، از همان روزی که خود را می شناسیم ، از همان روزی که دنیای اطرافمان را می شناسیم ، از همان روزی که پا می گیریم و راه رفتن می آموزیم ، از همان روزی که اولین تجربه ی " عبور " به سراغمان می آید ، شروع می کنیم به تمام شدن ، هر جا که می رویم ، هر کسی را که می بینیم ، هر عزیزی را که دوست می داریم ، هر لحظه ای که عاشق می شویم ، هر جا که سنگین می شویم و ساکن می شویم و راکد می شویم و دیگر رفتنمان نمی آید ، ذره ای از وجودمان را جا می گذاریم ، در زمان ، ذره ای از وجودمان را می گذاریم تا برای لحظات ، برای انسان ها ، برای عزیزانمان ، برای دنیای اطرافمان ماندگار شویم ....

اینگونه است که انسان ها تمام می شوند ، ذره ذره تمام می شوند . "



آن روز حتی تصورش را هم نمی کردم که " نوشته های دم دستی " آن قدر برایم جذاب و دوست داشتنی و جدی شود که حالا ، چند روز پس از پایین کشیدن کرکره اش ، لازم الاعتراف بشوم که تکه ی نه چندان کوچکی از وجودم را در آن چند مگا بایت فضای وبلاگی متروکه جا گذاشته ام ... 

آدم ها زود وابسته می شوند ، زود گرفتار می شوند ، خیلی زود دل می بندند و خیلی سخت دل می کنند . ترس از تمام این ها تبدیل شد به بزرگترین دلیلم برای بستن آن خانه .  

اگر " نوشته های دم دستی " بسته شد دلیلش نه لوس بازی نویسنده اش بود ، نه بازارگرمی ، نه سرخوردگی و مشکلات شخصی ، نه بی انگیزگی ، نه هیچ چیز دیگر از این قسم ، آن جا را بستم و کوچیدم به این آدرس تا یک بار دیگر به " محمد حسین جعفری نژاد " یادآوری کنم بعضی اوقات دل کندن از دوست داشتنی های این دنیا می تواند به قاعده ی یک تغییر آدرس نا قابل یا یک خداحافظی کوتاه راحت و سهل الوصول باشد ، هر چند تا زمان نامعلوم ( و احتمالا طولانی ) جای خالی آن " دوست داشتنی " را در وجودت احساس کنی ، جای خالی ذره ای که از وجودت جدا شده و جایی در زمان جا مانده ( که البته این بعد ناراحت کننده ی قضیه است )  

 

پی نوشت :  

1- افتتاح رسمی این خانه و نگاشتن اولین پست منوط به فراهم شدن چند عکس و چند ساعت ناقابل زمان فراغت است که هدر مد نظرم را طراحی کنم و ان شاءالله " پنجره " ی این خانه را بگشایم به روی دنیا و آدمهایی که دوستشان دارم .  

2- این جا هم همان " جعفری نژاد " سابقم ، قلمم هم همان قلم است با تمام ضعف ها و کمی و کاستی هایش . احتمالا شما از آن دست انسان های ساده اندیش نیستید که خیال می کنند انسان ها با یک کوچ ساده یا یک سکوت و تامل چند روزه یا حتی چند ماهه عوض می شوند ؟ هستید ؟! 

3- اجازه بدهید گاهی ناخنکی به خاطرات خانه ی سابق بزنیم ، یادتان نرفته که نسل ما نسل " خاطره باز " هاست ...  

4- زیاده عرضی نیست ... همین